سلام: استاد علامه حسن زاده آملی رحمهالله علیه در شرح کتاب مصباح الانس میفرمایند که: من رساله ای در سیر و سلوک نوشته ام ولی هنوز به کسی نداده ام. میخواستم بپرسم شما از این رساله اطلاعی ندارید؟ التماس دعا دارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. شاید به جهت آن بوده باشد که با حضور تاریخی حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه»، سلوک ذیل شخصیت حضرت امام، نقش اصلی را میتواند به میان آورد. موفق باشید
«گل ما هم گلاب شد آخر / دل شهری کباب شد آخر» «رفتی از بینمان به سوی خدا / اصفهان پر عذاب شد آخر» «با نگاه علی ولی الله / ذرّه هم آفتاب شد آخر» «تا خرابات پرزدی سرمست / حال یاران خراب شد آخر» «در دلم عکس روی شیرینت / چقدر زود قاب شد آخر» «وعدهی دیدن دوبارهی تو / گوشهای از تراب شد آخر» «فخر سادات بودی و جانت / غرق انوار ناب شد آخر» «زندگینامهی تو هم امروز / متن توی کتاب شد آخر» «جان پاکت به یک پیالهی عشق / مست شور شراب شد آخر» «با غم رفتن تو پیر غمین / در دلم انقلاب شد آخر» «عالم هستی از مسافرتت / مملو از اضطراب شد آخر» «بس صدا میزدید مادر را / دعوتت مستجاب شد آخر» رحلت عالم فرزانه آیت الله سید مرتضی مستجاب الدعواتی بر همه پویندگان راه عشق تسلیت باد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در رثای مرحوم عالم فرزانه آیت الله سید مرتضی مستجاب الدعواتی. موفق باشید
سلام استاد: برام مهم نیست کسانی که بیرون از حرم جمهوری اسلامی هستن چیکار میکنند، که البته قطعا در حال برنامه ریختن یا دشمنی ورزیدن علیه این حال خوش ما هستند. امشب الله اکبرم را جوری نگفتم که انگار همه ملت از شرایط اقتصادی خسته شده اند و میانشان با الله اکبر من کاری ساخته است. الله اکبر را از روی حال خوشم در حرم گفتم، از روی این گفتم که آمریکا هیچ است. نه که تازه برای من انقلابی مسئله شود وضعیت کنونی، باید دانست و فقط این را دانست که ما انقلابی هستیم و نیازی نیست که تعریف کنیم. اگر در مدرسه ما حرف پولدار بودن به معنای خوشبخت شدن در این حد زیاد است، یعنی غرب با رسانه اش به صورت نرم رخنه کرده است و اخلال بوجود آورده است در نظم فکری و سنتی ما برای روزی و رزق حلال. من حالا که دارم فکر میکنم کلا اگر جایی حالم خراب شد چون حرف پول آمد وسط به معنی امروزی اش که بعضی ها از نان خوردن سوء استفاده میکنند و همان را سدی بزرگ در برابر کار قرار میدهند. در این جلسۀ ۹ کتاب «انسان و باز انسان» شما چه خوب فرمودید که در جهان غربی که برای ما وضع شده است دکتر و مهندس ناجیان مملکت اند و در همین رابطه ما در اقتصاد هم مشکل میبینیم، که دانش بنیان توسط حضرت آقا مطرح شده است و امروزه چشم بسیاری از همه ی ما به آن دوخته شده است و باز هم این مسئله شده است که چرا جوانان و نیروی اصلی مملکت را این گونه به معنای مدرک گرفتن متوقف و یخ زده شده و میشوند و باید دانست که بهانه بسیار است برای جلوگیری از راه اندازی مسئلۀ تحصیل، مثلا امورات اداری و بودجه و... . من با فکری که در طی این چند وقت داشته ام، میگویم که ما نیاز به دارالفنونِ امیر کبیر داریم، به معنای واقعی کلمه هم تئوری مزخرف است و هم هنر. ما باید چه در هنرستان و چه در دبیرستان و چه در دانشگاه توانایی حل مسئله را پیدا کنیم و آن را بیاموزیم و همین جا بگویم که نه با مسائل فانتزی بلکه طوری که میانۀ آتشیم. به نظرم هیچ وقت نباید سخن آقا را فراموش کنیم که فرمودند: «آن چیزی که مشکلات را برطرف می کند، عامل داخلی است.» بنده از شما سوال میکنم که چه بلایی سر خواستن و نخواستن آمده است در مدرسه ما؟ در ادامه هم باید در پی شخصیت هایی مثل میرزا محمدتقیخان فراهانی باشم و باشیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. خوشا به حال ملتی که با درک حضور تاریخی خود، مسئلههای خود را میشناسد و مسئلههای دیگر انسانها بخصوص انسانهای گرفتار توهّم را مسئلۀ خود نمیداند. در این رابطه و با نظر به افقی که در این تاریخ در پیشِ رو داریم؛ باید متوجه باشیم انقلاب اسلامی امری نیست که همچون حادثهای که در تاریخ میآید و میرود؛ برود ولی این امکان در آن هست که عدهای آن را رها کنند که در واقع انقلاب آنها را رها کرده تا خود را بدون مزاحمت چنین افرادی ادامه دهد از آن جهت که آنها نمیتوانستند ادامه دهندۀ انقلاب باشند و این یعنی این افراد با هر سابقهای که داشته باشند دیگر ذیل ارادۀ الهی نیستند تا متوجۀ آیندهای باشند که با انقلاب اسلامی آغاز شده و عملاً خواسته و یا ناخواسته به استعماری تن میدهند که نه تنها عامل غارت منابع ما بلکه عامل تخریب فرهنگ ما و نابودی هویت ملّی خواهد شد و این یعنی گرفتار ذهنیتی شدند که بیخانمان است و هیچ معنایی برای خود ندارد تا بتواند با حضور در آن معنا با خود زندگی کند. در این رابطه باز باید به کسانی فکر کرد که معلوم نیست آنها انقلاب را رها کردهاند و یا انقلاب، آنها را رها کرده. موفق باشید
سلام به استاد گرامی: حتماً در جریان موضعگیریهای اخیر آقای دکتر بیژن عبدالکریمی هستید و همانطور که فرموده بودید و بنده نیز دنبال کردم، حقیقتاً ایشان هیچ ارزشی برای انقلاب اسلامی قائل نبودند، ولی ملاحظه می کنید ایشان بعد از شهادت سید حسن نصرالله سخن از احترام به گفتمان انقلاب به میان آورده اند و میفرمایند این دفاع من از گفتمان انقلاب برایمان هزینه ی بسیار ایجاد میکند و نسبت به جبهه ی مقاومت اعلان وفاداری دارند و در مناظره با آقای مهدی نصیری متذکر می شوند که جریانِ برانداز، جایگاهی جز در کنار آمریکا و اسرائیل ندارد. آنچه برای بنده موجب سؤال شده آن است که به نظر شما علت این جهت گیری از آقای دکتر عبدالکریمی را چه می دانید؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز در جریان سخنان و موضعگیریهای اخیر ایشان هستم. و بحمدالله همینکه مرز خود را از جریانِ برانداز و از روشنفکرانی که هیچ فهمی از انقلاب ندارند، جدا کردهاند؛ جای خوشبختی است، و حقیقتش علت آن را روش حکیمانه و روشنگرانۀ رهبر معظم انقلاب میدانم. مردی که به خوبی متذکر تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده، میباشد و اینجا است که هرکس در میدان تفکر حاضر باشد نمیتواند آن نوع موضعگیری که آقای عبدالکریمی به دو جریان فوق دارند، را نداشته باشند. البته عنایت داشته باشید ما نیز مانند آقای دکتر عبدالکریمی نسبت به بعضی از جریانها و افکار داخلی انتقاد داریم ولی با دقت در سخنان ایشان، این به معنای آن نیست که موضوع انتقادها یکسان باشد. با اینهمه نباید از شخصیتهایی که تفکر را مدّ نظر دارند؛ بیتوجه بود. موفق باشید
سلام به شما: مدتی بود که درد دلم زیاد شده بود و مرهمی می خواستم. یک سال و نیم میشود که دور از خانه دانشجو ام. از آن زمان تاکنون تجربه تنهایی شدید باعث شده که به بدشکلی گرفتار بشوم. من انسان مذهبی هستم و فکر میکنم اگر در مسیری که خدا رهنمود داده حرکت کنم آن موقع خوشبختم و سعیم بر همین بوده تا الان. از کودکی مشکلات عاطفی داشته ام از کتک خوردن و کم توجهی و... ولی به لطف خدا محکم ماندم؛ قرآن میخواندم و نمازم نیز برقرار بود. آسیب هایی که به من رسیده الانم مرا در ارتباطات دچار مشکل های زیادی کرده است. جامعه گریز شده ام. با کتب جنابعالی و هیئت و مسجد همیشه مأنوس بودم. الان در یک شهر سکولار، سنی مذهب و بی عقیده دانشجوام. تنهای تنها. هیچ قراری ندارم. نه دانشگاه، نه خوابگاه نه کافه نه مسجد هیچ چیز نمی تواند غم و تنهایی مرا بهبود ببخشد. رمقی در من باقی نمانده و نمی دانم پس از این چه بر من عارض میشود. یک انسان که هیچ ندارد و هیچکس در زندگیاش نیست هر روز در آینه روبهروی من است. از این خودم میترسم. همه بلا استثنا تنهایی خود را با عشق و درس و... پر می کنند. دختر و پسر دست در دست هم با شوق به دانشگاه میآیند، حسابی درسشان را می خوانند، لذت می برند و خوشحال اند. ولی من... گوشه ای مشغولم به خودم، خودی که دیگر توان پذیرش خودش را هم ندارد. میخواستم ازدواج کنم چون اگر قراری بجویم رنج از روی من برداشته میشود. بارها تصورش را کردم؛ هر روز و هر ساعت؛ واقعا لذت بخش میشود. این دانشجوها انسانهای جالبی اند. روال طبیعی ای طی می کنند؛ با دختری آشنا می شوند، پیشنهاد میدهند، رابطهای شکل میگیرد، برای هم تلاش میکنند، ارتقا و رشد شخصی درشان اتفاق می افتد، اعتماد به نفس می گیرند و به معنای واقعی پیشرفت می کنند. من عقب ماندم؛ چون میخواهم در این مسیر خدا هم راضی باشد. یعنی اصلا دلم راضی نمی شود که وارد روابط غیر شرعی شوم. اوضاع هر روز سخت تر و نگران کننده تر می شود. داشتن دوستدختر آسان است؛ کمخرج است و همه حاضرند. ولی ازدواج، مغزم سوت می کشد. من تلاشم را میکنم، صبح تا ظهر دانشگاهم و ظهر تا شب سرکار، ماهانه ۳ میلیون درآمدم است و عملا هیچ دختری حاضر نیست که چنین پسری را حتی نگاهش کند. خب من ۵ سال دیگر ان شاءالله درآمدم بیست برابر همین مقدار است ولی تا آنموقع قطعا دوام نخواهم آورد. امشب که موقع تنهایی بدنم سست شد داشتم از پلههای خوابگاه به زمینِ ۳ متر پایینتر پرت میشدم که خدا نجاتم داد. تنهایی شدید، بیماری بسیار کشندهای ست. مشکل قلبی و عدم اعتماد به نفس و جامعه گریزی را من انتخاب نکرده ام. داشتم به این فکر می کردم که ای کاش خدا نیمنگاهی به منم میکرد. یعنی منی که موقعیتش را داشتم و وظیفه ام این بود که خودداری کنم سزاوار یک نگاه خدا نیستم؟ در وضعیتی که انسانها مرا تنها گذاشته اند خدا هم باید از من رو برگرداند؟ وقتی همه هماتاقی هایم کنار دوستدختر هایشان لم داده بودند من کنج اتاق نشسته بودم و فقط خود خوری می کردم. به خودم میگفتم فلانی آخر تورا چه به ازدواج؟ هیچ نداری که دلگرمی یک دختر باشد. بعد تازه ازدواج کنی دست دختر را بگیری و بیاری اینجا؟ با درآمد ۳ میلیونی؟ احمقی پسر؟ با ۲۰ سال سن دوره های ازدواج را شرکت کردم، کتابهای ازدواج اسلامی را خواندهام ولی وقتی خدا بخواهد تو را ذلیل کند میکند. حالا سگدو بزن. هیچاثری ندارد. ولی آن پسری که به دین و اسلام فحاشی می کند، یک شبه میشود سوگلی خدا و همه چیزش جور میشود. ازدواج میکند، الکل را کنار میگذارد و... ولی تو، بنشین و دعا کن اگر توانستی کاری کنی. چرا نمی شود؟ چون او نمیخواهد. زمانی منم سرشار از شور بودم. درس میخواندم، رشته خوبی قبول شدم، میخواستم موسیقی بیاموزم، زبان میخواندم، کتابخوان بودم، مسجدی بودم، ذوق برای ارتباط با مردم داشتم و لذت از زندگی میبردم. ولی وقتی یک نیاز در وقت طبیعی خودش برطرف نشد همه چیز تمام شد. بزرگیِ آن نیاز نه با معنویت حل شد نه چیزهای دیگر. اگر توصیه به نماز و قرآن می کنید باید بگویم که هم نماز میخوانم هم قرآن ولی هر دوی اینها از من متنفرند. چرا؟ چون بی ذوق به سراغ شان میروم. اصلا ذوق هیچ چیز در من باقی نمانده. اینجا اکیپ های مختلط وجود دارد که عضو آنها میشوی و لذت دوران دانشجویی را میبری. ولی لذت آلوده به گناه. من نمیدانم این چه گناهی است؟ این افراد هر روز موفقتر از دیروز اند. شادند، شوخند، بالندهاند، گرمند، درسخوان اند و ورزشکار. آری! انگیزهای که ایجاد می کند فراتر از تصور است. ولی من از این تجمعات گریختم و جدا شدم آنقدر دور شدم که به چشم یک جامعه ستیز با من رفتار می شود. هر رفیقی هم از قبل داشتم بعد از رفتن به دانشگاه و آشنایی با یک دختر دیگر سراغی از من نگرفت و این واقعا ضربه اساسی به من بود. از این طرف هم دختر و پسرهای مذهبی را می بینم که دست در دست هم در حرم امام علی (ع) می نشینند و میخندند و با حمایت خانواده از زندگی لذت میبرند. من دچار شوک شدهام. واقعا جزو دسته مذهبی هم دیگر به حساب نمی آیم. یعنی آن لذت حلال هم نمیچشم. مسئله ازدواج را با پدرم مطرح کردم و ایشان فرمودند که حمایتی نخواهند کرد و خب البته اشکالی ندارد برای من عادی بود. الان شب و روز سعی میکنم که بیشتر بخوابم تا کمتر فکر کنم زیرا افکارم بهشدت آزار دهنده است. آدم افسردهای نبودم. از کلاس اول تا سال دوازدهم شاگرد اول بودم و آموزش قرآن را تا آخر پیگیری کرده بودم. خطاطی میکردم و عاشق موسیقی سنتی بودم. میخواهم شدت این نیاز را برایتان روشن کنم. ولی الان خیلی پیر شده ام، موهایم تک و توک سفید شده که در خانوادهمان سابقه اینچنینی نداشتیم. من واقعا معذرت میخوام که این احساسات ناخوشایند را با شما در میان گذاشتم. من کسی را ندارم واقعا. امیدوارم که درکم کنید. آدم قوی ای بودم که باصلابت رفتار میکردم ولی الان در ضعیف ترین نسخه خودم به سر میبرم. با تپش قلب و گرفتگی سینه و سستی اندام دارم با جنابعالی گفتگو میکنم. لطفا راهنمایی ام کنید تا بتوانم از این وضعیت خلاص شوم. من اهل گناه نیستم، اهل فساد نیستم، اهل دختربازی و روابط نامشروع نیستم ولی زندگی مسیر جهنم را به روی من باز کرده و زمان مرا به داخل آن سوق میدهد. برای من و امثال من خیلی دعا کنید چون واقعا ما غریب افتاده ایم. از تازه عروس و داماد های مذهبی هم که اهل شوآف هستند میخواهم که کمی و فقط کمی این عمل شان را کنار بگذارند چون همین، باعث حال خرابی مجردهاست. مجردی که نه درآمد خوبی دارد و نه حمایت خانواده را. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به بعضی از سؤالات کاربران بخصوص در سالهای اخیر توجه بفرمایید با اینکه آن نوع مشکلات که جنابعالی متذکر آن هستید؛ ندارند، ولی ملاحظه خواهید کرد که احوال آنها به همان معنای تنهایی خاص از همین جنس است. زیرا با آنچه شما روبرو هستید و باید بالاخره روبرو میشدید، پس از مدتی که گمان نمیکردند با چنین روحیهای روبرو شوند، روبرو شدهاند زیرا این تقدیر تاریخی است که بشر جدید با ظرفیت خاصی که دارد با آن روبرو خواهد شد و راه حل آن و عبور از آن، مشغولکردن خود با اموری که به نحوی امور دنیایی است، ممکن نیست و نوعی پنهان کردن مسئلهای است که به هر حال برایشان پیش میآید که متأسفانه به طلاقهای عاطفی و یا طلاقهای واقعی کشیده میشود. تنها راه، آری! تنها راه، حضور در تاریخی است که بسیجیان واقعی در آن حاضر شدند و رهبر معظم انقلاب اخیراً از آن به عنوان یک فرهنگ ملی سخن گفتند، امری که ما را در آیندهای بزرگ حاضر میکند که نمونه آن را در کاربری که سؤال شماره 39014 مطرح فرمودهاند ملاحظه خواهید کرد. اخیراً نشستی در رابطه با سخنان رهبر معظم انقلاب در رابطه با بسیج، پیش آمد که خوب است نظری به آن بیندازید. موفق باشید
«السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ» سلام استاد: چرا خدای متعال اجازه داد سقیفه شکل بگیرد و مسیری که خدای متعال از طریق غدیر گشوده بود در حجاب برود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان دلیل که مولایمان حضرت صاحب الامر «عجلاللهتعالیفرجه» غایباند و سخت منتظرند تا ظهور کنند. ولی انسانها به انسانیت به معنای واقعی آن در خودشان نظر ندارند تا متوجه نسبت خود با انسان کامل بشوند. آری برادر! در آن دوران، انسانها مولایمان علی «علیهالسلام» را گُم کردند زیرا خود را در انسانیتِ اصیل گم کردند و فراموش نمودند و در نتیجه جایگاه حضرت امام المتقین «علیهالسلام» فهمیده نشد. همانطور که امروز نایب الامام که متذکر تاریخی است که با حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» آغاز شد را عدهای نفهمیدهاند!! آن روزی که مقام معظم رهبری فرمودند: «واقعاً حضرت امام «رضواناللّهتعالیعليه» انسان عجيبى بود اصلاً پيدايش و وجود اين انسان با آن ابعاد، هيچ قابل تحليل نيست جز اينكه بگوييم تفضّل الهى بود براى اينكه چرخشى در تاريخ و در حركت قافله عظيم بشرى به وجود آورد، دستى بايد از غيب ظاهر مىشد، خداى متعال اين دست را ظاهر كرد». (بيانات در تاريخ: 1/3/1369) آیا ما به چنین بصیرتی نایل شدهایم که حضور حضرت روح الله چرخشی در تاریخ و در حرکت غافله عظیم بشری میباشد؟ موفق باشید
سلام علیکم: عین هستی ، همه اش هستی است.مرز وجودی، جنبه عدمی، نقص و ماهیت ندارد. اما تجلی های او (وجودهای ربطی)، مرز وجودی، جنبه عدمی، نقص و ماهیت دارند. لطفاً بفرمایید که درست فهمیدم! با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: میتوان در این مورد فکر کرد ولی اگر مایل هستید در مورد چنین موضوعاتی فکر بفرمایید؛ باید به کتابهای اصلی که حول این موضوعات بحث میکنند رجوع فرمایید. مانند «بدایۀ الحکمه». موفق باشید
عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده گرامی: ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید. استاد در مورد اینکه قبل از بودن این دنیایی مان بودن و مدل بودن خودمان را خودمان انتخاب کرده ایم. آیا اینجور درست است که بگوییم. از آنجایی که وجود بی کرانه است و ظهورات دارد و وجود در ذاتش جز ظهورات نیست پس (نمیدانم چقدر این لغت در اینجا درست است) پس اگر بودن های اشیا و ماهیات را مانند پازل در نظر بگیریم که هرکدام در هستی جای خود را دارند پس از آنجایی که هر شیی در ذات خود جزیی از هستی هست پس بودن آن در نسبت با بودن کلی است که معنای درست خود را می یابد و حکمت نحوه خلقتش معنا می یابد و این جمله که آن قبل از بودن این دنیایی، بودن خود را در علم خدا انتخاب کرده بوده، منظور از انتخاب، نحوه بودن آن شی در نسبت کلی پازل است که مثلا می گوییم تو بودنت در نظام هستی جز این نمیتوانسته باشد چون تو جزیی از پازلی هستی که آن پازل زیباترین و کامل ترین وجه ممکن را دارد. پس اینگونه مثلا یک انسان ناقص الخلقه از هرجهت همانند یک انسان سالم زیبایی دارد ولی نیاز به چشم کل بین هست. ۲. استاد در مورد بحث تقدیر و قضا به نظر شما این مثالها درست است؟ در مورد تقدیر مثلا یک دیوار در حال ریختن اینجور عقل می گوید یا تقدیر شده که می ریزد پس انسان می تواند در کنار آن قرار نگیرد. در مورد قضا الهی یعنی حکم قطعی شده که دیگر انسان قدرت یا امکان فرار از آن را ندارد. ۳. استاد چه می شود که یک چیز را که انسان در ذهن دارد و اراده به انجامش دارد باز هم در موقع عمل نمیتواند انجام دهد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همانطور که فیلسوفان متذکر هستند «امکان»، ذاتیِ مخلوقات است و اینکه هر موجودی که امکان بودن دارد، به حکم عدم بخل خداوند، خداوند به آن وجود میدهد. ۲. مرحوم شهید مطهری نیز در کتاب خوب «انسان و سرنوشت» همین نکته را مطرح میکنند. ۳. نمیدانم. موفق باشید
بسمه و رحمته و رضوانه سلام علیک و ریحانه
قَالَ الصادق «علیهالسلام»: «اَلشِّيعَةُ ثلاثةٌ مُحِبٌّ وادٌّ فَهُوَ مِنَّا وَ مُتَزَيِّنٌ بِنا وَ نحنُ زَيْنٌ لِمَنْ تَزَيَّنَ بِنَا وَ مُسْتَأْكِلٌ بِنا اَلنّاسَ و مَنِ اسْتَأْكَلَ بِنا اِفْتقرَ.» شيعه سه نوع است: دوستدارِ مهر ورز [متعهد] که او از ما اهلبیت است، و شيعه اى كه خود را به ما مى آرايد و ما مايه آراستگى كسى هستيم كه خود را به ما بيارايد، و شيعه اى كه ما را وسيله ارتزاق خود قرار مى دهد و چنین کسی فقير مى شود. تاریخی شروع شده است که اگر در آن حاضر نشویم و در مسیر تقدیری که نظام الهی برای امروز انسان پیش آورده حضور پیدا نکنیم، اگر روزها در روزه به سر ببریم یا شب ها تا به صبح در رکوع و سجده غرق در مناجات با خدا باشیم! عملا از گردونه ی تقدیر فردای قدسی انسان بیرون خواهیم بود؛ آنچنان که مقدس ترین انسان ها، در تاریخ کربلا نتوانستند در صحنه ی قدسی فردایی که با حسین «علیه السلام » رقم خورد حاضر شوند. فلذا این مائیم و ندای «کونوا أَحراراً فی دُنیاکم» و این خطاب به نحوه ی حضور فردایی بشر است که گسترهی ندای تعالی «شیعه» را فریاد می زند تا هر آنکس که طالب حقیقی ترین نحوه ی حضور فردایی خویش است، حاضر شود. مهم آن است که مائیم و این حضور که همان قله ی حضور در نهایی ترین صورت انسانیت است که پیش روی انسان هاست؛ و اگر نتوانیم با این صورت الهی که به سوی انسان رخ نموده است، زبان سخن از حقیقت بگشاییم و آغوش امن و حقیقت و مأوای انسان خسته ی عالم گسسته از معنا را به او بدهیم هیچ کاری نکردهایم. انسان امروز بیدار شده است تا در آغوش تاریخی که انتظارش را می کشید آرام بگیرد. ایران، لبنان، فلسطین، عراق، سوریه، اروپا، آمریکا و... مرز امروز تاریخ، جغرافیا نیست! حقیقتی است که به میان آمده است و به سرعت خود را به میان آدمیان کشانده است و زبانی است که به ظهور آمده است و انسان ها را به هم زبانی با یکدیگر و هم آغوشی و همدلی رسانده است. مبارک باشد. این همان وعده ی حقیقت است که به میان آدمیان آمده است تا بار دیگر آدمی خود را از دیار غربت و سرد هبوط از زمین بکند و آسمانی شود و من و مائی را خرق کند و یگانگی را به میان آورد. می شود ساحت هایی از این گشودگی تاریخ را به مطالعه نشست و گفتگو کرد تا فارغ از تعصب ها و نگاه های قومی و قبیله ای و نظر به شیعه و سنی با نگاهی عمیق تر، زبان از چگونگی حضور در این تاریخ زد تا آدمیان را برای ورود به این تاریخ مقدس ترغیب کرد، تاریخی که اگر وارد آن شویم، گناه دیروز و فردایمان را میبخشند و یکسره در ساحتی زندگی خواهیم کرد که زمان بر آن سیطره نخواهد داشت بلکه این حضور ماست که زمان را معنا می بخشد، درست مثل «کربلا» و آنانی که با حسین «علیه السلام » تصمیم به آن انتخاب در آن تاریخ گرفتند. ما درست در حساس ترین نقطه ی تاریخ قرار گرفتیم! نقطه ی عبور از دیروز تاریخِ تاریکِ دل زدهی انسان غرق در عالم محسوسات و توهمات و ورود در نقطه ای از زندگی که انسان ها در یگانگی نه در زمین بلکه بَر زمین حکومت می کنند. این همان وعده ی وراثت حکومت صالحان است که انسان را نه در زمین بلکه بر زمین حکومت می دهد و امروز این مائیم و انتخابی سخت در دو راهی تاریخ سرنوشت سازی که فردای مان به آن تعلق دارد. طوبی للغرباء. قصه ی پر غُصه ی امروز غزه و لبنان، قصهی حضور است و راز غیبت را جز با حضور نمی توان فاش کرد و راز این معما را جز با حضور در این قصه نتوان فهیمد. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با توجه به آخرین جملهتان: «راز غیبت را جز با حضور نمیتوان فاش کرد» تا معلوم شود چگونه در این مرحله از تاریخ چه اندازه انسان، در انسانیت باید قد بِکشد تا به بلندای قامت انسان کامل نزدیک شود و انسانیت آن حضرت، جهانی گردد در درون انسانها. امری که حقیقتاً میتوان در این گشایش تاریخی احساس کرد که چه اندازه انسانها به انسان کامل نزدیک شدهاند و چه اندازه نسبت به همدیگر در آینۀ حضور انسان کامل احساس یگانگی میکنند. معلوم نیست این شهید یحیی سنوار است در آن صحنه در حال درخشیدن است، در نهایت درخشش آخرالزمانیِ انسان؟ و یا این ما هستیم که هیچ نوع دوگانگی بین او و خود یعنی فرزندان انقلاب احساس نمیکنیم. اساساً معلوم نیست رفتنِ سنوار بیشتر، «بودن» است برای نقشآفرینی به محاقبردنِ جهان استکبار و یا بودنِ او. سالها به این جمله حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» در آخرین سخنانشان در وصیتنامه سیاسی الهی فکر میکردم که میفرمایند:
«من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزۀ جهانی خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست میخوریم و نابود می شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفی می کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادی قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب می کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبه های دار می روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفۀ اسلامی خود عمل کنیم.»
راستی! حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» برای حضور در جهانی که به خوبی مدّ نظر داشتند، تا چه اندازه جدّی بودند و برای هزینهدادن خود را و فرزندان انقلاب را آماده نمودند. آیا این همان «فتح تاریخی» نیست که رهبر معظم انقلاب در روز گذشته به عمیقترین شکل برای فهم دو آیندهای که در پیش است، با ما در میان گذاشتند؟ آنجا که فرمودند: «اگر امثال شهید سنوار پیدا نمیشدند که تا لحظه آخر بجنگند یا اگر بزرگانی همچون شهید سیدحسن نصرالله نبودند که جهاد و عقل و شجاعت و فداکاری را با هم درآمیزند و به میدان بیاورند، سرنوشت منطقه به گونهای دیگر رقم میخورد». ۱۴۰۳/۰۸/۰۲
و این یعنی مائیم و دو تاریخ. تاریخی که با درآمیزیِ جهاد و شهادت و عقل و شجاعت و فداکاری از طریق شهید سید حسن نصرالله و شهید سنوار به میان خواهد آمد و رهبر معظم انقلاب متذکر آن میباشند؛ و تاریخی که عدهای از سر ترس، بیانیه میدهند که عملاً در آن بیانیه به بهانه جلوگیری از استمرار تجاوز رژیم صهیونیستی و رفع درد و رنج بیشتر برای مردم لبنان و فلسطین شوند؛ اسرائیل به رسمیت شناخته میشود و راهحل برون رفت از این بحران موجود را بازگشت این رژیم به مرزهای قانونی پیش از تهاجم ۱۹۶۷ و تشکیل دولت مستقل فلسطین را میدانند. امری که کاملاً مقابل نظر جبهه مقاومت فلسطین و نظر رهبر معظم انقلاب است که موضوع از «بحر تا نهر» را جایگاه ملت فلسطین میدانند. موفق باشید
سلام: حقیر طلبه سال سوم خارج هستم. با تفسیر و فلسفه و معرفت نفس آشنایی ابتدایی دارم درخواست معرفی بهترین کتاب از آثار امام خمینی (ره) و بهترین کتاب از آثار جنابعالی را داشتم دعا بفرمایید موفق به مطالعه و عمل به آنها بشوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام آثار حضرت امام خمینی در جای خود آثار عمیق و آخرالزمانی است. شاید برای ورود از کتاب «مصباح الهدایه» به جهت شرحی که از آن کتاب در سایت هست؛ بتوان شروع کرد. در مورد آثار بنده، امید است کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» مفید افتد. رفقا بناست در رابطه با این کتاب گفتگویی را شروع کنند. خوب است آن را دنبال فرمایید. https://eitaa.com/soha_sima/4044 موفق باشید
سلام و وقت بخیر: پیرو سوال۳۷۵۹۳ ۱. بنده در ابتدای سوال نظر شخصی جنابعالی را پرسیدم و اظهار نظر جنابعالی برای روشن شدن اذهان مخاطبین و آحاد جامعه با توجه به اهمیت موضوع و تضاد آشکار آن با شعار سال جویا شدم.(درصورت تمایل نظر شخصیتان را بفرمایید) ۲. اگر اظهار نظر امثال شما برای شورای نگهبان مهم نباشد پس باید نتیجه گرفت که نظر آحاد مردم مومن هم برای شورای نگهبان مهم نمیباشد که البته بنده این مورد را قبول ندارم. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال همانطور که عرض شد موضوع تعطیلی رسمی در مورد روز شنبه با فرهنگ سنتی و تاریخی ما همراهی ندارد حال چگونه باید این موضوع را به میان آورد؛ همگان باید به نحوی تذکر خود را اظهار نماییم. موفق باشید
سلام استاد: خانواده همسرم در مهمانیها رعایت شنونات را نمیکنند و محرم و نامحرم براشون مطرح نیست و این روی فرزندانم تاثیر میگذاره، آیا باید در این مهمانیها شرکت کنم در زمانه امروز تکلیف چیست همسرم هم به داشتن روابط خیلی پایبند هست ولی خانواده همسرم بنده رو سوپر انقلابی و نادان میدونن اگر به مهمونیهاشون هم نرم دیگه...
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال تا میتوانیم نباید قطع رابطه کنیم، ولی با حفظ شئونات دینی. و فرزندان ما با نظر به حرکات و گفتار مهربانانه مادرشان، ملاکِ تشخیص را همان تشخیصِ مادرشان قرار میدهند. موفق باشید
سلام استاد عزیزو بزرگوار: تشکر از الطاف بسیار خالصانه ای که در اختیار عموم مردم تشنه اسلام و حقیقت دین قرار میدهید. روز معلم هم خدمتتان تبریک و تهنیت عرض مینمایم. بنده سال ۱۴۰۰ به صورت ناگهانی پدرم رو از دست دادم شوک بزرگی بود، چند ماه دیگر علامه حسن زاده آملی جانم از این دنیا پر کشیدند و به ملکوت پیوستند، با از دست دادن پدر یتیم از دنیا شدم وبا ازدست رفتن علامه یتیم روحانی و معنوی شدم چون خیلی بشدت به ایشان علاقه داشتم حتی جلسات مصباح الانس ایشان را گوش میکردم با اینکه سواد حوزوی ندادم و فقط خودم با مطالعه آثار عرفانِ عرفای بزرگ مثل امام و ابن عربی و... به شناختی رسیده ام، با اینکه رشته دانشگاهم کامپیوتر بود ولی علاقه بسیار عجیبی به الهیات و عرفان و عرفای بزرگ داشتم و نزدیک ۱۶ ساله که عمرم در این راه صرف میشود، به علامه حسن زاده هم خیلی علاقه داشتم. در همان اوقات، یک سحری در ظاهر خواب بودم اما حس میکردم بیدارم فقط چشم بسته بود، دیدم پدرم را در همون امامزاده ای که دفن بودند، ایشان زنده و سرحال بودند آمدند نزد من و مقداری میوه توت به من دادند و رفتند، بعد درختی را دیدم کنده شده به آسمان پرواز میکند و در آسمان علامه حسن زاده آملی را دیدم که با عصایشان ایستاده بنده را نظاره میکنند درین لحظه با صدای الله اکبر اذان چشمانم باز شد. لطفا بفرمایید آیا میتوان امیدوار بود که علامه گرامی به بنده عنایتی دارند که من ایشان را دیدم؟ چگونه بتوانم از محضر روحانی ایشان استفاده بنمایم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! آیا حضور آن پدر، ادامه خودِ شما نیست؟ با حیاتی آنچنان زیبا و با میوههایی که حکایت شوق ایمانی است و رفع حجابی که منجر به انس بیشتر با صفای آن علامه ذوالفنونِ عزیز یعنی او که به گفته خود «حسن» بود و چه اندازه خدا او را «احسن» کرد. موفق باشید
با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: فرهنگ مدرنیته چیست؟ چگونه می توان با فرهنگ مدرنیته روبرو شد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد مفصل است. خوب است به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید https://lobolmizan.ir/book/93?mark=%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%AA%D9%87%20%D9%88%20%D8%AA%D9%88%D9%87%D9%85
سلام استاد گرامی خسته نباشید: ایمیل برای جواب پرسش گذاشتم خدمتتان بنده مبحث معرفت نفس و بقیه سیر مطالعاتی که روی سایت بود را گوش دادم و به این نتیجه رسیدم که طبق آیه ۱۵ از سوره فاطر قرآن «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» ﺍﻱ ﻣﺮﺩم ! ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺑﻲ ﻧﻴﺎﺯ ﻭ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.(١٥)» هرچه داریم از خداست حتی نشستن و برخاستن و خوردن و آشامیدن و نفس کشیدن و... «کل یوم هو فی شأن» استاد سوالی که دارم اینه که آیا بنده به روح رسیده ام؟ یا اینکه میشه یه تمرین برای رسیدن به روح به من بدهید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب مولوی: «اندر این ره میتراش و میخراش ** تا دم آخر دمی فارغ مباش» و باید شاکر بود که در بستر دین اسلام ذیل رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» به انسانهایی چون حضرت علی «علیهالسلام» در صدر اسلام تا آخرین دوران و به حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» در این دوران نظر داریم و در انسانیت قدسی آنها خود را جلو میبریم. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد حفظ کردن قران اولویت دارد یا خواندن و تفسیر قران؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر به ما تدبّر در قرآن را توصیه فرمودهاند که از طریق تفاسیر قرآن پیش میآید و البته چه اندازه خوب است در کنار تدبّر در آیات، بتوانیم آنها را نیز به حافظه بسپاریم. موفق باشید
لطفا در رابطه با کثرات که در سوره مبارک زلزال با آن روبرو شدیم بفرمایید اصلا کثرات نتیجه چیست و اندیشه چگونه جای خود را با زلزله ای پیدا تر می کند در واقع اندیشه چکار ازش بر خواهد آمد؟ بالاخره کثرات بیشترین آسیب ها را به ما رساند بله این نتیجه سپردن زندگی خود به مدرنیته و استکبار بود. خدایا این که بهشت و جهنمی در نظام دینی بنا فرمودی خود از لطف و محبتت به ما بود حال ای کسی که ما را این همه دوست داری ما را به بهشتت زود تر برسان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: کثرات مربوط به ممکنالوجودها میباشد مثل انسان و درخت و دریا که هر کدام استحقاق وجودداشتن دارا میباشند و خداوند جواب آن استحقاق را می دهد. مهم آن است که ما در دل آن کثرات، متوجه وحدتی شویم که همان حقیقت وجود است و این، سیرِ کثرت به وحدت است. موفق باشید
سلام علیکم: سوال بنده در مورد ضابطه گرايش های افراد به شخصیت های مختلف و نحوه مدیریت این گرايش ها می باشد. به طور خاص میخواهم بدانم برای این که علاقه و ارتباط با شخصیت با ویژگی های خاص داشته باشیم باید چه کنیم؟ ویژگی های ما باید مکمل باشند یا مشابه؟ و در مورد نفس و تقویت آن (درمان جبن) اگر ممکن است راهکار بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به انسانهای بزرگی مانند حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» فکر کنید و اینکه میفرمایند: «والله، من تا حال نترسیدهام» زیرا توحید الهی را با تمام وجود باور کردهاند که خداوند در همه امور حاضر است. حال این نوع رجوع چه به صورت مکمل باشد و چه به صورت مشابه، در هر حال جواب میدهد در صورتی که در مسیر هرچه بیشتر فهم توحید، معرفت خود را رشد دهیم. موفق باشید
ضمن عرض سلام مجدد: در پاسخ 36680 واقعیت ذات در عالم تکوین با تمام تشخصاتش هست. هرگونه فرایند تفکیک از خاصیت ذهن. برای اینکه می گم وجود صرفا یک مفهوم ذهنی نه حقیقت خارجی. چون در وجود در صدد تفکیک هستی از متشخصات ذات هستند. خب در تکوین اونچه که هست ذات با تمام تشخصاتش نه منفک از متشخصات. برای اینکه گفتم مسیر آقایون اشتباه
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ذاتی که از موجودات در بیرون هست، هستی است به صورت آن ذات، و ما در نسبت با هستیِ خود که عین ربط به هستی مطلق است میتوانیم با وجود مطلق ربطی حضوری داشته باشیم و این غیر از وجود مفهومی است. حال با درک نسبت حضوری که از ربط وجود خود با وجود مطلق احساس میکنیم، در وسعتی که پیش میآید با «وجود» در همه مظاهر میتوان رابطه داشت. موفق باشید
با سلام و ادب: استاد شما میگویید عشق به کمال مطلق بی مصداق خارجی فقط یک مفهوم ذهنی است. شما اهل بیت را به عنوان مصداق معرفی میکنید. چند اشکال. اول اهل بیت مصداق برای مایند، برای اهل بیت مصداق چیست؟ فرض غلط شما اینه که میگید عشق در ساحت خیاله. خوب خدا رو که نمیشه در خیال آورد میرسد اهل بیت را بجای خدا می آورید. یک دفعه بگید ائمه خدایند. همان گونه که مسیحیان، عیسی را خدا می دانند. بهتر است در کلماتتان بیشتر دقت کنید. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است در مورد اسمای الهی بررسی فرمایید و اینکه حضرت صادق «علیهالسلام» میفرمایند: «نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِي لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا» و این با نظر به آیه مبارکهای است که میفرماید: «وَ لِلّهِ اَلْأَسْماءُ اَلْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها». عرایضی در شرح کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل البیت» در این رابطه شده است. موفق باشید
سلام: من باردار هستم. میخوام اسم بچه ام را بگذارم محمد یاسین به من گفتند که یاسین اسم اول سوره ی قرآن هست همیشه بچه ات مریض میشود میخواستم بدونم که حقیقیت داره؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: قکر نمیکنم اینطور باشد. واژه «یاسین»، نظر به پیامبر و اهل البیت «علیهمالسلام» دارد. موفق باشید
هر جهانی افرادی داره که آدمارو به خودشون گوشزد میکنه تا به آرمان های جهانشون بازگردند و فرو نپاشند جهان مدرن روانشاس داره. طبق معمول خودم رو در حرفام میگم نه به این خاطر که وقت کسی رو بگیرم یا داستان سرایی کنم و حرفام به درد کسی نخوره، به این دلیل که هنوز دیگران رو آنطور که لازمه مثل خودشون گشودگی ندارم تا حرفایی بزنم به وسعت توانایی درک اجتماعی بزرگ، پس با احترام خودم رو میگم که در نوجوانی با اولین سئوال جدی از خود که (کیستم) به این نتیجه رسیدم خودم رو گول نزنم با حرفای بزرگترا چون دیگران رو در حالی یافتم که مسائلشون رو بی جواب گذاشتند و از بی جوابی به خواب رفتند پس خودشون رو با گول زدن قانع کردند و من رو به روانشاناسان ارجاع میدادند!. من عمر خودم رو با تکذیب جهان مدرن و مخالفت خود از سمت و سوی مردم دنیا بسوی پوچی مصرف کردم تا آنجا که اجازه اشتغال رو ازم گرفتن، نذاشتن جایی بین مردم داشته باشم و حتی نذاشتند ازدواج کنم و امروز موجودی ام ۶۰ هزار تومان است با سنی نزدیک به ۳۰ سال در حالی که تنها انتظاری که داشتم این بود بگذارند در خلقت آزاد خداوند وجود خود را آزادانه و بی آزار فقط بیابم. امروز حس میکنم چرا باید افرادی که واقعا پوچند این اندازه مغرورانه در باطل خود در چشمان من بنگرند و بگویند یا جای توست یا جای ما پس به نفی و تکذیب بپردازند. بخدا باطل چنان میرود که گویی هرگز نبوده و حق چنان غالب خواهد شد که تمام بهشت های عالم در اوج مستیشان به ظهور خواهند آمد. من آن روز نزدیک را تنها به خود مشغولم و اما میپرسند از کجا این حرف ها را میگی و چرا عمر خود را چنان کردی؟ من از پشت کردن جهان به خویش و سرکشی روزگار با خود و رو آوردن آخرت به من چیزی دریافته ام که مرا از یاد کرد هرکس جز خود و توجه به ماورای خویش بازمیدارد اما چون دغدغه کار خود مرا از اهتمام به کار مردم باز میداشت این دغدغه اندیشه مرا از خواهش نفس خویش بازداشت و حقیقت کارم را به من نشان داد و مرا به کاری جدی که در آن بازیچه ای نبود و به صداقتی که در آن دروغی وجود نداشت واداشت. با غدر خواهی از شما جناب ظاهرزاده که سخنان بنده ساختار سایت محترم شما را ممکن است بهم بریزد ولی گاهی حرف های دلی بر من غلبه می کنند و سالها صبرم فشاری به قلبم میاره که جز این راهی بلد نیستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه حرف در آن است که نباید به هر دلیلی زندگی را ترک کرد به همان معنایی که پیامبران چنین نکردند حتی اگر آنچه از زندگی در مقابل ما قرار میگیرد، در محدوده شاگردیِ یک مغازه در یک کوچه باشد؛ باز هم زندگی است و معنادارشدن در آن نهفته است. به یاد دارم مردمانی که با داشتن زندگیهای ساده، چه اندازه احساس بودن و زندگیکردن داشتند. آری! باید خودمان زندگی را شروع کنیم. موفق باشید
با سلام: شما در یکی از پاسخها فرموده آید که خدا عین لذت و ابتهاج است. آیا منظور شما این است که منشا هر لذتی خداست و آیا قاعده کل ما بالعرض لا بد ... در اینجا جاریست و میشود گفت که هر لذت بالعرض به خدا که عین لذت است منتهی شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در آن بود که خداوند عین کمال است و خداوند این کمال را به نحو حضوری در ذات خود احساس میکند و از این جهت، عین لذت است به همان معنایی که احساس کمال، لذت است. ولی این بدان معنا نیست که منشأ هر لذتی، خداوند باشد زیرا ممکن است آن لذت، ریشه در توهّمات فرد داشته باشد. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: استاد ارجمند سوالی داشتم در مورد اجنه، اینکه آیا صرف روشن کردن عود در خانه ایی اجنه جمع می شوند؟ مثلا اگر همسایه ما روشن کند به ما هم مرتبط می شود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً چنین نیست. اساساً ما نباید ذهن خود را مشغول چنین خطوراتی بنماییم، در حالیکه ساحت اجنه، ساحت دیگری است و ربطی به ساحت ما ندارد. موفق باشید
سلام: خدا قوت و ممنون از سایت خوبتون. من خلاصه تفسیر المیزان سوره مائده رو میخوام پیدا نمیکنم میتونید راهنماییم کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: سوره مائده به صورت خلاصه در نیامده ولی کتاب «خلاصة التفاسیر» از آقای عباس پورسیف در این مورد میتواند کمککننده باشد. موفق باشید
