بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
35797

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: ارجاع دادید به جلسه ی اخیر تا حدودی در جریان آن جلسه بودم، ولی فکر نکنم اثبات کرده باشید اینکه قرآن مجید معانی دارد که تا قیامت روشن می شود یا حتی روشن نخواهد شد آیا قابل اثبات است؟ کدام؟ یکی را مثال می زنید؟ در میان انبوه معارفی که در متون هند است یکی را می آورم البته بالاتر از اینها هم شاید باشد ولی فعلا به همین اکتفا می کنیم: چون او بی نهایت است دوم کجا گنجد. بسم الله فوق این کلام یا مشابه آن را از قرآن کریم بیاورید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در فضای «لا نفرق بین احدا من رسله» به آیت الکرسی که قله قرآن است و به «هو الحیّ القیوم» از آخرین دین نظر کنید که هرچه بیشتر، حقیقت را بسی ملموس‌تر از دیروز برای آخرین بشر به میان آورده است. موفق باشید

35757

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم، وانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازم، صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم، چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم، تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری، یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم، جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو، چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم، هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید، با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم، در خانه آب و گل بی‌توست خراب این دل، یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم....... ما در ره عشق تو اسیران بلاییم، کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم، ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست، گر سر برود سر تو با کس نگشاییم؛ تقدیم به خدایی که این روزا اونم با نارفیقها رفیق تره.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به این سخن مولایمان نظر کنید که می‌فرمایند: «وَ انَّ الدُّنْيا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ الّا عَلى ما جَعَلَها اللّهُ عَلَيْهِ مِنْ النَّعْماءِ وَ الْابتلاء»، بدان كه دنيا مستقر نمى‌‏شود و سنت خدا در آن جارى نمى‏ گردد مگر از طريق نعمت و بلاهايى كه خدا در آن قرار داده است. يعنى خدا دنيا را ساخته است- از دستش هم درنرفته است- ولى سنتى كه در آن جارى مى ‏كند سختى و راحتى دادن است به طور توأمان. مدير دنيا، مديريت خودش را از طريق نعمت‏ها و بلاها اعمال مى‏ كند. نه بلاها از دست خدا دررفته ‏اند و نه راحتى‏ ها از زمام اختيار او خارج شده ‏اند. نه راحتى دادن‏ ها مديريتى جدا از سختى دادن‏ ها دارد و نه سختى داراى مديرى غير از مدير راحتى است. نه سختى گسسته از راحتى است و نه راحتى جداى از سختى. يك زندگى است كه هم سختى دارد و هم راحتى، لذا مى‏ توان به جايى رسيد كه گفت:
         عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ             اى عجب كس عاشق اين هر دو ضدّ
خدايا زندگى راحت بى ‏تحرك و بى‏ مزه به چه كار مى‏ آيد؟ يك شور و حيرت، مصيبت و جنگ يا محروميتى بده تا از بى‏ تحركى و تنبلى به درآييم! هنگامى كه مريض در تختش خوابيده، اگر مرتب پهلو به پهلو نشود بدنش زخم مى‏ شود، و سختى ‏ها و رنج ‏هاى حيات، تكان‏ هايى است كه بر ما وارد مى‏ شود تا خونمان لخته نگردد. لذا است كه هم تقاضاى رفع مشكلات مى‏ كنيم و هم نگرانيم كه ما را به راحتى سردى گرفتار كند.
         نالم و ترسم كه او باور كند             وز ترحّم جور را كمتر كند
موقعى كه مشكلى براى من ايجاد نموده و حالم را گرفته است، مى‏ نالم و از خدا مى‏ خواهم كه مشكلم را برطرف كند. امّا در عين حال ترسانم مبادا حرف مرا باور كرده، مشكلات مرا كم كند.
اگر در راحتى محض قرار گرفتم چه كنم؟ در آن وقت همانند بلبلى خواهم بود كه از گُل جدايش كرده ‏اند. بر من مباد كه خدا مرا از سختى جدا كند- دقت كنيد كه ديد خوبى است.
         نالم و ترسم كه او باور كند             وز ترحم جور را كمتر كند
             واللّه ار زين خار در بستان شوم             همچو بلبل زين سبب نالان شوم‏

باز هم ناله سر خواهم داد امّا اين بار به خاطر آن كه او سختيها را از من گرفته است. قرآن مى‏ فرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فى كَبَد» (ما انسان را در سختيها مى ‏پرورانيم) خدا مى‏ فرمايد شما پشته ‏هاى سخت و گردنه ‏هاى تنگ حيات را پشت ‏سر نگذاشته ‏ايد. مرده و ساكت و ساكنيد و تا به سختى‏ ها نيفتيد نمى ‏توانيد خودتان را آزاد كنيد. تا سختى ‏ها را ننوشيد زنده نمى ‏شويد. در روايات آمده است كه يكى از بهترين ذكرها «ماشاءاللّه» است. يعنى انسان به مقامى برسد كه بگويد: «هرچه خدا بخواهد». يعنى منِ انسان با تمام فعاليت ‏هايم در عرصه حيات، تسليم سنت جارى حق هستم. موفق باشید

 

35601

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: وقتتون بخیر. هیج وقت نتونستم پاسخی برای این سوال پیدا کنم که ( من کیم؟) کامل ترین پاسخ چیه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان کسی که از خود سؤال می‌کند که کیست، همان سؤال‌کننده همان کسی است که در طلب آگاهی بیشتر از خودش می‌باشد. موفق باشید

35565

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: بابت پراکنده‌گویی این قلم ناچیز و نارسایی اش عذرخواهم اما دوست داشتم حرف دلم را - که سخت است بیانش- درمیان بگذارم: بهتر است از همه چیز بگذرم و دل بسپارم به تنهایی خویش، زیرا تنها زاده شدم و تنها به خاک سرد گور سپرده می‌شوم! به قول شهید آوینی «بگذار اغیار هرگز در نیابند» که این تنهایی به من چه حالی می‌دهد! ای آنکس که نمی‌گذاری به حال خویش باشم و به درد خود بمیرم و از من می‌خواهی حال که دیگر کار این جهان یکسره شده است و نیرویی نیست که ما را با خود ببرد، دل به جیفه ی بی مقدار تو بسپارم و دستهایم را در کازار وهمی ات پیر و کهنسال کنم! بگذار از تنهایی خویش با خود سخن بگویم! پس با من سخن بگو ای من! به من بگو با کدامین سخن می‌توانم تو را به راه بیاورم تویی که روزی سر به راهی و روز دیگر دور افتاده و غمگین. این درد را نمی‌خواهم به کسی بگویم که دلسوزم باشد، می‌خواهم با همین تنهاییم در میان جمع، شاد باشم! و به تو ای خدایی که می‌خواهی مرا از تنهایی به در آری و هر شب به سنیه من می‌کوبی «که بیا و در جمع ما یاران و یاوران شاد باش» بگویم «اللّهُمَّ لَاتَمْکرْ بِی وَلَا تَسْتَدْرِجْنِی وَلَا تَخْدَعْنِی» با این سرود رقصی کنم و بگویم من از آزاد شدگانم! حال است که دلم می‌خواهد جانم را فدایت کنم. هان منی که فسرده بودم و غمگین در جمع خودم با خودم شادم و به سراغتان میایم، زیرا می‌توانم دلتان را بدست آرم و راه دل آدم ها از همه بیشتر می‌دانم زیرا این راه را تا آخر با خودم رفته ام. هر بار که دلم می‌گرفت راز گشودن گره اش را با دستهایی غیر از دستهای خودم نیاموختم! نبود لیلی دروغینی که دلم را شاد کند. من بودم و من بودم و حال این منی که تنهای تنهایم، قدرتی یافته ام که هیچ یک از قهرمانان قوی هیکل که سر آخر محتاج تبسم دروغینتان است ندارد. به راستی این قدرت چیست؟ قدرتی که آدمی با خودش و در خودش می یابد و با آن خانه دل را میآراید و با خود صفا می‌کند و آینه که صاف شد جلوه ی خدا آرام آرام به سینه‌ات راه می یابد و دل مرده ات را - که باید هم مرده باشد و اگر نمرده باشد باید به خودت تردید کنی - به فیض دیدار حق رهسپار می‌کند. بی آنکه نه دستی داشتی و نه پایی برای رفتن به سوی آن خدا... خود به سراغت می آید و آنگاه لحظه ی شهادتت فرا می‌رسد از آن جنس که رهبرم گفت: نمی‌گویم شهید بشوید، خدا کند شهید نشوید! مثل شهیدها زندگی کنید" و من می‌دانم که شهدا غریب بودند و اکنون با این تنهایی خودخواسته ای که مرا در برگرفته‌است، در راه تو عزمی یافته ام که هیچکس نمی تواند مرا تکان هم بدهد!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر إن شاءالله با مباحث مطرح در سوره انسان، خود را با خود آشنا کنید افقی در مقابل‌تان گشوده می‌شود که اگرچه از شما دور نیست ولی برای حضور در آن افق، خوب است که همتی جانانه در پیش گیرید. https://lobolmizan.ir/sound/844?mark=%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87%20%D8%AF%D9%87%D8%B1 . موفق باشید

35450

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

باسم الله النور. سلام علیکم و رحمه الله: استاد جان لطف می‌کنید این نصیحت جناب میر سید شریف به فرزندشان در زمان ارتحال که باباجان خودت را باش را توضیحی هم فی الجمله و هم بالجمله بدید. یه سوال دیگه هم اینکه چجوری قطع تعلق کنیم از دنیا و ماسوی الله. خدا خیرتون بده التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه راهگشاست اگر انسان، خود باشد و خود را بفهمد که موجودی است در موضع مخلوقیت، تا راهی بر جانش گشوده شود به سوی خالقش، تا در این میدان جز خدا نباشد و جز خدا را نخواهد و از دنیا و غیر خدا فاصله بگیرد مگر در حدّ انجام وظایف. و در این رابطه به ما فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرفه ربّه». موفق باشید

40392

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام حضور استاد محترم: با توجه به اینکه می فرمایید بچه جزء مقدرات است و عالم ذر و انتخاب والدین توسط کودک. آیا دعا، گناه، صواب، حتی ازدواج نکردن یا ازدواج کردن ولی تصمیمی بر بچه نداشتن در رسیدن و نرسیدن به این رزق اثر دارد یا نه؟ آیا ممکن است اگر کسی بچه دار نمی شود به دلیل اعمالش گره در این امر ایجاد کرده باشد. یا ممکن است کسی که تصمیم ندارد فرزند دیگری بیاورد نقشی در آمدن و نیامدن انسانی روی این زمین داشته باشد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌فرماید: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» آن‌گاه که فرزندان بنی آدم را در آن شرایط خاص که نظر به ربوبیت پروردگارشان بود، از پشت پدرشان به هر معنایی که باشد، خارج کردیم و آنان مطابق صحنه‌ای که مقابل خود یافتند، همه اقرار به ربوبیت پروردگار کردند. و این می‌تواند حکایت از آن داشته باشد که آن فرزندان امکان تولد توسط پدرانشان را بالقوه دارا هستند. حال آیا در دنیا شرایط تولد آن‌ها فراهم می‌شود یا نه؟ این‌جا است که باید متوجۀ وظیفۀ پدر و مادرها بود که با ایجاد شرایط در حکم پدر و مادرشدنِ آن فرزندان، خود را وسعت دهند. موفق باشید 

40148
متن پرسش

سلام استاد: اگر انقلاب نبود؟ باید به همین فکر کرد و با همین هم خوش خوشان زندگی کرد. هر جا هم که لازم شد دوباره پرسید، مجالی نیست برای فکر کردن به کمبود و ضعف ما. یکسری آدم ها هستند که اسم خودشان را گذاشته اند اندیشمند و صاف صاف در مملکت راه می روند و سخنرانی اشان را می‌‌کنند ، دلم می‌خواهد ازشان ببپرسم ای متفکر، تا به حال چه کرده ای؟ ای متفکر بنده نخواهم دنبال حرف های تو باشم باید چه کنم؟ نخواهم راجع به انقلاب اسلامی فکر کنم باید چه کنم؟ نخواهم آن فکر و ایده ای که مدت ها به خواطر اش زحمت عمقی کشیده ام تبدیل به یک رمان یا کتاب در دست خواننده ای شود چه کنم؟ ای متفکر چرا باید مخصوصا در حوزه ی انقلاب اسلامی اندیشه ای داشته باشی و تازه شروع کنی بعد ۴۶ سال بررسی کنی و در کتاب ها دنبال افق بگردی و بگویی فلانی گفته است، ما گمراه بودیم و امام ما را نجات داد، خُب ... . آیا خود تو که این حرف رو می‌زنی نجات یافته ای؟ آیا فکر می‌کنیم اگر امام و انقلاب نبود چه بر بشر می‌گذشت؟ خُب چرا این سخن از یک متفکر به میان آمده؟ حرف من اینه که امام مگر سرشتی و قراری جز با قرآن داشت؟ مانند این است که در فضایی آلودگی صوتی باشد و ما افزون بر آن شروع کنیم به فریاد زدن که شلوغ است. من به شخصه راجع به آینده انقلاب نومید هستم و در دل همین نومیدی ناچار به امیدواری هستم چون دگر نا امیدی معنی نمی‌دهد و بالاخره می‌خواهیم چه کنیم، آن وقت این جا هر کس حرفی از امیدواری زد، هرچه بیشتر تلاش می‌کنم که بتوانم با آن حرف امیدوار شوم. امیدوار یعنی چه؟ یعنی می‌خواد بشه میخواد نشه باید انقلاب همیشه بماند، اگر یک ان‌شاءالله هم بگوم بهتر هم هست. و حالا انقلاب بماند یعنی چه؟ یعنی نیمی از راه همین انقلاب اسلامی است و الکی امام در آبان سال ۱۳۴۳ آنگونه قیام نکردند. بعضی وقت ها با خودم می‌گویم مگر من هنوز از انقلاب انتظاری دارم یا منتظرم که همه چیز راه بیفتد و قشنگ بروم مدرسه، بعنوان یک طالبِ مطلب به معلم بگم یاد بده بیبینم اینا چیه پیرامونم. حالا میایم به همین اندیشمندا که میگیم، میگن تو خودت باید دروس رو بفهمی، مانند اینه که بگی کسی با من دوست نمیشه یا دوست ندارم در فلان زمینه و تنهام، بعد بگن که این زمینه یار و دوست و همراه نمیخواد. خلاصه می‌خواستم بگم ای آقا نوید، انقدر ما رو از حال بد نترسون. همچین خبرایی هم نیست که حالا اومدیم و چون بچه شیعه هستیم مسئولیم و مُنگل کنیم خودمون رو. خداییش من یکی فقط دنبال همین حرف ها هستم و نه بهشت. دیگه نی‌میدونم باید چیکار کنم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به خوبی می‌دانید که ما در حال حاضر با دو نوع آینده روبه‌رو هستیم: آینده‌ای است که در غرب محقق شده و ما گمان می‌کنیم می‌توانیم با تلاش و برنامه‌ریزی، آن نوع زندگی را آینده خود کنیم که البته در این صورت در نهایت در درون تاریخ تجدد قرار می‌گیریم، با همه تبعاتی که دارد و آینده دیگر، آینده‌ای است که با تفکر نسبت به گذشته‌ خود و تفکر نسبت به غرب، مدّ نظر ما قرار می‌گیرد. یعنی همان آینده‌ای که با اکنونِ انقلاب اسلامی مدّ نظرها قرار گرفته و تنها با عقل ریاضی و با محاسبه‌پذیر کردن همه‌چیز به آینده نظر ندارد که زندگی را بی‌معنا می‌کند، بلکه به عهد قدسی انسان نظر دارد که در وجود بیکرانه او محقق می‌شود و انسان را به نوعی از فرزانگی دعوت می‌کند که همان ارتباط با «وجود» یا هستی است. این نوع آینده، با انقلاب اسلامی در شُرف وقوع است، امری که امام شهدا و شهدا متوجه آن شدند. عالَمِ اراده معطوف به حقیقت با هویت: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» این شدّیّت و دشمنی، دشمنی با صدام‌ها و ناپلئون‌هایی است که بنا دارند دوستی‌ها را از میان ببرند.‏
عقل ما به ما می‌گوید برای شناخت واقعی باید از عالم قدس مدد گیریم، و برای این که بتوانیم شایسته این امدادهای غیبی گردیم، باید صفاتی را در خود بپرورانیم و صفاتی را بمیرانیم. و روایات اهل البیت چنین آمادگی را به ما پیشنهاد می‌کنند. حکیم واقعی همانی است که همواره در آمادگیِ گرفتن علم از عالم قدس، به سر می‌ برد و یک لحظه نظر و توجه به عالم بالا را از دست نمی‌دهد. تا از معرفت نسبت به عالم قدس منفک نشود. آیا این همه حضور در این زمانه در نزد خود و در جهان نیست که ما را معنایی به وسعت بشر آخر الزمانی  می‌دهد؟
 

39980
متن پرسش

سلام استاد عزیزم: چقدر دنیا قشنگ است وقتی من کتاب نهج‌البلاغه را در دست می‌گیرم معد من می‌شود تا حقیقت آقا امیر المومنین علیه السلام بر حقیقت من تجلی کند این کتاب چیزی به من نمی‌دهد مگر اینکه کمکم می‌کند تا حقیقت من آماده ی دریافت تجلی مولایم شود از سال ها پیش با خواندن المیزان علامه ی عزیز بر نفسم تجلی می‌کرده است دیگر عزیزان ... الان حقیقت شما با کتاب ها اصوات و... بر من تجلی می‌کند چقدر دنیا شیرین است چقدر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مولای ما «علیه‌السلام» در کلام و در سیره، نهایت انسانیتِ هر انسانی است که خود را در روزمرّه‌گی‌ها گم کرده و با روبروشدن با سیره و سخنان آن حضرت، گویا این خود ما هستیم در عالی‌ترین فرازی که می‌توانیم مدّ نظر آوریم و با روبروشدن با آن حضرت این خودِ فراموش‌شدۀ خودِ ما است که با ما سخن‌ها دارد به همان معنایی که در آن شعر داریم: 
از بس فرار کرده ام از خویش خویشتن"   
گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود" 
و این‌جا است که مولای ما با کلام خود با ما سخن‌ها دارد. موفق باشید
 

39976

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد: با وجود انجام واجبات در حد وسع و ترک محرمات اما دچار غم و تنهایی زیادی هستم. اگر مزار شهدا یا حرمین شریف هم میرم انگار برای مسکنی چند ساعته است. علت چیست و باید چه کار کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصّۀ بشرِ این دوران است و فضای آخرالزمانی. ان شاءالله با تدبّر در قرآن جواب وسعت خود را خواهید داد. موفق باشید

39647
متن پرسش

سلام استاد: با خدا می گویم ای خدا چرا نمی خواهم بگویم، مگر لب باز کردن و به صحنه کشیدنت چقدر کار دارد، مگر گوش دادن به اذانت چقدر کار دارد، چرا آفتاب روی این پوستین های چرب چشمانم نمی تابد تا تو را ببینم، خدایا انگار کارم با تو با گلایه سرشته شده است، راهی که به من دادی بسیار ذوق آور است و غیر قابل تحمل، حوصله ام سر رفته است از دست منم، اگر می‌شد سر به بیابان می‌نهادم تا تو را یابم اما بال هایم پرکنده از بال بال زندم بی جان شده، آن وقت که خودت را ازم گرفتی بگو مگر چه کرده بودم؟ انگار بودن جرم است و شاهدانش اشک هایی هستند که در حرم ریخته ام. آری! دلم تنگ تو است، بخدا اگر آنقدر از پس این کربلا ها زیبا نبودی که من لحظه ای به این زندگی امان نمی دادم و خودم را می‌کشتم. علی (ع) تو بهانه ام شده است، دلم می‌خواهد مثل تو سخن بگویم و مثل قرآنت باشم. اما انگار باید دردت را به جان بکشم و قرآنت را روی سرم بالا بگیرم. ای قرآن عزیز، چه از جانم می‌خواهی، نای نفس کشیدن ندارم و بجایش آه می‌کشم. رمضانت که آمد دیگر از بلند پروازی هایم راهت شدم، چون نمی‌شود تو را انکار کرد. خلاصه که جگرم می‌سوزد تا که تو را می‌بینم، سید حسن معنایی در خور خودش را به من بخشید، اما حاج قاسم که هنوز هم یادش و روزگار برایش گریستن از خاطرم سو سو می‌زند و همیم مرا دیوانه کرده است. انگار دلم تنگ است برای آن روزگار که با حاج قاسم تا ته کار را می‌دیدم. خب مثل این که کمی خنک شدم و فرصتی پیدا کردم برای دوباره آتش بگیرم، خدایا شکرت که هستی و وای که اگر نبودی چه می‌شد؟ پس هستی که دلم قرص است از بابت نابودی استکبار و اسرائیل. خدا نگهدار

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: راستی را! مگر زندگی جز ایمان است؟ و ایمان جز امیدی است به او که: «ندانم چه‌ای هرچه هستی تویی».
راستی را! حضرت محمد «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» چگونه با قرآنی که بر قلب‌شان تجلی کرد و به صورت کلام در می‌آمد، به سر می‌بردند؟ در حالی‌که آن کلام، تنها حضور بود و نه مفاهیم حصولی که به راحتی بتوان به معانی آن مشغول شد. 
راستی را! ما در نسبت با خداوند و قرآن و اولیای الهی در جستجوی چه نسبتی باید باشیم که در این سکراتِ دوران بتوانیم امیدوارِ بانک جرسی باشیم که گویا در پیش است؟ موفق باشید              
 

39580

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: چه کنیم در ذیل آیه ی «الحمدلله رب العالمين» سوره ی حمد خودمان را از خود جدا کنیم و به الله وصل کنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث توحیدی نهج البلاغه در این مورد ان شاءالله مؤثر خواهد بود مانند خطبه 163 که شرح آن را در سایت می‌توانید دنبال بفرمایید. https://lobolmizan.ir/sound/726 . موفق باشید

39290

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و درود ..........

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد، مواردی نیست که ما بتوانیم ورود کنیم. موفق باشید

39244

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام بر استاد عزیز: سوالی از محضرتان داشتم. در میان طلاب علوم دینی در حوزه ها به تجربه ثابت شده، هنگامی که به کار به جهت کسب روزی و درآمد می پردازند، آن شوق و نشاط قبلی که در تحصیل علم داشته اند کاهش می یابد بلکه به کرات مشاهده شده که کار و شغل رهزن طلبه در طی مسیر طلبگی و کسب علم شده است. گویی کسب علم و اشتغال به کار در دو جهت متفاوت باشند که پرداختن به دومی مبعد از پرداختن به اولی می گردد. از آنجا که شما مسیر کار و کسب علم را هر دو با هم جمع کرده اید، خواستم از نکات و ظرائف این امر و چگونگی آن از محضرتان پرسجو شوم، اینکه چگونه می شود در عین اینکه به جهت ضرورت و مقتضیات زمان طلبه مشغول کار (ولو مرتبط) می شود، چگونه آن نور و گرمای کسب علم و دانش را در خود روشن نگاه دارد و چه کند که کار و اشتغالات روزمره رهزن مسیر کسب علم نگردد؟ و من الله التوفیق

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم هدفی است که در مسیر طلبگی دنبال باید کرد که آن درک عمیق معارف قرآنی و روایی است با مقدماتی که باید یک طلبه ابتدا بگذراند مثل ادبیات و فقه. اگر هدف این باشد که به نظر می‌آید پس از چند سالی که تا «رسائل و مکاسب» جلو رفت و با نظر به تأمّل در اهداف عالیه؛ می‌تواند همچنان در کنار فعالیت‌های دیگر، طلبه بماند. و البته معلوم است از دروس فلسفی در حدّ «بدایه و نهایۀ» در همان دوران اولیه نباید غفلت نمود تا ان شاءالله در کنار حضور در درس خارج، به «اسفار» جناب صدرالمتألهین نیز ورود نماید. موفق باشید

39141

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: بنده عاشق دختر خانمی شدم و از ایشون خواستگاری کردم. اما متاسفانه به دلیل مهریه زیاد که پدرشون تعیین کردن بهم خورد. دائم در فکر و خیال من هستن ایشون و از همه جای زندگی افتادم. خواستم نصیحتی بفرمایید تا مرهمی باشه برای این دل بنده که بی تابه. چگونه از ابن شرایط برای رشد خودم بهره ببرم؟ ممنونم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه این سایت نمی‌تواند در این موارد ورود کند؛ همین اندازه عنایت داشته باشید که به هر حال انسان، وسعت آن را دارد که در مواجهه با چنین احساساتی هرچند پاک باشد، عبور کند و موانعی که مانع نتیجه‌گیری می‌شود را به نحوی برای خود مصلحت بداند. موفق باشید

39124

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: من قصد ازدواج دارم اقدام هم کردم اما هنوز قسمت نشده از طرفی وضعیت آمار طلاق نگران کننده است برای من. لطفا دعا کنید و دستورالعملی بفرمایید جهت اینکه همسر خوبی خداوند عنایت کند به بنده. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله با ذکر «آیت الکرسی» رفع مانع می‌شود. موفق باشید

38795

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

جناب استاد! اگر سید حسن نصرالله از اثر خون شهید و... سخن می‌گوید، در میان میدان ست و در حال جنگ شهادت را تفسیر می‌کند، همزمان نیز از خطر عدم انتقام درخور برای خون سلیمانی هم می‌گوید، اما ظاهراً امثال حضرتعالی صحبت های به حق راجع به شهید را همچون سها و... پشت میز و بین وعده های غذا و جلسات پوچ و بی معنی تخدیری کرده و با آن راضی شده و ارضا می‌کنید. والسلام

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه منظور جنابعالی نشدم. خوب است به سؤال و جواب شماره 38794 رجوع فرمایید. موفق باشید

38696

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیزم: از صحبتهای شما من اینجوری برداشت کردم که در تاریخ حاضر همه ی انسانها باید در فضای گفتگو و تفکر وارد شوند و از سلوک های فردی به سلوک جمعی برسند و در جمع ها حاضر شوند و با گفتمان و یا هر کاری که ازشون برمیاد در تاریخ خود حاضر باشند. گفتید دیگر وقت عزلت گزیدن و سلوک فردی نیست و باید در جمع ها حاضر شد و حضور مفید داشت، برداشت من اینه که من بعنوان یه زن خانه دار (که گاه گاهی اهل تفکر و مطالعه بوده) باید کاری در بیرون از خانه هم انجام دهم، بعد با خودم فکر کردم و بهترین کار را برای خود کار فرهنگی دیدم, البته هنوز دقیق نمی‌دانم چه کاری مطلوب و بهترین من است و تا حدی هم نا امید شدم از پیدا کردنش. دو سوال داشتم از خدمتتان: ۱. آیا برداشت من از صحبت های شما در رابطه با حضور موثر در بیرون خانه درست بوده؟ ۲. با توجه به اینکه در قرآن آمده است که بهتر است زنان در خانه بمانند و از دید نامحرم دور بمانند, پس شما چرا همه انسانها اعم از زن و مرد را تشویق به این حضور می‌کنید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! انسان باید در تاریخ خود به هر صورت ممکن حاضر باشد حتی اگر آن انسان، خانمِ خانه دار باشد. این روزها که با حضور در فضای مجازی میتواند نقش آفرینی کند؛ چرا خود را تجربه ننماید؟ ۲. همانطور که در کتاب «زن؛ آن گونه که باید باشد» عرض شد یک زمانی ساختار زندگی، قبیلگی بود و حضور در اجتماع معنا نداشت و در همان خانه و قبیله همه، آنچه میتوانستند بشوند، میشدند. ولی امروز آن موارد در دل اجتماع دنبال می شود. از آن جهت مطابق شرایط زمانه، دستور داده اند زنان در خانه بمانند. زیرا معنا نداشت خود را در اجتماع ظاهر کنند، عملاً نوعی تبرّج و خودنمایی به حساب می آمد. موفق باشید

38558

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: اهل جهاد شاید نباشم و کلا انسان با درجه بالای ایمان و حتی پایین ایمان نیستم و مبتلای به کبائرم و در مسائل اعتقادی سست و در تردیدم منتها علاقه مند انقلاب اسلامی هستم حال سوال است شهادتی که خود با پای خود به سراغ برخی شهدا می آید و آن بمباران منازل مسکونی است آیا امکان دارد چنین شهادتی نصیب من بشود؟ البته بدون ارتقای ایمان و توبه و اینها چون با حال و روز من بعید است. تزکیه ای صورت بگیرد یا مرد جبهه و جهاد و جنگ بشوم و خوب قاعدتا عاقبت با مرگ عادی خواهم رفت ولی محب انقلابم و تنها شهادت می تواند این حب را به تبلور برساند و به نظر می رسد خداوند می تواند در جواب این حب شهادت را نصیب کند و قعر دوزخ را نیز کیفر کفر و گناهانم قرار دهد و تا ابد خالد اعماق جهنمم کند شهید که لزوما لازم نیست بهشتی باشد بالاخره درست است وجود من بی ثمر و بلکه شر مطلق است لکن پیکر من می تواند سیاه لشکری باشد در جبهه انقلاب که مثلا جنایتکاری صهیونیست ها را اندکی هویداتر کند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به ما فرموده اند: «گرچه بهشتش نه به کوشش دهند / آن قدر ای دل که توانی بکوش». ما در نسبت به انقلاب و شهدا و ارادت به رهبر معظم انقلاب، مسیر خود را تعیین می کنیم و امیدوارِ به رحمت الهی هستیم. موفق باشید

38491

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: پیرو پرسش شماره ۴۸۴۴۳: از امام باقر (ع) پرسیدند: کمترین چیزی که بنده به آن مشرک می شود چیست؟ ایشان فرمودند: هرکه به هسته ای بگوید سنگریزه و به سنگریزه بگوید هسته و به آن متدین گردد. منبع: {کلینی، اصول کافی، ج 4،‌کتاب ایمان و کفر، باب شرک،‌ح 1.} تفسیر منظور کلام حضرت چیست؟ با تشکر. سلام علیکم منظور و هدف اصلی از این کلام بیان فاسد بودن اعتقاد نادرست است هر چند در ظاهر ناچیز و کم ارزش باشد. سنگریزه بودن هسته و یا هسته بودن سنگریزه موضوع کلام نیست بلکه فقط مثالی برای موضوعی ناچیز و نامربوط و نا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال اگر متن عربی آن روایت بود بهتر می‌شد نظر داد. موفق باشید

38406

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب: انسان از کجا می‌تواند بفهمد که نسبت و عهد پیشاخلقتی با ائمه هدی علیهم السلام داشته یا نه؟ چه نشانه‌هایی دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین احساس که می‌یابیم نسبت ما با آن عزیزان، نسبتی است که گویا با خودِ نهایی خود با آن‌ها روبه‌رو هستیم؛ حکایت ازعهد پیشاخلقتیِ ما با اولیای الهی می‌باشد. برعکسِ آن‌هایی که با نظر به سیره آن بزرگان، هیچ احساسی در نزدیکی به آنان در خود ندارند. موفق باشید

38332

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: یک بار حرم امام رضا علیه السلام بودم. عده زیادی در حرم بودند و داشتند با امام رضا علیه السلام درد دل می‌کردند. یک دفعه سوالی برایم پیش آمده که چگونه ممکن است که امام رضا علیه السلام همزمان با این‌همه زائر به صورت تک به تک و دو نفره گفتگو انجام دهد؟ پاسخ چیست؟ التماس دعا!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به وسعت روح اولیای الهی توجه داشته باشید که کاری آن‌ها را از کاری باز نمی‌‌دارد. آری! آن روح‌های بزرگ با هرکس به صورت خاص مرتبط هستند. موفق باشید

38295

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد وقت بخیر: یک برنامه چله داشتیم هرکسی هرکدوم شرکت کنه ترک گناه - زیارت عاشورا - نماز شب - نمازهای نافله - دائم الوضو بودن - ختم قرآن. در صورت صلاحدید در معرض نمایش قرار بدین، هرکسی خواست شرکت کنه یکی از اعضا گفتن من می خام در طی چهل روز، به خدا نزدیک تر بشوم عده دیگری هم همراهی کردن الان -نزدیک سی نفر شدیم- نیازی به تیک زدن در لینک کانال هم نیست به دوستانی که به هر طریقی فعالیت در شبکه های مجازی دارند، پیشنهاد می دم برنامه های مشابه اجرا کنند خیلی از افراد صرفا منتظر یک بهانه برای ورود در این برنامه ها هستند قبلا به استاد بزرگوار این برنامه پیشنهاد شد سوال ۳۶۷۲۵ تشکر https://t.me/qh_channel/4842

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در این موارد در این سایت نباید ورود کنیم. موفق باشید

38213

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در رابطه با سوال ۳۸۲۱۱ بله این قاعده عقلی است..منظورم آن است که آیا ملاصدرا در مقدمات برهان صدیقین آیا از این قاعده استفاده کرده است یا نه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره چنین قاعده‌ای مدّ نظر متفکر است. موفق باشید

38114

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: اگه امکانش هست خواستم بپرسم تفاوت نظریه خلق مدام اشاعره و حرکت جوهری ملاصدرا در چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً خلقِ مدام نکته‌ای است قرآنی که می‌فرماید: «بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ» و این با حرکت جوهری به خوبی قابل اثبات است و اساساً اشاعره متوجه این‌چنین معارفی نمی‌باشند. آنها با نفی نظام علّی و معلولی به گمان خودشان خدا را همه کاره عالم می‌دانند. در حالی‌که به گفته شهید مطهری بزرگ آری! خدا همه کاره عالم است ولی در دل همین اسباب و مسببات. موفق باشید

38096

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: بنده مدت مدیدی است دچار مشکل عجیبی شده ام واضح است که انسان برای زندگی نیازمند به عقل است و اگر نخواهد عمیق بشود خیر دنیا و آخرت و کمالات را از دست می‌دهد. بنده مدت زیادی با تقکر عمیق و مطالعه و عقلانیت زندگی می‌کردم و افسار نفس در دستم بود منشا تمام احساساتم را مورد واکاوی قرار می‌دادم و داوری و سپس عمل می‌کردم اما یک هو در عین اینکه ضرورت مسئله برایم واضح است اما نمی‌دانم چه شد حسی به من دست داد که انگار تفکر کردن برایم سنگین میآید یا اینکه می‌دانم کار سختی نیست اما باز به قلبم خطور می‌کند خیلی کار سنگینی است و نمی‌توانم در هیچ امر دنیوی و اخروی متمرکز شوم و طبعا حرکتی ندارم و لابد عقب گرد و افتادن به ورطه های خطرناک نصیب بنده می‌گردد اما باز هم نمی‌دانم چرا این حس ولم نمی‌کند و راضی نمی‌شوم خوب فکر و تصمیم بگیرم نمرات درس ام فلج شده آینده ام تحت تاثیر قرار گرفته در روابط انسانی دچار مشکل شده ام. لطفا کمکم کنید نمی‌دانم چکار کنم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد توصیه شده است حرکات و رفتار کسانی که مورد پذیرش‌تان هستند، مدّ نظر قرار دهید تا نفس به تعادل خود برگردد. موفق باشید

نمایش چاپی