بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35294

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: نظر حضرتعالی در ارتباط با اعلامیه جهانی حقوق بشر چیست؟ در جایی از آقای سروش شنیدم که می گفت این اعلامیه شریعت بشر جدید است. و حتی باید دین اسلام را با این اعلامیه منطبق کرد! با توجه به اینکه این اعلامیه صلح، بعد از دو جنگ بزرگ جهانی و کشتار میلیون ها انسان مطرح شده، آیا برای پوشانیدن چهره درنده و سیاه تمدن غرب است؟ به نظر شما آیا خطوط سیاه و مفاد این اعلامیه، توانایی مهار روح سرکش و متوحش بشرِ درنده ی مدرن را دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با مفاد آن اعلامیه آشنا نیستم ولی با نظر به روح تاریخی که در آن تاریخ و با نظر به فرهنگی که حاکم بوده یعنی فرهنگِ مبتنی بر اومانیسم و لیبرالیسم، نمی‌تواند نظر به وجوه قدسی انسان داشته باشد و مسلّم است اگر از وجوه قدسی انسان غفلت شود و آن ابعاد، بسط نیابد عملاً انسان، گرگِ انسان خواهد بود و آن اعلامیه بهانه‌ای بیش نخواهد بود. موفق باشید‌

35290
متن پرسش

موضوع: اجتماع _ممــــیزی سیستم و سیستمِ ممــــیزی _در انقلاب اسلامی
«آنچه می‌تواند مثل درّه‌ی خطرناکی در مقابل حرکت ما بُروز بکند، این است که ما این دشمنی را فراموش کنیم، این جبهه‌بندی را فراموش کنیم. هر وقت فراموش کردیم، ضربه خوردیم.» آیت الله خامنه ای ۱۴۰۲/۰۳/۱۴ گزافه نیست اگر ظهور انقلاب اسلامی ایران را حاصل تلاشی به قدمت تاریخ تمام انبیاء برآورد کرد تلاشی که محوریت آن موضع گیری جنگ و ایجاد خط ممیزی با مالکیت گرائی های فردی و جمعی بود اکنونِ تاریخ انسان برای انسانِ تاریخی پوشیده نیست که آنچه فطرت خواهان گشودن است، بند مالکیت است، انسانِ در بند نفس اماره بشدت در جریان فرآیندِ جذب به سوی مالکیت است، چرا که ترس ناشی از وابستگی ذهنی او به امور بیرونی اینچنین حکم می‌کند، او هویت خود را در چیزها میابد و لذا هویت اصلی اش همیشه در هاله ابهام و حجاب باقی است اساس ایجاد کاپیتالیسم «سرمایه گرایی فردی» و در مقابلش کمونيسم « سرمایه گرائی جمعی» برچنین ترس، افراشته شد، و نهایتا عمومیت این توهم (پنداریدن هویت خود در چیزها) منجر به گشودن شدن جوامع غربی کنونی شد، حال انقلاب اسلامی با شعار قرآنی « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ» ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻣﺎﻟﻚ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ _که تمام حقیقت گویان تاریخ در صدد بیانش بودند به میدان جهانی پای گذاشت، رشد و نمو این جامعه با همه جنگ تحمیلی ها سختی ها و تحریم ها و نفوذ سست عنصران اختلاس گر گرگ صفت در لباس میش!!! مبین این است که ای انسان تو محصول محیط نیستی _ای انسان آزاد، آزادی، آزادی از بند ماده است، ممیزی سیستم یعنی «ممر و محل نفوذ ترس ها، دلمردگی ها، افسردگی ها، بی امنیتی ها، غصه ها، حزن ها.... همگی از توهم مالکیت و سرمایه است ایجاد مرز و حدود شناسی بین خود حقیقی که منسلخ از ماده و مادیات است با  خود توهمی و دروغین که در بند است، از طرفی انسان به یک سیستم ممیزگر دارد، تا حدود این حقیقت را از توهم و خیال های پوچ جدا کند که اکنون «انقلاب اسلامي» این مهم را به گردن گرفته است لذا گوشزد رهبر معظم انقلاب از چنین اهمیتی برخوردار است. جناب استاد طاهرزاده بنظر جنابعالی ما جوانان اکنون چگونه قدر شناس و شکر گذار چنین نعمات باشیم که حق مطلب ادا شود تا خداوند از ما دریغ مدارد. بنده حقیقتا حس می‌کنم این نعمات را پاس آنگونه که رواست بلد نیستم؟ بهترین شکر گذاری چگونه است؟

 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید انسانِ فردایی که می‌توان او را فراانسان گفت، انسانی است که ملکوت آسمان‌ها را می‌تواند از آنِ خود کند و اگر به اشتباه، فضای مجازی را جایگزین آن کرده، به امید آن است که مالک امری شود که در دسترس او است. در حالی‌که فضای مجازی امری از جنس واقعیت نیست که در دسترس او باشد. لذا باید متوجه بود آنچه حقیقتاً این انسان به دنبال آن است ملکوت آسمان‌ها و زمین می‌باشد که در مسیر توحید ابراهیمی برایش پیش می‌آید به حکم آن‌که حضرت حق فرمود: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» و امروز آن مسیرِ توحیدی مسیر انقلاب اسلامی است برای فرزندان حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌

تعالی‌علیه» و با نظر به ملکوتی که در مقابل آن‌ها گشوده شده است. در این‌جا است که انسان از بند ماده آزاد خواهد شد و جواب حضرت ربّ العالمین را به خوبی خواهد داد که به ما می‌فرماید: «أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ..» آیا امثال حاج قاسم همانانی نبودند که ماورای تکیه بر اسباب‌ها با نور ملکوت آسمان‌ها و زمین در میدان حاضر شدند و از اسارت ماده آزاد گشتند؟!! موفق باشید 

 

35096

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز وقتتون بخیر: من همونی هستم که سوال ۳۵۰۵۶ رو پرسیدم استاد چطور باید این تغییرو ایجاد کنم؟ یعنی باید چیکار کنم که برای آینده آماده باشم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان نحوه حضوری که حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب مقابل ما می گشایند، موجب حضوری دیگر خواهد شد. در این مورد خوب است به عرایضی که در رابطه با سوره «الضحی» و سوره «اللیل» شده و روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

35026

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدا قوت استاد گرامی: بعد از آمدن بچه هامون توفیق مون برای شرکت در جلسات شما کمتر شد، چون هیس هیس های حاضران در جلسه ما رو معذب می‌کرد که ما داریم برای بهره بردن خودمون از جلسه داریم موجب اذیت دیگران میشیم. آرامش جلسه برایمان تبدیل به تشویش و نگرانی شده بود. امروز با دیدن تلاش مادران بچه های نوپا برای حضور در جلسه و صداهای هیس گفتن و حالات چهره و تذکر های لسانی از سمت برادران، گریه ام گرفت، به اندازه ی تمام جلساتی که خودم و دوستان بچه دارم دلمان می‌خواست در جلسات حضور داشته باشیم و به خاطر عذاب وجدان دیگران شرکت نکردیم. حالا بنده چند سوال دارم: اطرافیان شما چقدر در محقق شدن صحبت رهبری برای افزایش جمعیت سهیم اند؟ آیا با حذف مادران بچه دار از جلسه، پای ثابت جلسات شما تعدادی افراد ثابت و اهل سلوک و جا افتاده می مانند، کافی است؟ آیا این افراد سالک نباید وسعت روحی خود را برای پذیرش بچه بیشتر کنند و با یه جیغ بچه تمرکزشون بهم نخوره که مادران بچه دار مجبور نشن برن توی راهروی حسینیه روی زمین بشینن؟ چرا بعد از این همه سال جایگاهی برای حضور بچه ها در جلسه و فراهم نمودن شرایط بازی و حالت مهد کودک در حسینیه مسجد فراهم نیست؟ و در آخر، چرا اکثر مادران بچه دار احساس میکنن جایگاهی در جلسات شما ندارند؟ و این افراد احساس ترد شدگی از جلسات شما دارند؟ اگر بگید این جلسات حالت خصوصی دارد و امکان حضور بچه ها نیست، باشه به روی چشم، پس لطفا ما مادران مشتاق و بچه دار را هم قابل بدانید و جلسه ای متناسب با این فضا برگزار کنید، تا شاهد مادران تمدن ساز بیشتری باشیم، حتما فراهم آوردن این شرایط به خواست و اراده ی‌ اطرافیان شماست و چون بنده دسترسی به این افراد ندارم و اگر هم داشتم کسی برای حرف بنده تره خورد نمی‌کرد، از شما درخواست عاجزانه دارم که صحبت بنده را به این بزرگواران انتقال دهید، تا ما هم ان شاءالله از این فیض بی بهره نمانیم. بنده قبلا هم این دغدغه را در مسیر اربعین با افراد دیگری از اطرافیان شما مطرح کردم (چون در سخنرانی های در مسیر هم بسیار از مواهب اطرافیان بهره مند شدیم، آنجا که دیگه جلسه خصوصی معنا نداره، همه موکب امام حسین علیه السلام است😭......) و گفتند ما پیگیری می‌کنیم ولی متأسفانه خبری نشد. امیدوارم به زودی با همت شما شرایط فراهم بشه. تشکر از شما به خاطر وقت گذاشتن برای خواندن این دغدغه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدا خدمت رفقا عرض می‌شود بنده در مدیریت مسجد انبیاء که جلسه شنبه‌شب‌ها تشکیل می‌شود، نقشی ندارم. ولی چه خوب بود اگر دست‌اندرکاران محترم آن مسجد نسبت به محلی برای سرگرم‌کردن کودکان فکری می‌کردند. در عین حال تصور بنده آن است که اگر از یک طرف رفقا نسبت به حضور کودکان حساسیت نشان ندهند و ذهن خود را مشغول بحث بفرمایند و از طرف دیگر، والدین محترم کودکان نیز در حدّ خود، کودکان را کنترل کنند، مشکلی پیش نخواهد آمد. بخصوص که برای بنده تحرکات کودکان مشکلی ایجاد نمی‌کند که موجب حواس پرتی‌ام شود. موفق باشید

34921

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و ادب: بنده حدود یک سال هست که شدیدا نسبت به فعالیت‌هایی که مشغول آن ها بودم و بسیاری از امورات روزمره و متاسفانه حتی عبادات بی انگیزه و بی رغبت شده ام. به لحاظ جسمی پیگیری هایی انجام داده ام اما هنوز به نتیجه چشم گیری نرسیده ام و این سوال برایم پیش آمده که نکند علت معنوی ای پشت صحنه عامل این قضیه باشد که از آن غافل هستم. با توجه به اینکه تا کنون از ذکر استغفار و زیارت حرم اهل بیت علیهم السلام و شهدا مدد گرفته ام ولی همچنان این حالات روحی پابرجاست به نظر شما چه عاملی می تواند در میان باشد و راه درمانش چیست؟ این حالات می تواند به خاطر ورود به چهل سالگی باشد؟ بنده شنیده بودم صفات و روحیات انسان در طول زندگی بعد از چهل سال مستحکم تر می شود ولی متاسفانه من در طی این یک سال اشتیاق و انگیزه ام برای بسیاری از اعمال و عبادات که قبلا به آنها مشغول بودم را هم از دست داده ام. ضمن راهنمایی، بنده را از دعای خیر ویژه محروم نفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این تنها مشکل جنابعالی نیست. این قصه روح بشر جدید است که برای هرکس به نوعی ظهور می‌کند و در این رابطه بنده در سال اخیر بیشتر از قبل با رفقایی که در این نحوه از حضوروارد شده‌اند، روبرو شده‌ام. نه! قصه، قصه دیگری است و آن این‌که بنا است در جهانی بسی گشوده‌تر با هستی خود روبرو شویم، وگرنه در دل حرکات مذهبی و فعالیت‌های دینی به بودنی که وسعت ما را با انسانیت انسان‌ها یگانه کند، نمی‌رسیم. ما در این مرحله از انقلاب در جهانی دیگر باید حاضر شویم و این‌جا است که بیش از آن‌که شرایط را تغییر دهیم، باید در خودِ دیگری خود را حاضر کنیم که آن به یک معنا حضور در تاریخی است که شهدا بدان اشاره کردند و به معنای دیگر، حضور در تاریخی است که با انقلاب اسلامی مقابل جهان استکبار باید حاضر شویم تا ذیل اراده الهی قرار گیریم و احساس گرمی انس با خدا را در خود بیابیم.

ما در این مرحله از انقلاب در جهانی دیگر باید حاضر شویم و این‌جا است که بیش از آن‌که شرایط را تغییر دهیم، باید در خودِ دیگری خود را حاضر کنیم. پیشنهاد بنده آن است که قسمت دوم مصاحبه‌ای که با مجله «سوره» شد را دنبال بفرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/12424

به نظر بنده اگر رفقا از طریق انقلاب اسلامی وارد روحیه آخرالزمانی خود نشوند، بالاخره نوعی نیست‌انگاری که مخصوص این تاریخ است، به سراغ آن‌ها می‌آید. پیشنهاد می‌شود در ماه رمضان به کتاب «تفسير انفسی سوره مرسلات و اشاره‌های قدسی» همراه با شرح صوتی آن رجوع شود.

https://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA

موفق باشید

34628

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب: استاد سوالی داشتم از حضورتون: ما داریم خانه ی نوسازی رو آماده زندگی می‌کنیم، یه سری خرج ها که ضروریه و باید انجام بشه اما یه سری کارها برای زیبا سازی فضای خونه ست  و ضروری نیستند اما خیلی علاقه مندیم که انجامشون بدیم از نظر مالی هم مشکلی نیست می‌خواستم بدونم اگر بخوایم در حد کناف و رنگ و نه بیشتر خونه رو مطابق سلیقه مون در بیاریم اشکال داره؟ با توجه‌ به اینکه اگر این کار رو نکنیم بیشتر فکرمون درگیر این قضیه میشه و در پیش دیگران احساس حقارت می‌کنیم  چون به شخصه حس  می‌کنم  هنوز رضایت مردم رو در وجودم نکشتم میدونم هم که باید این حس رو از بین ببرم. اما در حال حاضر که این حس در درون من وجود داره بهتره این کار رو انجام بدم یا خیر؟ چون حس می‌کنم با انجام ندادنش بیشتر درگیری ذهنی برام به وجود میاد. ممنون میشم راهنمایی کنید و اگر راهکاری هست بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی آری، ولی تجملی که موجب اشرافیت شود خود به خود از یک طرف نوعی تکبّر در ما و نوعی تحقیر در بقیه به‌وجود می‌آورد. موفق باشید

34561
متن پرسش

سلام و عرض ادب: استاد به نظر شما با حضور بی نظیر و حیرت آور و متراکم و معجزه آسای مردم در راهپیمایی ۲۲ بهمن امروز در عین وجود بزرگ ترین مشکلات اقتصادی و فرهنگی، تا چه اندازه دشمن مأیوس می شود؟ و از نظر حضرتعالی این رخداد تاریخی چه آثاری در پی خواهد داشت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در این نوع راهپیمایی‌ها و حضورهای مردمی، متوجه امری باشیم ماورای آنچه جهان مدرن از مردم ما سراغ دارد و آن توجه به اراده الهی است که در این مردم به ظهور آمده و قلب این مردم آینه اراده الهی شده، همانند سرداران بزرگ. آری! در این آینه‌ها از یک طرف اراده الهی را می‌توان تماشا کرد و از طرف دیگر ناتوانی‌های جهان استکباری را، که هر روز همچون یخ ذوب و ذوب‌تر می‌شوند. موفق باشید.

34497

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام بر شما استاد بزرگوار: راستش استاد گرامی بنده وقتی قرآن می خوانم نا خواسته بعضا سوالاتی در ذهنم نقش می بندد که در درونم احساس شرمندگی در حضور خداوند می کنم چون قصد جسارت به ساحت مقدس الهی ندارم فقط از روی جهل و اطلاع نداشتن هست که سوال می کنم و به خوبی می دانم که خداوند علیم و حکیم است و کلامش قرآن بدون هیچ نقص و عیبی است. همانطور که پیامبر صلوات الله علیه فر مودند: القرآن افضل کل شی دون الله. قرآن بالاترین همه چیز بعد از خداوند است. و اما سوال اصلی اینجانب: خداوند در قرآن کریم می فرمایند. ۱ چرا چیزی می گویید که عمل نمی کنید. ۲ قولوا لناس حسنی با مردم به نیکی و احسن و مودبانه سخن بگویید. ۳پس چرا نعوذ بالله خود خداوند در قرآن عده ای را به حماری که بار کتاب دارد و سگی که زبانش بیرون است و به گوره خری که از مقابل شیری فرار می کند و انکر اصوات صدای حمار و پشه... تشبیه می کند؟ آیا این خلاف عفت کلام و ادب نیست؟ اگر بزرگی، عالمی، عارفی در کلامش اینگونه سخن گوید چه قضاوتی در موردش می کنند. شرمنده قصد جسارت نداشتم. ببخشید و اما سوال بعدی این است که: آیا این طور سوال کردنها در مورد خدا گناه هست و اشکالی دارد و باید به آن در ذهن توجهی نکرد؟ خدا بر توفیقاتتان بیفزاید و طولی عمر و سلامتی عنایت فرماید.🤲🌹

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عنایت داشته باشید که یک تفکر و یا یک سبک غلط را نقدکردن، خودْ نشانه تفکر است و این غیر از آن است که در گفتگو با اشخاص آن‌ها را تحقیر کنیم. ۲. به نظر بنده همین پیش‌آمدن سؤالات منجر می‌شود که انسان در جواب به سؤالات خود، راه هدایت بیشتر به سخن خدا را برای خود بگشاید. موفق باشید 

39226

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و نور و رحمت خدمت استاد گرامی: در آن سحرگاهی که به لطف خداوند دیدار شما توفیق گردید و به نور کلام شما، این مرده دل سرگشته، جانی دوباره یافت را از محضر حضرت الله سپاسگزارم مدتی بود که به دلیل جدایی از استاد قبلی ام و سرگشتگی های بسیار از مسائلی که در آن مجموعه رخ می‌داد و به هیچ طریقی نمی‌توانستم بپذیرم سرگردان بودم که الحمدلله گشایشی رخ داد. اکنون احساس می‌کنم که روح و جانم خسته است، دیگر مثل قبل شوق و ذوق عبادت ام نیست. گاهی نا امیدی گاهی خستگی و شاید تنبلی چنگ در جانم فرو کرده و از این وضعیت آشوب ام استاد در این برهه ی حساس از تاریخ که گمان می‌کنم چیزی نمانده تا تاریخ به افق حقیقت اصلی خود رهنمون شود، من اینگونه سرگردان و دست بسته‌‌. استاد چه کنم؟ چگونه دوباره در خود شور و شوقی و آتشی روشن سازم؟ وظیفه ام نسبت به امام را چگونه پیدا کنم؟ آنچه حتی اندک دانسته ام را چگونه به عمل آوردم؟ از پس خود چگونه بر آیم؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این زمانه، بحث در سلوک ذیل شخصیت إشراقی حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» است و در این راه عبادات ما در بستر اسلام با انگیزۀ هرچه بیشتر گشوده‌شدنِ نور توحیدی که با شخصیت حضرت روح الله طلوع کرده که البته جایگاه اصلی این نوع عبادات را در حضرت زهرا «سلام‌الله‌علیها» داریم. و در این رابطه در بحث «زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» نظر به نهایی‌ترین نحوۀ حضور زن»https://eitaa.com/matalebevijeh/18316 عرایضی شد. موفق باشید

38884

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

استادم شما حرف از حضور در انقلاب می‌زنید که اگر حضوری اصیل و فعال داشته باشیم می‌رسیم به آن بهترین های که خدای برایمان خواسته و و فکر کنم با توجه به صحبت های شما شهادت بهترین غایت انسان است. استادم همه ی این صحبتهای شما ارزشمند و به حق است اما آنچه برای من سوال است این است چطور کسی که ذهنی پر از دغدغه برای امرار معاش روزانه خود و خانواده اش را دارد می‌تواند جایی را می گذاشت تصمیمات بهتری برای زندگی اش می‌گرفت و گشایش بیشتری برایش حاصل می‌شد! لطفا نظرتان را بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین حضور که برای رفع نیاز خود و خانواده در عین صداقت و صفا تلاش می‌کنید، نوعی نایل‌شدن به بصیرت و نوری است که برای شهدا پیش می‌آید. در این مسیر باید همچنان جلو رفت تا هرچه خدا می‌خواهد پیش آید. موفق باشید

38861

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد عزیزم: من جزوه تفسیر سوره واقعه شما را همراه صوت آن گوش دادم. در بحث حوری بهشتی به یک مشکل بر خوردم. شما می‌فرمایید که تجلی حضرت حق با تمامی اسما به جامعیت به صورت انسانی بر مقربین تجلی می‌کند. از سوی دیگر شما در غزل ۲۴ حافظ بیان فرمودید که حافظ یک حوری بهشتی را تمثل کرده است و ماجرای حافظ بیان می‌کند که اتفاقی که برای مقربین در آخرت رخ می‌دهد، ممکن است که برای یک فرد در همین دنیا رخ دهد. مشکل من آن است که طالب حوری بهشتی شدم. یعنی آنکه اسما حق را به جامعیت و به صورت یک حوری بهشتی بر من تجلی کند. برای همین از وقتی که تفسیر شما از سوره واقعه را گوش دادم، دنبال این تجلی در قوه خیالم هستم. وقتی نماز می‌خوانم قوه خیالم خدا را بصورت یک انسان در نظرم مجسم می‌کند تا او را عبادت کنم. قوه خیالم دنبال اینچنین صورتی است. با این مشکلم چکار کنم؟ با سپاس از لطف شما.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن‌گاه که جان انسان با معرفت نسبت به حضرت حق متوجه انوار جامع الهی شد، در ادامه آن حضور ممکن است در میدان خیال او آن حضور، به صورت حوری به ظهور آید. ولی به توصیه مرحوم قاضی خوب است توجه شود که به مرحوم علامه فرموده بودند این روزها ممکن است حوری به سراغ شما آید، به آن توجه نشود. زیرا مرحوم قاضی مایل بودند که علامه در حوزه معارف خاصه توحیدی، بیشتر حاضر شوند مگر در آخر عمر که ظاهراً آن حوری به سراغ ایشان می‌آید. مطلب را می‌توانید در کتاب «مهر تابان» دنبال بفرمایید. موفق باشید  

38777
متن پرسش

«الهی كَمْ مِنْ سَحَائِبِ مَكْرُوهٍ جَلَّيْتَهَا عَنِّي...» سلام خدمت استاد طاهرزاده: امثال بنده توفیق درک حضور با شکوه حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» را در اوایل انقلاب و زمان جنگ نداشتیم. قبلاً شنیده بودیم ولی اکنون داریم می بینیم و تصدیق می کنیم که انصافاً حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» سرآمد تاریخ هستند و از همگان در تاریخ جلوتر بودند و چقدر خوب بی آیندگی و ذات ضعیف و کثیف و سست استکبار و صهیونیسم را شهود می کردند و مدام از آن گزارش می دادند. چه اندازه خوب خبر داشتند و از این سنت و قاعده خبر می دادند که هر چقدر در برابر جریان درّنده و وحشی و هار استکبار و صهیونیسم ایستادگی کنید، آن ها بیشتر عقب نشینی می کنند. آبادی دنیا و آخرت ما در ایستادگی همه جانبه در برابر مستکبران و درّندگان و وحوش غربی است. چقدر عالی و هوشمندانه و شجاعانه تیر نهایی و آخر را شلیک کردند و رمز نجات ملت ها را آشکار کردند و فرمودند: «این روشن است که شکستن فرهنگ شرق و غرب، بی شهادت میسر نیست!». گویا هر چقدر جلوتر می رویم امام و بیانات ایشان زنده تر می شود. استاد دعا کنید ما از این صراط و از این حضور زیبا و باشکوه تاریخی محروم نشیم. هسـت در قرب همه بیم زوال / نیست در بُعد جز امید وصــال

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: و باز در بستری که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» راه را گشودند، این رهبر معظم انقلاب‌اند که در راستای عبور از تاریخ جاهلیتِ دوران، متذکر راهی می‌شوند که جبهه مقاومت گشوده و در این رابطه در دیدار با دست‌اندرکاران برگزاری کنگره شهدای استان فارس می‌فرمایند:
 « ما امروز در گیرودار یک مسئله اساسی و مهم در منطقه هستیم. همین مسائل مربوط به منطقه غرب آسیا، مسائل لبنان، مسائل غزه، مسائل کرانه باختری، اینها قضایای تاریخ‌سازی است. هر کدام از این حوادث می‌تواند منشأ یک جریان و یک حرکت تاریخی به یک سمتی بشود.
اگر امثال شهید سنوار پیدا نمی‌شدند که تا لحظه‌ی آخر بجنگند، سرنوشت منطقه یک جور بود، حالا که پیدا شدند یک جور دیگر است.»
و این یعنی توجه به تاریخی که در راستای عبور از استکبار گشوده شده است؛ حال مورد تعجب است که چرا بعضی از کسانی مانند «مجمع مدرسین حوزه علمیه قم» که انتظار درک چنین حضوری از آن‌ها هست، متوجه این امر نیستند و طوری بیانیه می‌دهند که عملاً به معنای به رسمیت شناختن اسرائیل و ادامه همین تاریخ خواهد بود. وقتی در آن بیانیه گفته می‌شود: «در باره جنایات اسرائیل تنها راه بازگشت اسرائیل به مرزهای 1967 و تشکیل دولت مستقل فلسطین می‌باشد.» آیا این مخالفت و رویگردانی با شعار حضور از بحر تا نهر نیست؟  که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «بدون تردید فلسطین یک مجموعه و تاریخ «از بحر تا نهر» است و قدس نیز پایتخت آن است.» عرایضی اخیرا در این رابطه تحت عنوان« بلاغ مبین و عبور از تاریخ جاهلیت» https://eitaa.com/matalebevijeh/17894 شده خوب است به آن بحث رجوع فرمایید.  موفق باشید           
 

38399

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام به استاد عزیز و گرامی حاج آقا طاهرزاده دامت البرکاته: حلول ماه ربیع اول را به شما تبریک عرض می کنم سوال قرآنی داشتم ۱. در داستان حضرت یوسف علیه السلام یوسف صدیق و قصه آن حضرت علت اینکه حضرت زندان را انتخاب کرد چه بود چون در قرآن آمده حضرت یا به آن زن زلیخا تمکین می کرد یا زندان می رفت و حضرت زندان را انتخاب کرد که بهتر برای ایشان بود در آیاتی دیگر هست که حضرت یوسف چرا به آن شخص گفت که برای تعبیر خواب آمد سفارش من را به پادشاه بگوید و آن شخص یادش می رود و حضرت گریه می کنند چرا به خداوند نگفتند چرا به غیر خدا گفتند آیا این منافات ندارد چون حضرت هم معصوم هم عقل کل هست خطا و اشتباه هم ندارد؟ ۲. حضرت یعقوب خیلی حضرت یوسف را دوست داشت برادرهای آن حضرت به او حسادت کردند و او را در چاه انداختند و اذیت کردند آیا علت حسادت برادرها تقصیر نبی خدا حضرت یعقوب بود باز حضرت هم معصوم وصل به غیب هست خطا ندارد این چگونه هست؟ و آیا اینکه آن زن توبه کرد و بعد حضرت با یوسف صدیق ازدواج کرد آیا درست هست؟ ۳. در جریان قصه حضرت موسی علیه السلام اینکه فرعون غرق در دریا شد از حضرت موسی کمک خواست آن حضرت کمک نکرد و حضرت جبرییل آمد گل در دهانش زد ولی می گویند فرعون از موسی کمک خواست کمک نکرد به او از خدا نه ولی خدا گفته اگر از من کمک می خواست کمک می کردم آیا این درست یا خیر؟ ۴. آیا درست است نبوت از حضرت یوسف برداشته شده به خاطره اینکه دیر تر از حضرت یعقوب پیاده شده آیا اینها اسرائیلیات و احادیث دروغ نیست چون در قصه انبیا بسیار دست برده‌اند و بسیار جریان‌ها دروغی نسبت به انبیا علیه السلام وارد کردند و بسیار آن دروغ هست و واقعیت ندارد و احادیث زیاد از این اسرائیلیات نسبتهای ناروا ولی بی خودی دادند و الان استاد یک آخوند بی سواد آقا میری دیده‌ام نقد کرد حضرت نوح و دم از بخشش وغیره می زند با حاج آقا رفیعی بحث کردند و این آقا یک ذره سواد ندارد. 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این که حضرت یوسف در زندان از آن شخص خواستند که سفارش او را بکنند. قرآن می‌فرماید: « وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني‏ عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ (42) به این معنا که شیطان از یادِ آن فرد بُرد و نه از یاد حضرت یوسف «علیه‌السلام». زیرا در آیه ۲۴ سوره یوسف متذکر می‌شود: « إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» و مخلَصین را شیطان تصرفی ندارد.۲. و مسلّماً عظمت و صفای حضرت یوسف منجر به علاقه بیشتر حضرت یعقوب به حضرت یوسف بود و این یک امر ارزشمند است. ۳. نه! ازدواجی بین حضرت یوسف و زلیخا صورت نگرفت. ۴. اساساً بحث در کمک‌خواستنِ فرعون از حضرت موسی «علیه‌السلام» در میان نبود. بلکه وقتی در حین غرق‌شدن می‌گوید ایمان آوردم به خدای بنی‌اسرائیل؛ که معلوم است که ایمانِ از سر اضطرار است خداوند در جواب می‌فرماید: « آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» ﴿/یونس۹۱﴾ اکنون [که به نابودی خود یقین داری و زمان بازگشت به خدا سپری شده ایمان می آوری؟!] در حالی که پیش از این عصیان می ورزیدی و از تبهکاران بودی؟ و این ربطی به حضرت موسی «علیه‌السلام» نداشت. و در مورد دروغی که به حضرت یوسف نسبت داده‌اند که پدرشان و برادران در مقابل او سجده کردند. قضیه طبق آیه قرآن این است که می‌فرماید: «وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً» حضرت یوسف پدر و مادر خود را به تخت نشاند؛ و چون وارد شد همگى به خاطر او به سجده افتادند به اعتبار احترام به رحمت واسعه الهی. و همان‌طور که متوجه شده‌اید عده‌ای به جهت بی‌سوادی و یا مأموریتی که دارند با تمسک به اسرائیلیات موضوع را واژگون می‌کنند و حُسن کار همین است که جایگاه مخالفان نظام معلوم می‌گردد. موفق باشید 

37930

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد بزرگوار: بعد از سوره ارزشمند مرسلات، چه سوره ای رو دنبال کنم؟ که افق رو گم نکم...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دنبال‌کردنِ کتابی که مربوط به سوره جاثیه است إن شاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید

37453

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: علامه طباطبایی درباره خوارق عادت و علوم غریبه در المیزان فرموده اند: «اينگونه كارها با همه اختلافی كه در نوع آنها است، مستند بقوت اراده، و شدت ايمان به تاثير اراده است، چون اراده تابع علم و ايمان قبلی است، هر چه ايمان آدمی به تاثير اراده بيشتر شد اراده هم مؤثرتر مي‌شود، گاهی اين ايمان و علم بدون ظهيچ قيد و شرطی پيدا مي‌شود، و گاهی در صورت وجود شرائطی مخصوص دست مي‌دهد، مثل ايمان به اينكه اگر فلان خط مخصوص را با مدادی مخصوص و در مكانی مخصوص بنويسيم، باعث فلان نوع محبت و دشمنی مي‌شود، و يا اگر آينه‌ای را در برابر طفلی مخصوص قرار دهيم، روح فلانی احضار می‌گردد، و يا اگر فلان افسون مخصوص را بخوانيم، آن روح حاضر مي‌شود، و از اين قبيل قيد و شرطها كه در حقيقت شرط پيدا شدن اراده فاعل است، پس وقتی علم بحد تمام و كمال رسيد، و قطعی گرديد، بحواس ظاهر انسان حس درك و مشاهده آن امر قطعی را مي‌دهد، تو گويی چشم آن را می‌بيند، و گوش آن را می‌شنود، از آنچه تا اينجا گفته شد، چند مطلب روشن گرديد اول اينكه ملاك در اين گونه تاثيرها بودن علم جازم و قطعی برای آن كسی است كه خارق عادت انجام مي‌دهد، و اما اينكه اين علم با خارج هم مطابق باشد، لزومی ندارد، (به شهادت اينكه گفتيم اگر خود شما مطلبی را در نفس خود تلقين كنی، بهمان جور كه تلقين كرده‌ای آن را می‌بينی، و در آخر از ترس مرده‌ای كه تصور كرده‌ای از گور درآمده، و تو را تعقيب می‌كند، پا بفرار می‌گذاری) و نيز بشهادت اينكه دارندگان قدرت تسخير كواكب، چون معتقد شدند كه ارواحی وابسته ستارگان است، و اگر ستاره‌ای تسخير شود، آن روح هم كه وابسته به آنست مسخر می‌گردد، لذا با همين اعتقاد باطل كارهايی خارق العاده انجام می‌دهند، با اينكه در خارج چنين روحی وجود ندارد.» (ترجمه تفسیر المیزان ذیل ۱۰۲ بقره) حال سوالی که بوجود می آید: اگر اینگونه کارها تنها در خیال موثر است و نه در خارج می توان گفت که ارتباط ما با خارج متاثر از خیال است؟ و آیا مسئله تفاوت عین و ذهن بوجود نمی آید و چگونه می توان به حس اعتماد کرد؟ لطفاً در این باره توضیح بفرمایید. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین حضوری که به خود نسبت به خارج می‌یابیم، حضورِ پایدار ما می‌باشد و این غیر از آن است که ذیل یک اراده‌ای که مبتنی بر علم و معرفت نیست خود را قرار دهیم. در نسبتی که بین خود و بدن خود داریم، حضوری را می‌یابیم که با وسعت‌دادنِ همین حضور در مواجهه با اطراف همچنان در استحکام هستیم. وگرنه آری! همواره این شبهه در میان خواهد بود که آنچه در ذهن از خارج داریم، چه نسبتی با خارج دارد. موفق باشید

37439

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوار: با تشکر از شما بابت پاسخگوی به سوالات. استاد آیا امکانش هست که شما شاگرد مجازی پذیرش کنید. واین توفیق نصیب و روزی ما شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زمانه، زمانه‌ای است که همین معارف توحیدی که در میان است با توجه به حضوری که حضرت امام و رهبری مدّ نظرها آورده‌اند، در واقع می‌تواند در حکم استاد ما باشد و از این جهت آیت الله بهجت آن سخن مشهور را فرمودند که علم تو استاد توست. و در این راستا عرایضی در جزوه « شرح مختصر دستورالعمل آیه الله بهجت«رحمت‌الله‌علیه» شده است.  https://lobolmizan.ir/leaflet/231?mark=%D8%A8%D9%87%D8%AC%D8%AA موفق باشید

37410
متن پرسش

سلام علیکم خسته نباشید ببخشید این سوال و نوشته کمی طولانی هست خواهش میکنم کامل بخونید. حالاتی بهم دست داد که همه چیز برایم سوال شد با خود گفتم اصلا ما چرا باید زندگی کنیم ایا چون جهنمی و بهشتی هست و جهنم درد دارد؟و همه چیز برایم سوال شد که چرا زندگی چرا کار کردن و ... یک لحظه دیدم در این که من هستی هستم که چرا میگویم نمیتوانم چرا بگویم یعنی هر چه امدم به خودم بگویم تو چرا هستی هستی که چرا میگویی دیدم بی معنا هست برایم. حتی اگر کسی به من بگوید بیا کاری کنم تا دیگر چرا نگویی به او خواهم گفت چرا باز یک لحظه دیدم شاید حالاتم شبیه جناب دکارت هست که گفت من شک میکنم پس هستم و در این که کسی هست که شک میکند نمیتوان شک کرد. با خودم گفتم حال مجبور به زندگی هستم و موجودی ابدی هم هستم پس بیاییم خودم یک معنا بر اساس هستم به زندگی بدهم یعنی خودم معنایی به زندگی بدهم تا بتوانم به بودن خودم ادامه بدهم و باز دیدم چقدر شبیه جناب دکارت شدم که همه امور را ابژه قرار داد هستم و با خود احساس کردم اگر همه چیز رو همینطور معنا بدم شاید دیگر احساس پوچی نکنم حال سوال من این هست که با این حالات(واقعا این حرف ها حالاتی هست که به من دست میدهد نه عقاید و باور ها اتفاقا باورهایم کاملا برخلاف این چیز ها است) چگونه میتوانم با مباحث شما انس بگیرم چگونه میتوانم به ظرفیت انسان اخرزمانی و انسانی که جناب صدرا بیان میکند مانوس شوم ایا من محکوم به هستی هستم که چرا میگوید ؟ اخه هر چه تا حالا کردم دیدم نمیشود در راهی قرار بگیرم و باتوجه به حرف شما که ان را با جان یافتم که فرمودید انسان امروز فقط نزد خود میتواند حاضر شود و همه چیز را در نسبت با خود میتواند بیابد دیدم من هم مثل جناب دکارت هستم؟ خیلی ممنون پاسخ گو سوالات جوانان هستید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصه هرکسی است که در این زمانه همچون شهید آوینیِ بزرگ به خود آمده و خودش برای خودش مسئله شده؛ در تاریخی که هرکس به خود آید می‌یابد که خودش برای خودش مسئله است ، حال یا چون دکارت و کانت و حتی هگل، با چنین انسانی در عین سوبژگی و درون‌ماندگاری که خودشان باشند برای خودشان، به‌سر می‌برند و یا در دل همان تاریخ مانند هایدگر به گستردگیِ انسان می‌اندیشند و دازاین را که معنای در جهان‌بودگیِ انسان است اصالت می‌دهد که نوعی معنابخشیدن به خود است و در این راستا تا حضور تاریخی انسان جلو می‌رود و یا در این جهان یعنی جهانِ ما، حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» خودش برای خودش مسئله می‌شود و به عرفان ورود می‌کنند و در دلِ عرفان و حضور در جهان انسان‌هایی بزرگ مانند حضرت علی«علیه‌السلام» جلو آمدند و باز گویا منتظر حضور دیگری برای معنابخشیدن به خود بودند که میدان سیاستِ آنچنانی که او فرمود «همه اسلام سیاست است»  و حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، مقابل ما گشوده شد تا در چنین حضور در خود و درخشش در جهان، خود را در بستر نهایی‌ترین حضور درک کنیم و فتحی شد از یک طرف برای امثال آوینی‌ها و از طرف دیگر برای آن‌هایی که به شکلی دیگر برای خود مسئله شده بودند و در نتیجه افق شهادت را یافتند و حال مائیم و حضور انسان در این جهان و راهی برای معنابخشی. مدتی است به انسان آری! باز به انسان می‌اندیشم و در این رابطه یادداشت‌های صدگانه‌ای شده است که یکی از آن‌ها تقدیم می‌شود: 29- انسان در نسبت با وجودش و بودنی که رو به سوی هستی دارد، مثل سایر موجودات نیست، وجودی است خاص با هستی گسترده و گشوده، لذا می‌تواند خود را به جهت گستردگی‌اش، در آن‌جا و در نسبت‌یافتن با دیگران، بدون دوگانگیِ ابژه و سوبژه بیابد، زیرا همه‌چیز در نسبت وجود گسترده او معنا پیدا می‌کند. مانند نطق که انسان در آن گشوده می‌شود با نوعی بیرون ایستادن و در آن بیرون‌ایستادن در نسبت با دیگران، خود را فهم‌کردن، در عین حضور نزد همه و همه را از خود جدا ندانستن، به همان معنایی که جناب مولوی می‌فرماید:
این دو هزاران من و ما         ای عجبا من چه منم!.   
موفق باشید              

37180

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و احترام: پیرو سوال ۳۷۱۵۵، لطفا راهنمایی بفرمایید: ۱. اگر همه ی اسما در همه انسانها بالفعل نمی شود، اگر در فردی یک اسم بالفعل شود هم رتبه با بعضی ازملائکه یا پایین تر از ملائکه ای که حامل اسامی بیشتری هستند می شود؟ ۲. قبلا شنیدم که اجنه به لحاظ عقلی پایین تر از انسان هستند (درسته؟) در اسما چگونه اند؟ یعنی آنها چند اسم را می توانند بالفعل کنند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! این ظرفیت بالقوه انسان است که می‌تواند تا مرز بالفعل‌شدن و انتخاب‌کردن نسبت به همه اسماء جلو رود و آن کس که به بعضی از اسماء منوّر شود، به همان اندازه به فرشته‌ای که منوّر به آن اسماء است نزدیک می‌گردد در حالی‌که ظرفیت انسانیِ انسان‌ها تا نزدیکی به انسان کامل که حامل همه اسماء است، وسعت دارد و در آن صورت است که احساس می‌کند در صراط مستقیم است. ۲. همین‌طور است و مسلّم اجنه نسبت به اسمای الهی بی‌نصیب نیستند، ولی چگونه؟ والله اعلم. در رابطه با اسماء، کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» https://lobolmizan.ir/book/241?mark=%D8%AD%D8%B3%D9%86%DB%8C می‌تواند راه‌گشا باشد بخصوص که در ماه رمضان برای انس با دعای عزیزالقدر سحرهای ماه رمضان ما با اسمای حسنای الهی با حضرت ربّ العالمین مرتبط می‌شویم و کتاب مذکور سعی کرده قدمی در شرح کتاب حضرت امام خمینی (ره) در رابطه با «شرح دعای سحر» بردارد. موفق باشید

37036

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: باز هم متولد شدم تا شهید شوم. در جشن تولدم ازم می‌پرسند آرزویت را بگو؟ من رو می‌کنم به خدا و می‌گویم امسال را سال شهادت من قرار بده. تولدم افتاده به روز عاشورا در روز جمعه، ولادتت مبارک باد ای زنده یاد، جان ها باز امدی و رفتنی را نشانم دادی. خوشت باد ای جان بی غم می‌شویمت و در دریایی گمت می‌کنم تا دگر پیدا نشوی. هردم دارم تلاش می‌کنم پیدا تر باشم. با ولادتم یادم می آید روزهای حرمتم را، نجواهایی در رحم با مادرم را. خواطر نشانم می‌شود روزهای ندیدنم را و به یاد نیامدنم را. زندگی ام شده شیشه ی زمان که هردم با گذشتی زمان آن را از این طرف یه آن طرف می‌کنند . و باید بگذرد این زمان و بگذرد. مهدی جان مثل این که باز هم ولادت شما شد و من بودم که جا ماندم . انگار که من ار صحنه قافل شدم. من شدم عمر زمانه که خواستم با دیدن فرصتی به منبر مسجد کوفه بروم و منبر از من دور می‌شد. من افتادم در پی خوردن نان جو به جای نان گندم بلکه توانسته باشم فرار کنم از چیزهایی که می‌تواند دور کندم از ریختن خون خدا بر روی زمین داغ کربلا. کار سازم هست همیشه نشستن در کنار گودال قتل گاه و اشک را ریختن. انتخاب کنم مرگی اختیاری را و داوطلبانه را. گر که ریزد خون من آن دوست رو / پای کوبان جان بر افشانم بر او / رقص جولان بر سر میدان کنند / رقص اندر خون خود مردان کنند / چون جهند از دست خود دستی زنند / چون رهند از رقص خود رقصی کنند. دلم پرواز میخواد، دلم همراز میخواد، زمین پایان من نیست. قرار ما حسینه بهار ما حسینه. زمین پایان من نیست دلم آغاز میخواد. با ذکر یا حسین. از شما هم می‌خواهم از همون لحظه با ذکر یا حسین شروع کنید. یا حسین

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به امید آن‌که هرچه بیشتر متوجه فردایی باشیم که در امروزمان باید درک کنیم. آیا نباید منتظر برآیند كارهای انبیاء و اولیاء در تاریخ بود؟ پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌واله» فرمودند: «وَالَّذی بَعَثْنی بِالْحَقِّ بَشیراً ،لَوْ لَمْ یَبْقِ مِنَ الدُّنیا اِلّا یَوْمٌ واحدٌ لَطَوَّلَ الله ذالِكَ الْیَوم حَتّی یَخْرُجَ فیهِ وَلَدی الْمَهدی»، قسم به خدایی كه مرا مبعوث كرد تا از خوبی‌ها خبر بدهم، اگر از دنیا نمانده باشد مگر یك روز، خدا آن روز را آن‌قدر طولانی می كند تا این كه مهدی كه فرزند من است، ظهور كند. «وَ یَبْلُغُ سُلطانُهُ الْمَشرِقَ وَ الْمَغْرِبَ» حاكمیت فرزندم كه حاكمیت اسلام نهایی است، مشرق و مغرب را فرامی گیرد. به همان معنایی که انسانیت انسان‌ها تحت تأثیر حضور انسان کامل، عالم‌گیر می‌شود و همگان خود را در آن حضورِ متعالی احساس می‌کنند. موفق باشید

37002

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و احترام: از همین ابتدا به حکم «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عز و جل» از وقتی که صرف خواندن این سیاهه و پاسخ احتمالی تشکر می کنم و توفیقات روز افزون را از خداوند منان خواستارم. بعد از تحصیلات دانشگاهی و مدتی کار، احساسی داشتم که به مقصد نرسیدم و راه را گم کرده‌ام و لذا شروع کردم به مطالعه کتابهای مذهبی و توسل که به کلی از آنها بیگانه شده بودم. کتابهای شهید مطهری را توی مسیر کار می‌خواندم و در دلم به حضرات معصومین علیهم‌السلام التماس و درخواست داشتم و مدام در دلم صدایشان می‌زدم. در خواب کسی را دیدم که بسمت من می‌آید، انگار در خواب داشتم خواب می‌دیدم. ناگاه از خواب اول بیدار شدم و بلافاصله با خود گفتم که الحمدلله آقا رو دیدم سپس واقعا بیدار شدم. بعد از آن امام رضا علیه السلام را در خواب دیدم که در نهایت منو بغل کردند و ... نمی‌دونم که چطور شد که طلبه شدم و تا دو سال کسی نمی‌دانست طلبه ام و به کلی کار را رها کردم و با علاقه مشغول دروس شدم. فراز و فرود بسیاری طی شد. الان بیش از ده سال است که به لطف خدا توفیق تنفس در این فضا رو دارم. شش سال است که ازدواج کرده و طی این مدت مدام و هر هفته به شهرستان که چهار ساعت راه هست رفت و آمد دارم برای دیدار زن و فرزند. همسرم تحمل می‌کنند و گلایه ندارند، می‌گوید که پس از این سختی‌ها، نتیجه خواهیم گرفت و ... اما بچه‌ها هر هفته دلتنگی دارند و ... بعد از طلبگی از آنجایی که اصلا طلبه در خانواده و اقوام نداریم، با فشارهای زیادی از جانب آنها روبرو بودم مخصوصاً که تعدادی از اقوام ضدیت خاصی با این قشر داشتند و دارند. با آشناهایی که داشتند، پیشنهاد کارهایی را می‌دادند تا من رو از این راه منصرف کنند. امسال توی آزمون استخدامی آموزش و پرورش شهرستان شرکت کردم. البته ثبت‌نام در پشت‌بام حجرات هم ماجرایی دارد شنیدنی. بعد از دو ساعت تلاش فراوان برای ثبت‌نام، ساعت از دوازده شب گذشت و نتوانستم ثبت‌نام را تمام کنم، هر بار خطا می‌داد و .. . ساعت از یک شب گذشته بود که لینک ثبت‌نام رو برداشتند. رو کردم به خدا و گفتم که راضی به رضای شما هستم، اگر نباید از این راه بروم حرفی نیست. ناگاه لینک برگشت و دوباره تلاش کردم اما اتصال به ثبت احوال قطع بود و ... . بالاخره موفق شدم. ساعت از یک و نیم گذشته بود. الان بعد از قبولی در آموزش و پرورش، این دغدغه را دارم که آیا با توجه به شرایط خانواده و اینکه نمی‌توانند به اصفهان بیایند، آیا در طرح هجرت شرکت کنم یا به روال سابق ادامه دهم یا به آموزش و پرورش بروم و تبلیغی در مدرسه باشد یا درس را با وجود علاقه بسیار در حوزه اصفهان کما سابق ادامه دهم مخصوصاً که در اصفهان روابط اجتماعی زیادی دارم ولی در شهرستان، اینقدر وسیع روابط ندارم و میشه گفت شخصیت اجتماعی بنده در اصفهان شکل گرفته است. دغدغه بنده اذیت شدن بچه‌ها است و از طرفی سخت است که از بحث و درس فاصله بگیرم. مادرم دوست نداشته از همون اول لباس بپوشیم و منم به احترامشون توی شهرستان لباس نمی‌پوشم لذا تبلیغ در شهرستان با چالش روبرو است. همسرم هم به روستاها نمی‌توانند همراهم بیایند لذا تبلیغ در روستا هم از لحاظی شبیه تحصیل در اصفهان از جهت دوری و ... است. خیلی از جنبه‌ها ناگفته ماند زیرا نوشتن همه جهات از جهاتی ناممکن است. لطفاً ما را دعا کنید و اگر نکته‌ای به نظرتان می‌رسد از ما دریغ نفرمایید. خداوند می‌فرماید، لا نضیع آجر المحسنین. و السلام علیکم و رحمه‌الله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امید است ان شاءالله خداوند بهترین تقدیراتش را برایتان مقدر کند. باز هم اگر آمادگی شما در تحصیل حوزوی و تبلیغ است؛ در این مورد فکر کنید و سعی شود موانعی که در این راه پیش می‌آید را با حوصله برطرف نمایید. موفق باشید

36850

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: در جواب سوالی که پرسیده بود آیا هرمنوتیگ فلسفی همان قلوب یعقلون هست؟ فرمودید اگر با توجه به همان آیه ۴۶ سوره حج باشد بله. حال سوال من این است که آیا این «قلوب یعقلون بها» آیا همان حضور قلب هست که در عبادات وارد شده؟ یعنی در هر مسئله ای انسان باید نزد قلب خود حاضر باشد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌ طور که آیه ۴۶ سوره مبارکه حج متذکر می‌شود و می‌فرماید: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا» بحث در حضوری است که با نظر به تاریخ و سرنوشت ملت‌های گذشته پیش می‌آید تا انسان متوجه شود چگونه در هر تاریخی اراده الهی است که انسان‌ها را در آن تاریخ در بر می‌گیرد. موفق باشید

36770

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: خدا قوت. استاد عزیزتر از جانم، تا به حال دو مرتبه درباره نگاه دکتر چاوشی به صدرا از شما سوال کردم. اما احساس کردم حضرتعالی برای تان سوء تفاهمی در نسبت با نگاه دکتر چاوشی به صدرا پیش آمده است. به همین جهت خواستم این متن دکتر چاوشی را در خدمت شما قرار بدهم و نظرتان را ناظر به این متن بدانم. (همه ما صدرا را دوست داریم. کشور ما و فرهنگ ما شاید مانند صدرا به خود ندیده باشد و اصلا در قبال اندیشه فخيم و عظیم صدرالمتألهین بنده خودم را در جایگاهی نمی‌بینم که بخواهم درباره ایشان بد بگویم و اصلا کلاس و درس فلسفه جای چنین مسائلی نیست. بنده خودم مدرس فلسفه صدرا بودم و آن را دوست دارم. تنها چیزی که ما دنبال آن هستیم این است که تفکر صدرا چه وضعی دارد و از قِبَل آن، ما چه وضعی داریم؟ سفر در فرهنگ ما به سان یک گسست مطرح شده. جناب صدرالمتالهین تنها فیلسوفی است در عالم که فلسفه را با سفر خوانده اما از آن غفلت می کند، نه اینکه ایشان غفلت کند بلکه ما غفلت می کنیم و در کلام ایشان تجلی می کند. فلسفه جناب صدرالمتالهین در نهایت به اقسام سفر ختم می شود و آیا این اقسام سفری که صدرا مطرح کرده است با آنچه افلاطون در دفتر هفتم جمهوری آورده فرقی دارد؟ ما به جهت اینکه بفهمیم صدرا چه کرده به فلسفه یونان هم نیاز داریم که اول پارمنیدس را می‌بینیم سپس افلاطون را... و سپس در رابطه با متافیزیک این جملات را بیان می کنند: (هگل در اوج متافیزیک، روح یا انسان را در اصطلاح بی قراری می خواند که برای رسیدن به قرار در طول تاریخ، جنگ ها کرده، خون ها ریخته و جان ها تقدیم کرده. این مرگ در فلسفه هگل بسیار جدی است. مدرنیته در واقع بر همه کشتگان تاریخ سوار است. این قرار را که پس از بی قراری رخ می دهد، هگل آزادی مطلق می نامد یعنی آنجایی که گویی سفر تمام شد، آزادی مطلق روی می دهد و این، غایت نظر گرفتن است برای کل تاریخ. متافیزیسین است که می‌فهمد تفکر، در نهایت به خورشید معرفت ختم خواهد شد لکن مسیر را در شب می یابد. تنها متافیزیسین است که می فهمد که خورشید معرفت در شب طلوع می کند و این چه تناقضی است که آدمی را به خود می خواند که آیا فلسفه سودای محال است که آدمی پروای آن را دارد...)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از بعضی نکات آقای دکتر چاوشی لذت می‌برم. بحث در بعضی از کلمات ایشان است نسبت به صدرا که ای کاش طوری نمی‌گفتند تا موجب سوء تفاهم شود. مانند همین جمله‌ای که نسبت به هگل گفته‌اند، که جای بحث دارد. موفق باشید

36754

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام استاد عزیز: شهادت چیست؟ اصلا ما چقدر راجع به این موضوع آشنایی معرفتی داریم؟ بماند که حضور در این وادی هر روز رخ می‌نماید، ولی گمانم اگرنشناسیم این واژه را نخواهیم فهمید اعمالی که ثواب شهادت دارد و آنکه آرزوی شهید شدن دارد چیست و زن .. درکدام مقام جایگاه شهید دارد و آنچه مجال گفتن ندارد؟ و در کدام وادی باید زیست؟ و کدام جایگاهی دارد آن حدیث که می‌گوی دمقام عالم از شهادت بالاتراست و چه کسی خواهد شناخت خمینی کبیررا که آن همه عالم خواستند در رکابش به شهادت رسند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در محرم امسال تحت عنوان «کربلا و رازی که شهدا متوجه آن بودند» شد که خوب است به آن رجوع شود. موفق باشید https://lobolmizan.ir/sound/1227?mark=%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7%20%D9%88%20%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C%20%DA%A9%D9%87%20%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%20%D9%85%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87%20%D8%A2%D9%86%20%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86%D8%AF

36525

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: شما در صوت مبانی نظری حب اهل بیت می فرمایید که ما باید در عالم خیال یک تصوری از الله داشته باشیم و شما اهل بیت را به عنوان صورت خیالی از حضرت الله در نظر گرفته آید. سوال اول: خود اهل بیت از الله چه صورت خیالی دارند؟ سوال دوم: مولانا در یکی از اشعارش می‌گوید: شمس من و خدای من. آیا مولوی تصویر خیالی شمس تبریزی را در عالم خیالش به عنوان تصور خیالی از الله، همان گونه که در مبانی نظری حب اهل بیت عنوان کرده‌اید را داشته است؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تصور خیالی در این مباحث یعنی نظر به صورت‌هایی که نازل شده از عالم ربوبی است. مثل آن‌که از رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» داریم: «من رانی فقد رأی الحقّ»، با نظر به شخصیت آن حضرت، انسان منتقل به نور حضرت حق می‌شود. خود رسول الله «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نیز با نظر به انوار ربوبی حضرت حق به نور ربّ العالمینیِ خداوند منتقل می‌شوند. ۲. شاید منظور جناب مولوی در آن شعر نظر به الطاف الهی باشد که از طریق شمس به جناب مولوی می‌رسیده. موفق باشید

36447
متن پرسش

سلام: نظر شما در مورد این یادداشت چیست؟ دکتر داوری به مناسبت نودسالگی یادداشتی نوشته که چینی نازک تنهایی‌اش را نشان می‌دهد. او در حکمی مطلق نوشته: «هیچکس در این چهل سال با من درباره مسائلی که مطرح کرده‌ام بحث نکرده است. موافقان که بیشتر جوانانند با لطف و احسان در نوشته‌های من نظر کرده‌اند». او در جایی دیگر ادامه داده که: «چهل سال است در وضع تحریم به سر می‌برم. تحریم من از ناحیه یک گروه صورت گرفت و جمع کثیری از آن پیروی کردند حتی کسانی که در ظاهر هیچ اختلافی با من نداشتند». چهل سال تحریم را با هفتاد سال جنگ ادامه داده: «هفتاد سال جنگیده‌ام اما در یکی دو سال اخیر احساس می‌کنم شکست خورده‌ام. این شکست را وقتی آزمودم که دیدم حتی صمیمی‌ترین و صادق‌ترین فرزندان این کشور روحیه‌ای پیدا کرده‌اند که فکر می‌کنند به فکر نیازی نیست بلکه عمل باید کرد». نکته مشترک این تنهایی داوری این است که می‌گوید هیچکس با من بحث نکرده است و عبارت «جوانان» را هم که به کار می‌برد منظورش هم‌بحث فکری نیست بلکه صرفاً از لطف و احسان آنها تشکر کرده است. او طوری نوشته که گویا اندیشه‌هایش بر هیج کس تاثیر نداشته است. نمی‌دانم چطور آوینی‌ها را حساب نکرده است؟ چطور یادش رفته که اصغرطاهرزاده را به خاطر درکی که از او داشت ستایش کرده است؟ چطور همسخنی‌های جوانان اندیشمند را فقط در حد لطف و احسان می‌بیند؟ گرچه او همچنان تجدد و تحجر را همزمان نقد می‌کند و می‌نویسد: «از آزادی گفتن روشنفکران مثل از تقوی گفتن گروه رقیب است.» اما موضع او در مورد انقلاب هم نامتعادل است: «من اشتباه کرده بودم و گفته بودم انقلاب صرفاً سیاسی نیست بلکه می‌تواند آغازی دیگر باشد». داوری به نام تفکر تسلیم شده است. موافقم که سخن اکنون استاد درباره ضرورت توسعه با نقد تجدد تناسب دارد. در کتابم هم یادداشتی درباره اهمیت مقام تحقیق از دید ایشان نوشتم. ولی فکر می‌کنم گاهی این ضرورت‌گویی موجب تسلیم شده است و موضع‌گیری هایی از ایشان دیده شده که با داوری متفکر تناسب ندارد. شاخص این موضع‌گیری‌ها پیامش درباره برجام بود. داوری درست می‌گوید که «هایدگر در ابتدا اشتباه کرد که ناسیونال‌سوسیالیسم را مقدمه گشایشی تازه در تاریخ انگاشت.» اما همچنان محتاط است و نمی‌خواهد نسبت یهود و مدرنیته در اندیشه هایدگر را تبیین کند. اگر او متوجه بود که اصلی‌ترین تاثیرش بر جوانان اصیل در آن سوی انقلاب است، نمی‌گفت: «با انقلاب نه فقط رویای من تعبیر نشد هیچیک از شعارها و سوداهایی که اهل انقلاب داشتند به جز خواست کسانی که حکومت شریعت دل بسته بودند یا به آن گردیدند تحقق نیافت.» داوری سخن سالها پیش خود را تکرار کرده که کتاب‌هایم خوانده نمی‌شود و گفته شکست را می‌پذیرم. تیتر سیاست‌نامه فیلسوف بازنده است. نمی‌خواهم سخن استاد را رفو کنم یا بگویم حرفش غلط است یا شکسته‌نفسی است. اما شکست‌خورده شکستگی و درجه‌ای از تضرع دارد که همان راه نجات است امیدوارم این شکست مانند سخن خود او درباره کرونا باشد که آن را عصر اضطرار بشر خواند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً هر سخن و هر نوشته‌ای  که از آقای دکتر داوری به ظهور آید، ما را به تفکر دعوت می‌کند از جمله همین نوشته‌ای که جنابعالی از ایشان متذکر شده‌اید و بنده نیز در جریان آن بودم. و به همین دلایل که می‌فرمایید پس آقای دکتر داوری دیده شده‌اند و در نظام اسلامی، ایشان را فیلسوف فرهنگ نامیده‌اند و تقریباً اکثر متفکران، نگاه ایشان به امور را مدّ نظر دارند. در جواب سؤال شماره 36357 به طور اجمال این‌طور عرض شد همان‌طور که استاد فرموده‌اند یادداشت‌های تنهایی ایشان بوده حاکی از آنکه سخنان و نگاه ایشان به عالَم و آدم، بسیار بیش از آنکه مدّ نظرها است می‌توانست مفید و کارساز باشد و در دل آن یادداشت، گویا استاد از خود پرسیده باشند چرا در این مورد شکست خورده‌اند؟! و کسانی که استاد را می‌شناسند می‌دانند که این نوع سخن‌گفتن، دأب ایشان است. ولی به نظر بنده اگر دکتر داوری فیلسوف فرهنگ و چهره ماندگار است، بیش از آنکه فیلسوف فرهنگ و چهره ماندگار باشد، فیلسوف فردای ما می‌باشد با تأثیری بسی بیشتر. زیرا در بستر انقلاب اسلامی با هویت جهانیِ این انقلاب  و این‌که باید این انقلاب، سرنوشتِ بشر گرفتارشده به نژادپرستی غربی را تغییر دهد؛ این دکتر داوری است که در آن بستر برای آن‌هایی که می‌خواهند با عقل جهانی، انقلاب را بیان کنند، حرف‌ها دارد، همان‌طور که برای آنانی که امروز بنا دارند دینداری خود را به عمیق‌ترین شکل فهم کنند، نیازمند اشارات دکتر داوری می‌باشند. به یاد آورید وقتی آن‌طور که شایسته بود جناب مارتین هایدگر را پاس نداشتند. شاگرد چینی هایدگر این‌طور می‌گوید: وقتی رفتار غیر منصفانه متفقین را با هایدگر دیدم به او گفتم: «منکیوس می‌گوید: وقتی آسمانیان اراده می‌کنند که تکلیف سختی را بر عهده کسی بگذارند، نخست قلب او را از تلخی اندوه آکنده می‌کنند، رگ و پی‌ و استخوانی‌های او را می‌پوسانند و کالبدش را به مشقت دچار می‌کنند و اعمال و آثارش را با بی‌حرمتی می‌کنند تا آنکه قلبش مهبط الهام شود و طبیعتش انگیخته گردد و نقایصش جبران شود ..... و از این همه، می‌آموزیم که حیات حقیقی از شور و اشتیاق و محنت و حرمان نشات می‌گیرد و از طرف دیگر مرگ حاصل بی‌دردی و لذت و تن آسایی است.» و بنده حقیقتاً هرچه بیشتر در جناب آقای دکتر رضا داوری تعمق و تأمّل می کنم، بیشتر احساس می نمایم که قلب او مهبط الهام فرشتگان است و می‌توان معنی حیات حقیقی را از اشارات او برگرفت و مگر می‌شود چنین مردی نسبت به غوغاسالاران، گمنام و غریب نباشد؟!!! طوبا للغربا.
بنا به گفته آقای دکتر سید مهدی ناظمی قره باغ : دکترداوری تلاش می‌‌کند به خوانندگانی که در آینده دارد اعلام کند که هیچ وقت «او را جدی نگرفته‌اند»؛ نه حاکمان و نه مخالفان ایشان. بنابراین هر چیزی که ممکن است مخالفانش درباره او بگویند از همین‌جا ریشه می‌گیرد که آنها هیچ‌ وقت «دکتر داوری‌اردکانی فیلسوف» را نخوانده‌اند. 
و از جهت دیگر  آن‌گاه که متفکران خاموشی می‌گزینند، بدین معنا است که گوش‌ها و گفتگوهایی والاتر از آنچه در عرف ردّ و بدل می‌شود باید داشت. این است که آن متفکران با سکوت و یا اظهار شکستِ خود باید بذر دلواپسی‌های خود را در زمین آن تاریخ بپراکنند، به امید ظهور زمین و زمینه‌ای که شنیدن و دل‌سپردن به اندیشمندان در آن آغاز شود.  و تا زمانی که ظاهرگرایان و متحجّرین در جایگاه ارزیابی انسان‌ها قرار دارند، انسان‌های ارزشمند در بوته فراموشی گذاشته می‌شوند. آیا دروغگوترین انسان‌ها همان ظاهرگرایان و متحجّرین نیستند؟ آیا نمی‌شناسیم کسانی را که به دلایل نوع اندیشه‌ای که دارند، عوامِ سرگردان آنان را نمی‌ستایند؟ آیا می‌توان گفت درخشش اندیشه‌ آنان چشم‌های مردمان سطحی‌نگر را می‌زند، زیرا خود را در مقابل آن اندیشه‌ها خوار و حقیر احساس می‌کنند؟ این‌جا چه کسی را باید مقصر دانست؟
باز باید نسبت به آقای دکتر داوری و آن متن، فکر کرد. رفقا در همین رابطه سه جلسه تحت عنوان «فیلسوف فردا» داشته‌اند که خوب است سخنان آنان نیز مدّ نظر قرار گیرد و باز در مورد آقای دکتر داوری و آن متن، فکر کرد. https://eitaa.com/soha_sima/3128 وhttps://eitaa.com/soha_sima/3156   موفق باشید   

 

نمایش چاپی