بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1918
متن پرسش
سلام علیکم! در رساله های مراجع آمده اگر در هنگام صحبت و مشاهده نامحرم خوف مفسده و افتادن به گناه افتادن باشد باید اجتناب شود و گرنه اشکال ندارد. حال این مفسده دقیقا یعنی چه؟! چون که اگر مفسده و گناه را صرفا استمناء و زنا بدانیم آنوقت می توان گفت خیلی از این صحبت ها مخصوصا آن صحبت هائی که در مکان عمومی است این مفسده را ندارد. چون واقعا مثلا چند کلام صحبت با نامحرم یا در خیلی از موارد نگاه به نامحرم موجب استمناء و زنا نمی شود. اما اگر بخواهیم دامنه مفسده را آنچنان وسیع در نظر بگیریم که حتی مثلا اینکه ممکن است بعد از صحبت با نامحرم انسان تا چند دقیقه بعد از آن صحبت نیز به فکر نامحرم باشد یا مثلا حتی اینکه مقداری دل انسان در هنگام صحبت بلرزد و ... آنوقت باید گفت شاید بالای 95% مکالمات اینچنین وضعی داشته باشند و طبق این مبنا تقریبا باید گفت بطور مطلق مرد و زن نامحرم نه به هم نگاه کنند نه حتی با هم صحبت کنند. حتی طبق این مبنا مثلا اگر در خیابان زنی از ما آدرس سوال کرد نیز نباید به او جواب داد. یا مثلا زن حتی برای خرید به سر مغازه نیز نباید برود. مخصوصا مغازه ای که صاحب مغازه جوان باشد. یا طبق این مبنا زن باید کلا در خانه بنشیند. یا حتی به اخبار تلوزیون که مجریش زن است نیز نباید گوش داد. فیلم ها که دیگر جای خود دارد. فیلم خارجی که دیگر اظهر من الشمس است. طبق این مبنا حتی مثلا طلبه های مجرد در فقه کتاب النکاح را نباید بخوانند چون بالاخره ذهن جوان را بخود مشغول می کند. علاوه بر کتاب النکاح مثلا مبحث دماء ثلاثة را از کتاب الطهارة، مباحث مربوط به اماء در ابواب مختلف فقه را نیز نباید بخوانند چون ذهنشان مشغول می شود. حتی طبق این مبنا شاید بشود گفت مجرد برخی آیات قرآن را نیز نباید بخواند. آن آیاتی که از حوری و قاصرات طرف و حورات مقصورات و .... صحبت می کند چون موجب دلمشغولی می شود. یا مثلا سوره یوسف آیات مربوطه را نیز نباید بخوانند. حتی بنده یک فایل از بخشی از سخنرانی علامه حسن زاده حفظه الله را گوش می دادم در آنجا به مناسبتی یک زن تقاضای صلوات از مردم کرد. علامه حفظه الله البته مودبانه اما به شدت به زن تذکر دادند که زن نباید در حضور نامحرم اینچنین حرف بزند. در حالی که واقعا در یک همچون مجلسی آنهم تقاضای صلوات به هیچ وجه مفسده ای ندارد. در مجموع بصورت مفصل و کامل و موردی در این مورد بحث کنید که این مفسده دقیقا یعنی چه؟! و حدودش کجاست؟! و طبق تعریف شما از مفسده به نظرتان در چه مواردی صحبت با نامحرم مفسده دارد و در چه مواردی ندارد؟! البته لطفا یک جواب عمقی و بر اساس مبانی ناب اسلامی بدهید نه آن جوابهای معمولی و سطحی که در همه سایت ها و سخنرانی ها وجود دارد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مسلّم منظور از مفسده در ارتباط با نامحرم، همان نوع دوم است ولی باید توجه داشت حتّی برای یک جوان در حال عادی این‌طور نیست که اگر نامحرمی از او مثلا آدرسی بپرسد دل او بلرزد مگر این‌که او از تعادل اولیّه‌ای که عموم انسان‌ها دارند به جهت غلبه‌ی خیالات (به هر دلیلی که غلبه کرده‌است) خارج شده و صورت‌های ذهنی که خودش به ایجاد آن‌ها دامن زده همواره مدّ نظرش باشد و در برخورد با نامحرم برای او تداعی شود. چنین افرادی برای درمان خیال نامعتدلشان باید از ایجاد زمینه‌های رجوع به صورت‌های نامناسب خودداری نمایند تا به مرور خیالاتشان به حاشیه رود و تعقّل به صحنه آید. در مورد ادب خیال می‌توانید به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» مراجعه نمایید. موفق باشید.
4807
متن پرسش
سلام مجدد استاد عزیز جانم فدای شما که هیچ گاه در صبر و تواضع و ادب و منطقتان خللی پیدا نمی‌شود و سوال از شما همیشه مایه‌ی انبساط روحی و یادگیری است. در پاسخ سوال 4772 فرمودید: «می‌فرمایید «مگر گفتمان آقای احمدی‌نژاد جدا از شخص ایشان به‌وجود می‌آید» فراموش نفرمایید این گفتمان، همان گفتمان انقلاب و امام بود که آقای احمدی‌نژاد همچون سربازی فداکار و بر عکس دولت‌های قبلی آن را به صحنه‌ی اجرایی کشور آورد.» بنده کاملا این را می‌پذیرم که گفتمان آقای احمدی‌نژاد همان گفتمان انقلاب و امام بود اما همان طور که خود حضرت عالی بهتر از بنده می‌دانید گفتمان امام صرفا یک بحث تئوریک نیست و تحقق آن نیاز به مجاهدت عملی دارد. به نظر بنده علت دستاوردهای آقای احمدی‌نژاد برای کشور بیشتر به بعد عملی بسیار قوی ایشان بر می‌گشت. آن زهد و خلوصی که از دیرباز در زندگی شخصی ایشان وجود داشته، آن ارادت ومعرفت عمیق و تأثیرگذار به امام زمان (عج) که معلوم است صرفا یک حرف شعاری نیست، آن عشقی که ایشان به نوع انسان و مردم و محرومین داشتند، و همین معرفت به اسلام و امام زمان و عشق به مردم بود که نیروی محرکه‌ی ایشان در سفرهای استانی و سیاست خارجی و داخلی بود که منشأ برکات فراوان شد، و آن نگاه تحلیلی دقیق و آن ادبیات فطری عمیق ایشان نسبت به مسائل بشری که حتی روشنفکران خارجی را به تحسین و شگفتی وا می‌داشت و شما بهتر از حقیر می‌دانید که این خصایل به سختی به دست می‌آید و بسیار سخت‌تر به طور توأم در یک فرد جمع می‌شود. بنده حرفم این است که چگونه می‌توان به همچین شخصیتی که تا همین الان هم قدر و منزلتش شناخته نشده و به شدت مظلوم قرار گرفته پشت کرد و ایشان را تمام شده انگاشت؟ معرفی آقای مشایی دلیل شما است؟ حرف من این است مگر ایشان جرمی مرتکب شده؟ مگر منعی از لحاظ اخلاقی و قانونی و شرعی در این زمینه وجود داشته؟ آیا این که ایشان امتداد گفتمان انقلاب را با تمام جامعیت و خلوص آن فقط از طریق آقای مشایی که همفکر ایشان هستند و از تجارب ایشان برخوردار هستند میسر می‌دیده خطا است؟ بر فرض که بنا به نظر حضرت عالی آقای مشایی به علت مسائلی که علماء برای ایشان ایجاد کردند این توانایی را نمی‌داشت اما این ضعف علما و تفکر دوستان جبهه پایداری است نه جرم آقای احمدی نژاد! بنده معتقدم به مراتب بیشتر از بعضی از حرکات آقای احمدی‌نژاد که اگر خودمان را جای ایشان و شرایط سخت ایشان بگذاریم شاید برای آن حرکات هم توجیه پیدا کنیم، بی‌مهری و کم‌لطفی ما و کمکاری ما در تبیین شایستگی‌های خاص آقای احمدی‌نژاد باعث گم شدن هشت سال ایشان می‌شود هر چند بنده معتقدم این هشت سال گم‌ناشدنی است و تاریخ حقانیت ایشان را اثبات خواهد کرد. اما ما باید تصدیق کنیم که چه قدر به شخص آقای احمدی‌نژاد مدیونیم و چه قدر بازخوانی عملکرد هشت ساله‌ی ایشان برای خود ما مفید است و پشت کردن به ایشان آن هم در حالی که ایشان هشت سال مظلوم بوده و این مظلومیت رو به افزایش است جز یک بی‌انصافی و گناه بزرگ در حق آقای احمدی‌نژاد و در حق گفتمان انقلاب اسلامی و در حق خودمان نیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید موضوع بسیار حساس و دقیق است، شاید در جواب سؤال شماره‌ی 4806 تا حدّی موضوع روشن شده باشد. ولی همان‌طور که عرض کردم موضوع بسیار حساس است و به این موضوع هم فکر کنید؛ راستی آقای احمدی‌نژاد خود را فدای آقای مشائی کرد و یا این‌همه نیروهای انقلاب را؟ آیا امکان این‌ راکه آقای احمدی‌نژاد در تشخیص آقای مشائی اشتباه کرده است را می‌دهید؟ آیا در این مورد هم ما باید به دنبال آقای احمدی‌نژاد راه بیفتیم؟ موفق باشید
1497

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام خدمت استاد عزیزو تشکر فراوان از صحبت های بسیار ارزشمند و مفید شما.خدا خیرتون بده استاد که واقعا فرمایشات شما برای من مفید و تاثیرگذار است. چند سوال از خدمت شما داشتم استاد: 1- اگر عازم سفر زیارتی به قم و جمکران باشیم و اطلاع داشته باشیم که کاروان هنگام نماز مغرب و عشا در میان راه توقف نمیکند و تقریبا 1ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به مسجد جمکران میرسد و نماز اول وقت تقریبا 1 ساعت به تاخیر میفتد.حال آیا به این سفر برویم یا اینکه از رفتن منصرف شویم تا نماز اول وقت به تاخیر نیفتد؟(اگر خداوند توفیق دهدشاید این سفر هر هفه انجام شود) 2- استاد من به چهره بزرگان که نگاه میکردم متوجه شدم که حضرت امام (ره)و آیت ا...بهجت(ره) و 000 در پیشانی مبارکشان جای مهر آنچنان به چشم نمی آید.خواستم در خواست کنم راهی به من نشان دهید که جای مهر در پیشانی من ظاهر نشود.دوست ندارم توفیق سجده طولانی که خداوند به من داده است عیان شود و همه ببینند و متوجه شوند.خواهش میکنم راهنماییی بفرمایید چه کنم که جای مهر در پیشانی من ظاهر نشود تا بین خودم و خدا بماند؟ 3- استاد در روایات داریم که شخصی نزد حضرت علی(ع) گفت( استغفرالله ربی و اتوب علیه) و حضرت بسیار تند با ایشون برخورد کردند.آیا به این معناست که به دلیل شرایطی که این ذکر دارد ما نبایددر طول روز زیاد این ذکر را بکار ببریم؟چون من در طول روز بسیار این ذکر را میگویم تا گناهانی که تا آن زمان از روز انجام داده ام پاک شود. با تشکر فراوان .خدا خیرتون بده. دعام کنید استاد. یا علی (علیه السلام) گفت که دیوانه نهی لایق این خانه نهی کاش که دیوانه شوم لایق این خانه شوم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- چون شریعت الهی رخصت داده که در صورت ضرورت نماز را به تأخیر بیندازید، با توجه به برکات زیارت قم و جمکران می‌توان از این رخصت استفاده کرد، مثل آن‌که نماز را جهت شرکت در نماز جماعت به تأخیر می‌اندازید. 2- اگر مهر بزرگ باشد و پوست پیشانی شما نیز مستعد باشد ممکن است آثار مهر بر پیشانی نماند. 3- تذکر حضرت در مورد کسی است که عزم عبور از گناه را ندارد ولی ذکر استغفار را بر زبان می‌آورد. موفق باشید
308

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز. شما در نکات معرفت النفس گفته اید که بر اساس آیه "کل نفس بما کسبت رهینه" ما در آخرت تنها با اعمال تشریعی خود روبرو هستیم و چون مرد و یا زن شدن ما اراده تکوینی ما بوده است پس مرد و زنی در قیامت نیست. حال سوال بنده این است که ازواج مطهره ای که قرآن از آن سخن به میان می آورد آیا هر دو از یک جنس هستند؟ و اگر این طور است چه نیازی است که دو نفر باشند؟ مگر دیگر تکامل مرد و زنی به معنای دنیایی آن در آنجا وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام عرض شد علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در تفسیر آیه‌ی 101 سوره‌ی مؤمنون می‌فرمایند: «فَلا اَنْسابَ بَیْنَهُم یَؤْمَئِذٍ...» در آن روز نسبتی بین انسان‌ها نیست تا یکی فرزند یا همسر دیگری باشد. می‌فرمایند: موضوع همسربودن زن برای مرد و یا مرد برای زن جهت تولید مثل است و چون در قیامت موضوع تولید مثل منتفی است پس چنین نسبت‌هایی در آن‌جا معنی ندارد، و لذا موضوع ازواج مطهره را باید طور دیگر نگاه کرد و آن عبارت است از این‌که آثار اعمال معنوی که انسان به خلوص نیّت انجام داده در آن‌جا با جان انسان ممزوج است و به‌عنوان جلوه‌هایی از انوار بهشتی با انسان مأنوس می‌باشد که در بحث در باره‌ی حوری در سوره‌ی واقعه مورد بررسی قرار گرفت. می‌توانید سی‌دی‌های مربوط به سوره‌ی واقعه را مطالعه فرمایید. موفق باشید
19156
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد خواستم اگه ممکنه نظرتون رو در مورد متن زیر که در کتاب الله شناسی جلد 1 علامه طهرانی است، بفرمایید. استاد سوال من این است که آخر نفهمیدم که اگه می توان در کنه ذات خدا فانی شد، پس چگونه نمی توان به آن علم پیدا کرد؟ متن: و محصّل‌ و نتيجه‌ حاصله‌ از گفتار اين‌ عارف‌ ربّانيّ (شبستری) آن‌ است‌ كه‌: خداوند را با صفات‌ او مي‌توان‌ شناخت‌ ؛ و ذاتش‌ را نمي‌توان‌ شناخت‌. در اينجا اين‌ سوال‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌: چرا ذات‌ خدا را نمي‌توان‌ شناخت‌؟! لابدّ پاسخ‌ آن‌ مي‌باشد كه‌ چون‌ او لايتناهي‌ است‌ و انسان‌ محدود و متناهي‌؛ لهذا احاطه‌ كه‌ لازمه معرفت‌ و شناخت‌ است‌، از مقيّد و محدود و متناهي‌ به‌ ذات‌ لايتناهي‌ محال‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: همانطور كه‌ احاطه بر ذات‌ غيرمتناهي‌ محال‌ است‌، احاطه بر صفات‌ غيرمتناهيه‌ نيز محال‌ است‌، بنابراين‌ شناخت‌ خدا را با صفات‌ همچنين‌ بايد محال‌ باشد. ص 227 اگر جواب‌ داده‌ شود: شناخت‌ خدا با صفات‌ و آثار متناهيه‌ او مي‌باشد، نه‌ صفات‌ كلّيّه‌ عامّه‌ لازمه‌ ذات‌ كه‌ غيرمتناهي‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: در ذات‌ هم‌ همينطور دنبال‌ وجود جزئي‌ و ذات‌ جزئي‌ كه‌ مترشّح‌ از ذات‌ اوست‌ مي‌روند نه‌ دنبال‌ ذات‌ كلّي‌ و وجود مجرّد بسيط‌ لايتناهي‌ وي‌. بنابراين‌ وجه‌ استحاله‌ آن‌ چيست‌؟! اگر در پاسخ‌ گفته‌ شود: آري‌، شناخت‌ خدا با صفات‌ غيرمتناهيه‌ او نيز محال‌ است‌ همانطور كه‌ شناخت‌ ذات‌ او استحاله‌ دارد، ولي‌ شناخت‌ خدا با صفات‌ بوسيله فناي‌ در صفات‌ صورت‌ مي‌گيرد؛ و در فناء حدّ و قيد و تناهي‌ معني‌ ندارد. سالك‌ راه‌ خدا در صفات‌ غير متناهيه‌ او نيست‌ و نابود مي‌گردد. جواب‌ آن‌ است‌ كه‌: در ذات‌ نيز اينچنين‌ است‌، شناخت‌ ذات‌ خدا با فناي‌ در ذات‌ تحقّق‌ مي‌پذيرد. پس‌ در ذات‌، عنوان‌ سالكي‌ نيست‌ تا خدا را بشناسد؛ خداست‌ كه‌ خدا را مي‌شناسد. در صفات‌ هم‌ ايضاً اينطور مي‌باشد. زيرا در مقام‌ فناء محض‌ در صفات‌ كلّيّه حقّ تعالي‌ عنوان‌ و اسمي‌ از سالك‌ باقي‌ نمي‌ماند تا به‌ صفات‌ وي‌ پي‌ برد؛ بلكه‌ خداست‌ كه‌ صفات‌ خدا را مي‌شناسد و امّا در صفات‌ جزئيّه‌ و در ذات‌ جزئيّه‌، علم‌ و معرفت‌ بدون‌ اشكال‌ است‌. اگر گفته‌ شود: خدا ذات‌ جزئي‌ ندارد بلكه‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور وجود اويند، گفته‌ مي‌شود: خدا صفات‌ جزئي‌ نيز ندارد بلكه‌ صفات‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور صفات‌ اويند. بالجمله‌ اين‌ سخن‌ كه‌ خدا را با صفات‌ مي‌توان‌ شناخت‌ نه‌ با ذات‌؛ اگر منظور و مراد صفات‌ كلّيّه‌ است‌ آن هم‌ امكان‌ ندارد، و اگر مراد صفات‌ جزئيّه‌ است‌ ميان‌ ذات‌ و صفات‌ تفاوت‌ نيست‌ و امكان‌ فنا و استحاله‌ و اندكاك‌ همانطور كه‌ در صفات‌ او جلّ و علا ممكن‌ است‌، در ذات‌ او جلّ و علا نيز ممكن‌ است‌. ص 228
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مقام فنایِ ذات به جای علمِ خودمان به خودمان، با علمِ خدا، خود را عالِم به خدا می‌یابیم که بحث آن مفصل است و خواجه عبداللّه در منزل «توحید» از آن سخن گفته است که در آن‌جا می‌فرماید:

]التوحيدُ تنزيهُ اللّه تعالى عن الحدَث. و إنّما نَطَقَ العلماءُ بما نَطقوا به، و أشارَ المحقّقونَ بما أشارُوا إليه‏ في هذا الطريقِ لقصدِ تصحيحِ التوحيد. و ما سواهُ من حالٍ أو مقامِ، فُكلُّه مصحوبُ العِلَل.[

توحید تنزیه حضرت الله عزوجل است از وجود هر مخلوق و حادثی در کنار او و آنچه را علماء در رابطه با تصحیح توحید بیان کرده‌اند و اهل تحقیق بدان اشاره نموده‌اند - اعم از بیان حال و مقام - همه با نقص همراه است.

تنزیه توحید از حدث یعنی تنها خدا بماند و بقیه یعنی حادثات معنا نداشته باشند و در این رابطه تمام منازل و مقاماتی که گذشت نسبت به این توحید با نقص همراه بود.

]و التوحيدُ على ثلاثةِ وجوهٍ: الوجه الأوّل: توحيد العامّة الذي يَصِحُّ بالشواهد.[

]و الوجه الثاني: توحيدُ الخاصَّةِ و هو الذي يثبتُ بالحقائق[

]و الوجه الثالث: توحيدُ قائمٌ بالقِدم و هو توحيدُ خاصّة الخاصّة.[

و توحید بر سه وجه است. وجه اول: توحید عامه است که از طریق شواهد به دست می‌آید – اعم از تذکر شریعت یا استدلال به صنایع عالم صنع – و وجه دومِ توحید: توحید خاصه است که آن توحیدی است که از طریق حقایق برای سالک اثبات می‌شود. و وجه سوم توحیدی است که قائم به قِدَم است و آن توحید خاصة الخاصه است.

همچنان که ملاحظه فرمودید توحید عامه با نظر به شواهدی به دست می‌آید که حاکی از حضور یگانه حضرت حق در عالم است، بدون آن که رؤیتی در میان باشد حال چه آن توحید با تفکر در عالم صنع به دست آمده باشد و چه با تذکری که شریعت می‌دهد و فطرت انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و اما توحید خاصه با نظر به افعال الهی و الهامی که از طرف خدا برای سالک صورت می‌گیرد پدید می‌آید و مربوط به سالکی است که به مرحله‌ی احوال رسیده و منور به فهم عین الله شده و قضا و قدر الهی برایش حل شده و توحید خاصة الخاص توحیدی است که به ازلیّت و قِدَم الهی قائم است یعنی توحیدی است که به خودِ خدا قائم است و اوست که در میان است و می‌گوید یکی بیش نیست. در این مرحله علمِ به شهود برداشته می‌شود و همه چیز حتی وجود سالک در عین جمع متلاشی می‌گردد.  

]فأمّا التوحيدُ الأوّلُ فهو شهادةُ أن «لا إله إلّا اللّه» وحدَه لا شريك له، الأحدُ الصمد، الذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» هذا هو التوحيدُ الظاهرُ الْجَليُّ الذي نَفَى الشركَ الأعظم، و عليه نُصِبَتِ القبلةُ، و به وَجَبَت الذمَّةُ، و به حُقِنَتِ الدماءُ و الأموال، و انفصلت دارُ الإسلامِ من دارِ الكفر، و صحَّتْ به الملَّةُ للعامّة و إن لم يقوموا بحقّ الاستدلال، بعد أن سَلِموا من الشبهة و الحيرة و الريبة، بصدق شهادة صَحّحها قبول القلب.[

اما توحید اول همان شهادت«لا إله إلّا اللّه» وحده لا شريك له، اَلَأحدُ الصمدُ الّذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» است. این توحید، توحید ظاهرِ جَلی است که موجب نفی شرک اعظم یا شرک جلی می‌گردد و براساس این توحید قبله تثبیت می‌شود – مکه قبله افراد قرار می‌گیرد – و بر اساس این توحید است که ذمه و حرمت هر مسلمان بر مسلمان دیگر واجب می‌گردد و خون و مال آن‌ها محفوظ می‌ماند و دار اسلام از دار کفر مشخص می‌گردد و دین برای عامه‌ی مردم پذیرفته می‌شود اگر چه نتوانند بر آن دلیلی اقامه کنند بعد از آن که از شبهه و گمراهی و شک سالم باشند، با صدق و شهادتی که پذیرش قلب را صحت بخشد و قلب قبول کند.

]هذا توحيدُ العامّةِ اَلَّذي يصحُّ بالشواهد. و الشواهدُ هي الرسالةُ و الصنائع، يجب بالسمع، و يوجد بتبصير الحقّ، و ينمو على مشاهدة الشواهد.[

این توحید عام است که با شواهد درست می‌شود و شواهد عبارت است از رسالت و صنایع عالم صنع و نظام متقن عالم وجود که واجب می‌شود پذیرش این توحید با شنیدن آن و حاصل می‌شود آن توحید با نور ایمانی که حق بر قلب انسان القاء می‌کند و با مشاهده شواهدی از توحید در عالم آن ایمان دمبدم افزوده می‌شود.

]و أمّا التوحيد الثانيِ الذي يثبتُ بالحقائق، فهو توحيدُ الخاصَّة. و هو إسقاطُ الأسبابِ الظاهرة و الصعودُ عن منازعاتِ العقول، و عنِ التعلّقِ بالشواهد. و هو أن لا تشهدَ في التوحيدِ دليلاً و لا في التوكُّلِ سبباً، و لا للنجاةِ وسيلةً[

و توحید مرحله‌ی دوم توحیدی است که از طریق حقایق شکل می‌گیرد و توحید خاصه است و آن عبارت است از اسقاط اسباب ظاهری برای سالک – همه به عنوان فعل حق ظهور می‌کنند – و بالا رفتن از منازعات و کشمش‌های عقلی و استدلالی و صعود و عبور از تعلق به شواهد و استدلال و این صعود در آن است که در توحید به دنبال دلیل عقلی نگردی و نه در توکل به دنبال سبب بگردی و نه در نجات به دنبال وسیله‌ای باشی.

همچنان که گذشت در توحید افعالی که مربوط به خاصه بود فهم سالک با الهام الهی شکل می‌گیرد و نه به کمک استدلال و لذا اسباب ظاهری که در بنی آدم معروف‌اند در منظر او نقشی ندارند، سالک در این مقام  همه اسباب را مجاری افعال الهی می‌یابد و چون با نور فهم الهی می‌بیند قیل و قال‌های عقلی از میان می‌رود و این توحید از آنجایی که نوری است از طرف خداوند تعلق به شواهدی که بخواهند آن را اثبات کنند ندارد همچنان که می‌بیند «لا مؤثر فی الوجود الا الله» پس به جهت شهودی که پیش آمده همه اسباب در مسبب الاسباب متلاشی می‌شود و جای اعتماد به وسایل نمی‌ماند بلکه نجات خود را نیز در اعمال صالحه خود جستجو نمی‌کند.

]فتكونُ مشاهداً سبقَ الحقِّ بحكمِه و علمِه و وضعِه الأشياءَ مواضعَها و بِتَعْليقِه إيّاها بأحايينها و إخفائِه ايّاها في رسومها، و تَحِقّق معرفةَ العلل، و تُسْلُكُ سبيل إسقاط الحدَث.[

]هذا توحيدُ الخاصّة، الذي يصحُّ بعلم الفناء، وَ يَصْفُو في علمِ الجمع، و يَجْذِبُ إلى توحيد أربابِ الجمع.[

در این مقام سابق بودن حق تعالی را به حکم و علم ازلی‌اش مشاهده خواهی کرد – که هر چیزی همان گونه که در حکم ازلی تعیین شده و در علم ازلی برای خود معلوم گشته خواهد بود – و نیز مشاهده خواهی کرد که حق تعالی از ازل هر چیزی را در جای خود قرار داده و آن را بر زمان خود معلق ساخته و او آن‌ها را در رسوم‌شان پنهان داشته – چیزی که برای محجوبین از تصرف و تقدیر الهی روشن نیست – پس چون در این مرحله سابق بودن حق تعالی در این امور برایت روشن شد، معرفت نقصِ اشیاء برایت محقق خواهد شد و سلوک می‌کنی به سوی اسقاط حدَث و واقعیت پنداشتن مخلوقات.

این توحید، توحید خاصه‌ای است که از طریق علم به فناء شکل می‌گیرد – نه عین فناء بلکه علم فناء – و در علمِ الجمع خالص و صاف می‌گردد – نه در عین الجمع بلکه در علم الجمع – و چنین شخصی که در این مقام از توحید است آرام‌آرام به توحید ارباب جمع – که وحدت شخصیه است – جذب می‌گردد.

توحید خاصه با علم به فناء حاصل می‌شود و سالک در این مرحله می‌داند تجلی ذاتی یعنی چه در حالی که خودش در حضرت واحدیت است یعنی در مرحله قبل از فناء در ذاتِ احدی. در این مقام سالک ناظر حضور حق است در همه‌ی عالم با تجلیات اسماء و صفاتش و حکم ازلیِ هر چیزی را مشاهده می‌کند که چگونه علم حق مبتنی بر معلوم ازلی، حکم مخصوص آن معلوم را از ازل جاری ساخته است.  

]و أمّا التوحيدُ الثالث: فهو توحيدٌ اِخْتَصَّهُ اللهُ لنفسه، و استحقَّه بقدره، و ألاحَ منه لائحاً إلى أسرارِ طائفةٍ من صفوتهٍ و أخرسَهم عن نعتهِ و أعجزَهم عن بثَّه.[

و توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که خداوند به خود اختصاص داده و مخصوص خودِ خداوند است و او سزاوار چنین توحیدی است آن طور که قدر اوست و خداوند پرتوی از آن توحید را بر سرّ طائفه‌ای از برگزیدگانش آشکار کرده و آن‌ها را نسبت به توصیف آن توحید لال کرده و از انتشارش عاجزشان نموده.

توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که غیر حق از آن نصیبی نمی‌برد و کسی در آن راه ندارد، آری عده‌ای از برگزیدگان خالص شده را بالا می‌برد تا آن‌ها آن موطن را حسّ کنند و این‌ها با چشم حق می‌بینند که حق این گونه است و به همین جهت کسی نمی‌تواند آن مقام را توصیف کند زیرا تا خلق تماماً فانی نشود خداوند این موطن خود را نشان‌شان نمی‌دهد و غیر خدا کسی به حقیقت و کنه آن گاه نمی‌شود همان‌طور که آیه کریمه می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(انعام/91) و آنچه در بیان عرفا می‌آید، پرتوی است از طرف حضرت حق تا ما از آن مقام خبردار شویم، از زبان عرفایی که به مقام بقاء بعد از فناء رسیده‌اند و تنها به حق باقی‌اند.

]و الذي يُشارُ بِه إليه على ألْسُنِ الْمشيرين: «أنَّه إسقاطُ الحدَثِ و إثباتُ القِدم» على أنَّ هذا الرمزُ في ذلك التوحيد علّةٌ لا يصحُّ ذلك التوحيدُ إلّا بإسقاطِها.[

و آنچه از توحید بر زبان اشاره کنندگان بدان اشاره می‌شود عبارت است از آن که توحید «اسقاط حَدَث و اثبات قِدَم» است در حالی که در این اشاره و رمز جهت توصیف توحید نیز نقص هست و توحید صحت نمی‌یابد جز با اسقاط همین رمز و اشاره.

با توجه به این که در فراز قبلی فرمود حضرت حق عده‌ای را به توحید خود راه می‌دهد و هر کس به آنجا رفته و بخواهد خبر دهد تنها می تواند چنین بگوید که توحید اسقاط حدث و اثبات قِدَم است به این معنا که توحید نفی هر گونه مخلوق و اثبات حضور ازلی حق است می‌فرماید البته چنین اشاره کردنی در مورد توحید حضرت حق با نوعی خِلل توحیدی همراه است زیرا حتی این توضیح هم موجب حجاب توحید حق می‌شود زیرا توحید جایی است که تنها خدا، خدایی می‌کند و جایی برای توضیح دهنده نمی‌ماند.

]هذا قطبُ الإشارةِ إليهِ على ألسُنِ علماء هذا الطريق، و إن زَخْرَفوا لهُ نعوتاً، و فَصِّلوه فصولاً، فانَّ ذلك التوحيد تَزيدُه العبارةُ خفاء، و الصفةُ نفوراً، و البسطُ صعوبة.[

این توصیف از توحید که در بالا ذکر شد قطب و مرکز اشاره‌ای است که بر زبان علماء طریق عرفان جاری می‌شود اگر چه بر آن صفاتی را آراسته‌اند و فصولی را افزودند با این همه آن توصیفات موجب افزایش فنای آن توحید می‌شود و صفت موجب دور کردن افراد می‌گردد و بسط موضوع کار را سخت‌تر می‌کند.      

]و إلى هذا التوحيد شَخَص أهلُ الرياضةِ و أربابُ الأحوالِ و له قَصَدَ أهلُ التعظيم، و إيَّاه عَنَى المتكلّمون في عين الجمع. و عليه تَصْطَلِمُ الإشاراتُ، ثمّ لم ينطق عَنُه لسانٌ، و لم تُشر إليه عبارةٌ. فإنَّ التوحيد وراءُ ما يُشيُر إليه مكوَّنٌ، أو يَتَعاطَاهُ حينٌ او یُقِلُّه سببٌ[

و اهل ریاضت و صاحبان احوال به سوی این توحید روانه‌اند – تا تنها برای آن‌ها خدا بماند و دیگر هیچ نماند – و اهل تعظیم به دنبال چنین توحیدی هستند و معنا و مواد گویندگان عین جمع این توحید است و اشارت‌ها بر آن قطع می‌شود، سپس هیچ زبانی نمی‌تواند از آن سخن بگوید و هیچ عبارتی نمی‌تواند آن را توضیح دهد زیرا که توحید برتر است از آنچه مخلوقِ به وجود آمدهِ «مکوّن» بدان اشاره کند تا زمانی آن را برگیرد و یا سببی از آن برگوید.

هر کس در مورد توحید عبارتی گفت یا اشارتی کرد آن را یا در زمانی اداء کرد و یا به سببی نظر نمود در حالی که این کارها با فضای توحیدی که جز حق نباید بماند سازگار نیست. با آمدن توحید، اثنینیّت از میان می‌رود لذا نه اشاره‌ای در میان خواهد ماند و نه زبانی.

]و قد أجَبْتُ في سالفِ الزمان، سائلاً سألنى عن توحيد الصوفية بهذه القوافي الثلاث:[

در زمان‌های پیشین کسی از من در باره توحید صوفیه پرسید، با این سه بیت پاسخ گفتم.

ما وَحَّدَ الواحدَ من واحد                       إذ كلُّ مَن وحَّدُه جاحدٌ

احدی واحد قرار نداد خدای واحد را زیرا که هر کس او را واحد قرار دهد منکر توحید شده. زیرا توحید طوری است که با حضور او کسی نمی‌ماند تا او را تثبیت کند.

توحيدُ مَن ينطقُ عن نعته‏                      عاريةٌ أبطلها الواحدُ

توحیدی که کسی در وصف خدا بر زبان می‌آورد عاریه‌ای است، خدای واحد آن را باطل می‌کند. زیرا وقتی توحید مطلق به صحنه آید وجود همه‌ی مخلوقات عاریه‌ای می‌شوند.

توحيدُه إيّاهُ توحيُده‏                  و نعتُ من يَنْعُتُه لاحدٌ

توحید او خودش را، توحید است، خودش می‌گوید من یکی هستم و این توحید اوست نه توحیدی که ما بگوئیم. و وصف کسی که او را وصف کند از مسیر خارج است و از حق فاصله دارد.

البته این مباحث، مباحثی است که باید با استادِ ره‌رفته‌ای دنبال کرد. موفق باشید

8661

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد بزرگوار همانگونه که مستحضرید برای آموزش زبان انگلیسی آموزشگاههای موجود و منابعی که استفاده می کنند فرهنگ غرب را به زبان آموز منتقل می کنند به نظر شما برای یادگیری زبان چه روش یا منابعی را پیشنهاد می کنید؟ روحانیونی که رشته تبلیغ در کشورهای دیگر را دنبال می کنند آیا از روش خاصی زبان انگلیسی را فرا می گیرند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این مشکلی است که انقلاب اسلامی آرام آرام باید حل‌ اش کند. از طرز آموزش زبان آن آقایانی که به تبلیغ در کشور‌های دیگر می‌روند خبر ندارم. موفق باشید
2245

نکات اخلاقیبازدید:

متن پرسش

باسلام و دعای خیر حضور استاد گرانقدر در مراسم اعتکاف ماه رجب سال جاری با عنایت خداوند متعال وپس از توصیه جنابعالی به انجام دستور حضرت ایت اله حسن زاده آملی جهت رفع خطورات ذهنی در روز بعد از اعتکاف انچنان لذت معنوی برایم حاصل شد که قابل توصیف نیست ولی با گذشت زمان ان حالت کمرنگ شد،این خطورات که عمد تاً در قضاوت نسبت به بنده گان خدا وکسانی که در ظاهر مسائل شرعی را رعایت نمی کنند و این خطورات مزاخم حضور قلب هستند ،لذا خواهشمندم من را برای رفع آن و جهت حفظ حالت خلاصی از این حطورات راهنمایی فر مایید. با تشکر و توفیق روز افزون برا ی جنابعالی در راه نشر معارف اسلامی

متن پاسخ

باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی یاد گرفتیم خطورات که آمدند دنبال نکنیم انشاءالله به جایی می‌رسید که هر خطوراتی میهمان ناخوانده خواهد شد و می‌رود. دستور‌العمل آیت‌الله بهجت«رضوان‌الله‌علیه‌» را فراموش نکنید که فرمودند: «آن خطورات را دنبال نکنید و نگران آمدن آن هم نباشید تا مأیوس شوید». خوشحال باشید که خداوند لطف کرده به طوری که خطورات، شما را به دنبال خود نمی‌برد. موفق باشید.

195

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیزم. اینجا همیشه به یادتان هستم. همیشه دعایتان می کنم. از اینکه خداوند توفیق همنشینی با شما را به من داد بسیار خوشحالم و از خداوند می خواهم این نعمت را بر من تمام کند و در قیامت هم همنشین شما باشم. اینجا واقعاً درک می کنم که شما چقدر باعث رشد ما شده اید. در اینجا جلسات متعددی پیرامون فلسفه و عرفان و غربشناسی شرکت می کنم و همیشه به یاد شما هستم. شاگرد کوچک شما محمد فاطمی پور
متن پاسخ

گفت: از دوست چه دیدی که چنین مسروری؟
گفتم: از دوست همین بس که زما یاد کند
موفق باشید: طاهرزاده

176

بدون عنوان**بازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم آقا توضیحی بفرمایید راجع به اختلاف روش سلوکی مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی و افرادی مانند مرحوم آقای قاضی. با توجه به اینکه مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی با مرحوم آقای قاضی از نزدیک آشنا بوده اند ولی بعد از تحولاتی ایشان وارد مسیری می شوند که حالت ضدیت با مرحوم قاضی پیدا می کنند و ظاهرا در بعضی از مجالس انتقادات تندی هم از مرحوم قاضی می کنند.با عنایت به اینکه مرحوم اصفهانی اهل سیر و سلوک در عالم غیب و معنویت بوده اند سیر آنها چگونه بوده که روش افرادی مانند آقای قاضی را نفی می کرده اند ؟
متن پاسخ

جواب: سلام علیکم :
باسمه تعالی
بنده در این مورد چیزی نمی‌دانم.

13929
متن پرسش
سلام علیکم. ببخشید دوباره مزاحم اوقات استاد شدم. عرضم به محضرتان مشورتی دوباره بود. استاد. بنده بیست سال سیر کردم بی استاد و فقط با مشورت جلو بردم کار را. با اسفار جلو بردم. با فصوص بسیار خوب جلو بردم کار را. دائم با اساتید در ارتباط بودم به صورت مشورتی. همانطور که عرض کرده بودم احساس رکود در سیر می کنم. البته می دانم که احساس است. چون بعضی وقتها در این قبض و بسط حالی خوش هم دست می دهد. قبلا کمتر بود. ولی الان محجوبیت بیشتر شده. از طرفی ترس دارم. از طرفی هم آن قائده را می دانم: (با صد هزار جلوه برون آمدی تا با صد هزار جلوه تماشا کنم تو را). می دانم با جلوات دیگر می آید . اینها را متوجه هستم ولی گویا فنا و بقا بعد از فنا هم هست. خب اگر اینگونه است پس باید برای آن منزل آماده شد. از آنجایی که (صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق \ نیست فردا گفتن از شرط طریق) به این فکر افتادم سریعا کسب چاره کنم و به دنبال ادامه راه باشم. چون نمی خواهم این طعم شیرین را که بعضی وقتها سراغم می آید از دست دهم. آنقدر شیرین است که وقتی این حالت می رود باز هم تا چند وقت متحیرم... استاد، مرا ببخشید اینقدر راحت می نویسم و می گویم. چون علاوه بر این که شما را استادم می دانم، شما را به عنوان دوستی می دانم که بسیار راحت با او درد دل کنم. البته اگر کنارتان بودم فکر نکنم به این راحتی حرف می زدم. اینجا راحت تر حرف می زنم. استاد بنده درسته اسفار و فصوص خواندم درسته که کتب عرفانی بسیار خواندم ولی الان کمی تحیر دارم و نمی توانم تشخیص بدهم کدام منزلم. کجا هستم. بسیار تعجب آور است ولی شده دیگر. آنقدر فکرم شده آمدن حال او که تقریبا تمام نمازهایم با گریه است. چون در نماز دری باز می شود و عنایتی می شود ولی افسوس که بدن طاقت ندارد که زیاد در نماز بماند. و وقتی هم که امام جماعت می ایستم مردم طاقت ندارند. و بالاخره باید نماز را تمام کنم. اگر دست خودم بود دائم در نماز می ماندم اگر شدنی بود. استاد بسیار متحیرم. یک خواسته از شما دارم و چند سوال. 1. از شما به عنوان شاگرد خواهشمندم اگر می شود کمی در مورد حالاتم توضیح دهید و بگویید در چه منزلی ممکن است باشم. البته اگر باشم..! (از اصطلاحات عرفانی استفاده کنید هم متوجه می شوم، شما هم وقتتان کمتر گرفته می شود). 2. استاد بنده گمان می کنم راه دارد پیچیده تر می شود و شیرین تر. چون راه ها یک به یک بسته می شوند و یک راه می ماند آن هم خود ذات اقدسش. احساس می کنم دیگر استاد بگیرم بهتر است. به نظر شما به چه کسی رجوع کنم؟ استاد تحریری. استاد فیاض بخش. استاد صمدی. استاد یزدان پناه . استاد رمضانی. کدام را می شناسید معرفی کنید ممنون می شوم. 3. در مورد شهوداتی که رخ می دهد چه سمعی چه بصری و... از کجا می توان تشخیص داد که حقیقت دارد یا خیر. یا کدام شهود بخاطر چیست؟ التماس دعای رفع موانع داریم. یا علی مدد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خود جنابعالی با توجه به کتاب «منازل‌السائرین» که یک مجتهد در این رابطه در آخر عمر آن‌را تنظیم کرده؛ متوجه خواهید شد. مثلاً در یقظه در مرتبه‌ی مرید هستید که رجوع به حق دارد، یا در مرتبه‌ی خاصّه می‌باشد که شهود نسبت به حق دارد یا در مرتبه‌ی ثالث یقظه یعنی مرتبه‌ی خاصة الخاصه می‌باشید که مقام «بقاء بعد از فنا» است. در سایر منازل نیز قضیه به همین شکل است 2- همه‌ی عزیزان نامبرده را تا حدّی می‌شناسم. به نظرم اگر در معرفت نفس کار کرده‌اید و به عنوان مثال موضوعات کتاب «خویشتن پنهان» را در حین مطالعه، تصدیق قلبی می‌کنید؛ بهتر است با نگاه آقای یزدان‌پناه جلو بروید، ولی خودتان مسئول خودتان باشید. موفق باشید

11214

شک فلسفی‌بازدید:

متن پرسش
با سلام و تشکر از جواب شما استاد گرامی: با توجه به جواب سوال 11202 بنده هم نظرم همین است که شما فرمودید، وقتی شخص شکاک به یقین خود در رابطه با شکش اعتراف کرد راه شناخت یقینی باز می شود و کم کم با استدلالهای دیگر می توان شک کننده را از شک بیرون کشید مانند استدلال زیر: کسی که به وجود شکّ خود یقین دارد، به مفهوم وجود و عدم و مفهوم درست و نادرست نیز علم دارد. چون وقتی من در وجود چیزی شکّ دارم یعنی در معدومیّت آن نیز شکّ دارم و نمی دانم که آیا آن چیز وجود دارد یا معدوم است؛ پس لازمه ی شکّ داشتن، معرفت داشتن به مفهوم وجود و عدم است که دو مفهوم بدیهی می باشند. همچنین وقتی من به وجود چیزی شکّ دارم یعنی نمی دانم که آیا این قضیّه که «فلان چیز وجود دارد.» درست است یا نادرست. پس لازمه ی شکّ داشتن، دانستن مفهوم درست و نادرست می باشد که اینها نیز از مفاهیم بدیهی می باشند و کسی را از آنها گریزی نیست. به این ترتیب انسان مفاهیم بدیهی و بنیادی معرفت را به دست می آورد؛ و راه باز می شود برای دست یابی به قضایای بدیهی. رابعاً اگر کسی در درستی و نادرستی یک قضیّه یا بود و نبود یک چیز شکّ دارد، پس به این قضیّه یقین دارد که «دو نقیض، در یک موضوع، نه با هم جمع می شوند و نه با هم از آن برداشته می شوند». چون وقتی من در این قضیّه که « فلان چیز وجود دارد.» شک می کنم ، به این معناست که من باور دارم که این قضیّه، در آنِ واحد نمی تواند هم درست باشد هم نادرست. کما اینکه نمی تواند نه درست باشد و نه نادرست. همچنین وقتی من شک می کنم که « آیا فلان چیز وجود دارد یا ندارد»، به این معناست که من یقین دارم که ممکن نیست آن چیز، در آنِ واحد، هم موجود باشد و هم معدوم؛ کما اینکه ممکن نیست در آنِ واحد، نه موجود باشد و نه معدوم. پس لازمه ی شکّ داشتن، این است که ما به درستی این قضایا یقین داشته باشیم که: الف ـ «یک قضیّه یا درست است یا نادرست.» ب ـ یک چیز و نقیض آن چیز (عدم آن چیز)، نه در یک موضوع جمع می شوند و نه با هم از یک موضوع برداشته می شوند. برای مثال یک چیز نمی تواند هم انسان باشد هم غیر انسان؛ کما اینکه یک چیز نمی تواند نه انسان باشد و نه غیر انسان؛ بلکه هر چیزی یا انسان است یا غیر انسان. به این طریق انسان بر اساس پاره ای ادراکات حضوری و غیر حسّی، اوّلین قضیّه ی عقلی بدیهی خود را به دست می آورد که انکار درستی آن ممکن نیست. چون از انکار آن نیز اثباتش لازم می آید. اگر کسی گفت که: «گزاره ی «یک قضیّه یا درست است یا نادرست.» نادرست می باشد»، به او گفته می شود که آیا خود این ادّعا درست است یا نادرست؟ هر گونه جواب دهد، تأیید درستی این قضیّه خواهد بود که: «یک قضیّه یا درست است یا نادرست.» خامساً اگر کسی این قضایا را هم قبول نمود آنگاه در پرتو اینها چندین قضیّه ی بدیهی دیگر را هم درمی یابد. مثلاً می یابد که: ـ تقدّم وجودی یک چیز بر وجود خودش ممکن نیست. چون از تقدّم شیء بر خودش، اجتماع نقیضین لازم می آید. ـ دور محال است؛ یعنی یک چیز نمی تواند علّت خودش یا علّتِ علّت خودش باشد. چون لازمه ی دور، تقدّم یک شیء بر خودش می باشد. ـ هر کلّ از جزء خودش بزرگتر است. ـ و الی آخر که نهایتا شخص به یقین وجود مستقل از ذهن می رسد و شکش برطرف می شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکات دقیق که می‌فرمایید موجب می‌شود که طرف بفهمد ناخود آگاه به طور بدیهی متوجه واقعیات هست ولی از جهت تفکر فلسفی گرفتار شک شده و از این طریق که می‌فرمایید از شک فلسفی‌اش آزاد می‌شود و به فهم بدیهی خود برمی‌گردد. موفق باشید
16543
متن پرسش
با سلام: 1. ببخشید آیا در حال فنای ذاتی، عین ثابت باقی می ماند یا نه؟ آخه علامه حسن زاده و آیت الله رمضانی نظرشون اینه که باقی می ماند ولی متوجه شدم که علامه طهرانی میگه در حال فنا، حتی عین ثابت هم باقی نمی ماند و حتی در این مساله با علامه طباطبایی چند جلسه بحث داشتند چون علامه طباطبایی هم موافق با باقی ماندن عین ثابت بودند که در نهایت علامه طباطبایی نظر ایشان را قبول کردند. به هرحال بنده گیج شدم. لطفا بفرمایید کدام درست است؟ 2. در کتابی خواندم که حضرت ابراهیم (ع)، فنای اسماء و صفات یا به عبارتی توحید اسماء و صفات برایش به صورت مقام و ملکه شده بود ولی فنای ذاتی به صورت حال برایش پیش می آمد و مقام نشد. البته در آن دنیا، مقام فنای ذاتی برای ایشان حاصل می شود. خواستم بپرسم آیا این حرف درست است؟ 3. پیامبران امت های گذشته تا چه درجه ای رشد می کردند؟ آیا به پایان سفر اول یا فنای ذاتی می رسیدند؟ مقام بقاء چطور؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در فنای ذاتی، انسان از خود فانی و به حق باقی است و چنین احساسی حتماً با بقای عین ثابته‌ی سالک همراه است، ولی او خود را که همان عین ثابته‌اش می‌باشد، ابداً مدّ نظر ندارد ولی عین ثابته‌ی او به حقّ باقی است و او به نور حق می‌بیند و می‌شنود بدون آن‌که آن حالت را به خود نسبت دهد. اگر اختلافی هست، اختلاف در تعبیر است 2- با توجه به آن‌که در آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره، حضرت ابراهیم مأمورند تا به اراده‌ی الهی آن 4 پرنده‌ی ذبح‌شده و مخلوط‌شده را بخوانند و آن‌ها به صورت زنده به سوی حضرت برگردند تا حضرت ابراهیم به مقام احساسی بشود که حضرت حق مردگان را زنده می‌کند؛ حضرت در مقام فنای ذاتی قرار دارند 3- ما در سوره‌ی واقعه در توصیف مقام مقربین که در مقام بی‌واسطه با حضرت حق هستند در توصیف امت‌های گذشته داریم: «ثلة من الاولین و قلیل من الاخرین» که مقربینِ در امت آخر، یعنی حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» اولیاء معصوم هستند. و سوره در توصیف امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» است. از این جهت باید متوجه بود که مقربین در امت‌های گذشته، کم نبوده‌اند. موفق باشید

11530
متن پرسش
سلام خدمت استاد: شما در بحث مدرنیته و توهم فرمودید از نظر فلسفه غرب تنها انسان موجود زنده محسوب می شود و مثال شاگردان دکارت را بیان کردید که یه سگ را می زدند و تعجب می کردند که چرا مانند موجودی بی جان واکنش نشان نمی دهد. از طرفی در غرب مدرن و به خصوص در قرن اخیر ما شاهدیم که غربیان به شدت این موضوع را دنبال و تبلیغ می کنند (به خصوص برای کودکان در قالب فیلمهای کودکان و کتب و غیره) که موجودات دیگر مخصوصا حیوانات همانند انسانها فکر، احساسات، غرایز و دیگر ویژگیهای انسانها را دارند و حتی در مواردی حیوانات به مراتب از انسانها متعالی تر هستند. البته این نگاه در چند دهه اخیر به اشیا نیز تعمیم داده می شود به عنوان مثال فیلمهای داستان اسباب بازی و یا فیلم ماشینها. سوال بنده اینست که جایگاه این قبیل رویکردها در نظام تربیتی غرب در حال حاضر چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع فیلم‌ها که نظر به حیوانات و محیط زیست دارند را رمانتیک‌ها می‌سازند که مخالف تفکرات امثال دکارت هستند مثل حزب سبزها، و از طرفی موضوع بحران محیط زیست آن‌ها را به فکر فرو برد، و در هرحال حرف دکارت در عموم مردم پذیرفته نشد ولی در اثر همان روحیه است که هنوز برخورد تخریبی با طبیعت می‌شود. موفق باشید

8159
متن پرسش
با سلام وقتتان بخیر استاد من و نامزدم در نحوه ی برگزاری مراسم عروسی دچار مشکل شدیم ،نمی دونیم چی درست و چی درست نیست،تا چه حد به خانواده و خواسته های آنها توجه شود ؟مثلا در مورد فیلبردار و عکاس میگن همه خانم است اما ترس از اینکه زمان درست کردنش دست آقا باشد، برای انتخاب لباس عروس و اینکه میگن باید آلبوم را نگاه کنند و نظر دهندوموارد مشابه زیاد دیگه ما را دچار سردرگمی زیادی کرده است.لطفا در مورد حدو حدودی که باید رعایت شود و چی را حذف کنیم چی داشته باشیم ما را راهنمایی کنید.ممنون از لطفتان
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: تا می‌شود باید از این تشریفات کم کنید و احتیاط لازم را در همه‌ی موارد انجام دهید وگرنه فردای قیامت وبال گردن‌تان می‌شود. هرچه می‌توانید حذف کنید، حذف کنید تا محبت الهی برایتان پایدار بماند. موفق باشید
16312
متن پرسش
سلام: 1. در جواب سوال 16268 حدیث امام باقر (ع) به جابر بن ‏يزيد جعفى به روح من جلا داد. استاد ممنون،خیلی کیف داد، استاد یه حدیث یا یه کتاب درباره این موضوع برای اطمینان قلب. 2. استاد با وجود جوابتون در سوال 16268 و احساس ؛رامش موقت، اما بعضی اوقات از این که خدا من را در فقر آفریده و من در این فقر بد تربیت شده ام و با این که تلاش کردم و الان مدرک ارشد دارم اما به خاطر والدین و محیط نامناسب در سن 25 سالگی هیچ هنری ندارم و احساس تنهایی و بی خودی بودن می کنم. این شرایط باعث شده من با خدا درگیری پیدا کنم (زورم که بهش نمیرسه اما لفظی چرا) از طرف دیگر به خاطر این شرایط به روانشناسی پناه بردم و از این طریق مطالبی شنیدم مبنی بر این که انسان به خاطر ضعفش و جنگ ها نیاز به پناهی داشته و بنابراین خدایی ساخته و دینی برای آرامش و همین دین وسیله ای شده برای قدرتمندان برای بهره کشی از مردم، از طرفی هم شرایط اقتصادی و فرهنگی ایران با تمدن غرب مقایسه می کنم و رفتار دولتمردان ایرانی و دروغ هایشان را با فکر شیعه مقایسه می کنم یکم فکرهای ضد انقلابی و ضد دینی به ذهنم خطور میکنه، احساس می کنم خدایی نیست و کلاهی بزرگ سال به سرم گذاشته اند. استاد برای این مشکل چه کنم؟ این تنهایی، فقر، بی عرضگی و عدم جذب شدن توسط جامعه داره بنیان عقایدم را متلاشی میکنه و من دارم آثارش را توی نمازم می بینم. 3. استاد یه پیشنهاد داشتم اونهم اینکه تفکرات و اندیشه های دینی را تبدیل به جدول نمودار و شکل و نمودار ذهنی بکنید.مثل کتابهای روانشناسی. به مغز و عقاید نظم میبخشه و جایگاه همه اعمال و عقاید دینی را مشخص میکنه. در دنیای امروز این کار هم به افراد دیندار برای عیب یابی روند دینداریشون کمک میکنه و به حرکتشون سرعت می بخشه و در یک لحظه یه بچه شیعه تمام عقاید و رفتارها و افکار دینی و عکس العمل های دینی که از یک فرد مسلمان انتظار هست به چشم می بینه و درک کاملی از دین پیدا میکنه و در واقع با این کار یه حسابرسی سریع و کامل از خودش میکنه و هم افراد بیرون از دین را با مفاهیم دینی به سهولت آشنا می شوند. 4. استاد انتظار دیدن امام عصر داشتن و گفتگو با ایشان و حتی زندگی در جوارشان آیا نوعی طلبکاری برای منی که فاصله بسیار (بی نهایت) با ایشان دارم محسوب میشه و یا باید با همین عصر غیبت ساخت؟ در جایی دیدم که آیت الله بهجت به زائر امام رضا (ع) فرموده بودند رفتی مشهد امام رضا را هم دیدی؟ گویی این اتفاق حتما باید برای زائر امام بیفتد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان وقتی که با عقل خود معارف حقه‌ی الهیه را تصدیق کرد و از طریق رعایت دستورات الهی، قلب خود را آماده‌ی احساس حقایق قدسی نمود، و در عالَمی وارد شد که هر آن‌چه دین گفته است را به نحوی دریافت کرد، متوجه می‌شود راهی که خداوند از طریق انبیاء در مقابل ما گشوده است چه اندازه حقیقی، منطقی و مفید خواهد بود در آن وقت است که ملاحظه می‌کنید مکاتب روان‌شناسانِ مادی چه اندازه پوچ و بی‌معنا و پریشان است. به قول جناب فیض کاشانی: «گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی / گفتم ز غم خمیدم، گفتا خمیده باشی. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی / گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی. گفتم جفات تا کی، گفتا همیشه باشد / از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد / گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن / جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی؟ / گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی / کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی. آری به قول فیض؛ شاید رسیده باشی! از کجا می‌گویی از نور ایمان برخوردار نیستید؟ ثانیاً: بشتر برکات تبعیت از شریعت الهی در زندگی ابدی سراغ انسان می‌آید. همه‌ی فکر و ذهن خود را در راستای اطاعت از حکم خدا برای آبادانی قیامت باید به‌کار برد. در آن صورت است که می‌بینید آن‌چنان هم بی‌عضه و دست و پا چُلفتی هم نیستید، بلکه راه را عوضی رفته‌اید. موفق باشید

4570
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار جناب طاهرزاده اگر ممکن است منبع و یا منابعی جهت راههای عملی تربیت فرزندان در اسلام معرفی بفرمایید. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این در تخصص بنده نیست، بنده همان کلیات را می‌دانم که در کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» شرح داده‌ام. یا باید خودتان آن کلیات را کاربردی کنید و یا از افرادی که به روش تجربی آن کلیات را کاربردی کرده‌اند، استفاده نمایید. کارشناسان رادیو معارف ( مثل آقای دهنوی و آقای تراشیون) خوب‌اند. موفق باشید
5940
متن پرسش
سلام وزیارت قبول وآرزوی سلامتی استاد میخواستم درباره این جمله توضیحی بفرمایید؟ اساساً برای اینکه بتوانیم به دین مردم خدمت کنیم، باید فقیه بشویم و دین را بفهمیم. و این مهمتر از آن است که برای موفقیت در سایر رشته‌های علوم انسانی به سراغ فقه برویم، چون ما امروز به «فقیه خوب» خیلی بیشتر از روانشناس خوب یا متخصصین سایر رشته‌های علوم انسانی نیاز داریم. برای موفقیت در سایر رشته‌های علوم انسانی به سراغ فقه برویم چه اشکالی دارد مگربرای تولید علوم انسانی-اسلامی نباید این کاررا کرد؟ واگر وقت داشتید متن کامل را خواندید نظرتون رادرمورد مطلب بفرمایید؟ (برای متن کامل جهت معرفی به دوستان پاسخ حجت الاسلام پناهیان به سوال «حوزه برویم یا دانشگاه؟-http://panahian.blog.ir/post/172) باتشکرومعذرت وخداقوت
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید و بنده نظر خوب جناب حجت‌الاسلام حاج آقا پناهیان را دیدم. موفق باشید
350

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز - 1- استاد در مورد کتابی در مورد نماز از خودتان، سوال کردم ازتان کتابی از امام خمینی بهم معرفی کردید، نام آن کتاب از خاطرم رفته است؛ می خواهم در مورد فهم نماز ، اعمال آن ، کلامی که بویژه در آن بکار می بریم آشنا شوم-درباره مفاهیم نماز. 2- استاد به نظرتان ترجمه چه شخصی یا اشخاصی - ترجمه قرآن و ترجمه نهج البلاغه - مناسب تر است به نظرتان، البته می دانم که نظرتان در مورد فهم زبان عربی و خواندن متن عربی است، اما اکنون این امکان برایم فراهم نیست، ضمن آنکه فهم زبان عربی ام هم در حال حاضر مناسب نیست. متشکرم -
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- کتاب آداب‌الصلواة حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نکات ارزنده‌ای در مورد نماز دارد. 2- هرکدام از ترجمه‌ها حُسن خود را دارند ولی روی‌هم‌رفته ترجمه‌ی آیت‌الله‌مکارم جهت قرآن و ترجمه‌ی مرحوم دشتی برای نهج‌البلاغه روان و قابل استفاده است. موفق باشید
304

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خسته نباشید .استاد با توجه به قدرت روح چگونه می توان مشکل آلرژی بدن را حل کرد آیا با تمرکز میتوان کاری کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام نفس در مقام اصلی خود بدون هرگونه نقص می‌باشد و در تعادل کامل قرار دارد و لذا خداوند در رابطه با آن می‌فرماید: «وَ نفسٍ وَ ما سَوّیها» یعنی سوگند به نفس و این‌که آن نفس در نهایت تعادل است، پس اگر نفس از نظر عقاید و اخلاق در بستر صحیحی قرار داشته باشد به‌خوبی می‌تواند بدن را تدبیر کند و از این جهت بدن نیز در تعادل قرار بگیرد، منتها یک وقت موانعِ پیش‌آمده از بیرون است، در این موارد باید نفس را در معرض آن موانع قرار نداد. از جمله عواملی که مانع می‌شود تا نفس بدن را تدبیر کند، پُرخوری و پُرحرفی و خواب زیاد است. موفق باشید
11065
متن پرسش
سلام: یه پسر 17 ساله هستم و معتقدم زن با مرد هیچ تفاوت از لحاظ ارزش و مقام نداره، از طرفی به کامل بودن و جامعیت و شگفتی دین خدا یقین دارم، شروع کردم به خوندن ترجمه قرآن و از وقتی این کار رو شروع کردم ذهنم خیلی درگیر این مسئله زن و مرد شده!!! تا اواسط سوره بقره هستم، از ابتدا احساس می کنم خدا با مردها داره حرف میزنه و زن ها مثل دیگر امکانات روی زمین که در خدمت انسان خلق شده اند زن ها هم برای همین هستن، مثلا می بینم از ابتدا داره دستورات مهمی داده میشه و خدا داره با انسان حرف میزنه، این کارو بکنید اینکار رو نکنید اما یه دفعه آخر میگه با زنان مشرک ازدواج نکنید!!!!!! خیلی واسم عجیب بود؛ یعنی تا قبلش هم خدا فقط داشت با مردها حرف میزد؟ که آخرش میگه با زن های مشرک ازدواج نکنید؟ مثلا چرا گفته نشده با انسان مشرک ازدواج نکنید؟؟؟ کلا وقتی قرآن رو میخونم احساسم اینه که خدا فقط با مرد ها حرف میزنه! و آخر چیزی که باعث شد خیلی ذهنم درگیر بشه آیه 228 سوره بقره بود که یه دفعه دیدم نوشته مردان را بر زنان برتری دادیم و خدا حکیم است!!! تفسیر رو دیدم اما روشنم نکرد، به دریافت پاسخ از شما خیلی امیدوارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که از نظر اسلام بیشتر امورات اجتماعی به عهده‌ی مردان است و امور تربیتی که پایه‌ی آن در خانه است، به عهده‌ی زنان می‌باشد و لذا وقتی بحث در امور اجتماعی است مردان را مخاطب قرار می‌دهد در عین آن‌که ضمیر مذکر به معنای مرد نیست، بلکه به معنای مردم است. مثل وقتی که می‌فرماید مسلمین باید چنین و چنان کنند که منظور همه‌ی مردم جامعه‌ی اسلامی است ولی در آن‌جایی که می‌خواهد ارزش‌ها را نشان دهد بین زن و مرد هیچ تفاوتی قائل نیست در آیه 35 سوره احزاب کمالات معنوى را براى زن و مرد مساوى نقل مى‏کند و مى‏فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا». چنانچه ملاحظه مى‏فرمایید در آیه فوق تمام مراتب کمال را براى زن و مرد مساوى نقل فرموده و سپس مغفرت الهى و اجر عظیم را نتیجه کار هر دوى آن‏ها قرار داده است. یا مى‏فرماید: «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا». هرکس کارى شایسته انجام دهد، چه زن و چه مرد، اگر مؤمن باشد، به بهشت مى‏رود و به قدر شکاف هسته خرما به کسى ستم نمى‏شود. از آیه فوق به‏خوبى مى‏توان نتیجه گرفت که نه مردبودن عامل کمال و نه زن‏بودن مانع کمال خواهد بود. همچنان‏که مى فرماید: «مَنْ‏ عَمِلَ‏ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» هر زن و مردى که کارى نیکو انجام دهند، اگر ایمان آورده باشند، حتماً به حیات طیبه خواهند رسید و حتماً جزایشان بر اساس بهترین کارى است که انجام داده‏اند. پس طبق آیات فوق رسیدن به کمال حقیقى مشروط به جنس خاص اعم از زن یا مرد نیست و آن فهم و اندیشه و عقلى که موجب کمال انسانى است مخصوص به زن یا مرد نیست، زیرا وقتى آیه مى‏فرماید هر زن و مردى مى‏تواند به اوج کمال انسانى برسد، معلوم است که خِرد و فهم رسیدن به آن کمال در هر دوى آنان هست. در مورد آخر آیه‌ی 228 سوره‌ی بقره همان‌طور که علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» در ذیل آیه می‌فرمایند: کارهای اجرایی را نباید با کمالات نفسانی خلط کرد، در این قسمت از آیه با توجه به این‌که به عنوان یک مبنا در آیات متعدد روشن نموده زن و مرد حقوق مساوی دارند این برتری که در این‌جا برای مرد متذکر شده به جهت مسئولیت بیشتری است که به عهده‌ی اوست، مثل برتری رئیس یک اداره. موفق باشید
710

فتنه 88بازدید:

متن پرسش
سلام یک سوال از استاد طاهرزاده داشتم در مورد اینکه ایا عملکرد نظام در برخورد با مخالفین در سال گذشته(88) صحیح بود ؟ بعضی ها این شبهه را مطرح میکنند که بخاطر حوادث پیش امده درسال گذشته رهبری از عدالت ساقط شده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: عملکرد و برخورد رهبری«حفظه‌الها‌تعالی» بسیار حکیمانه و پدرانه بود، ولی برخوردهایی ناشیانه ای از بعضی مسئولین و یا افراد دیگر به چشم می‌خورد که حکیمانه نبوده ولی چون سران فتنه بهانه به دست افراد غیر مسئول داده‌اند مقام معظم رهبری «حفظه‌الهل‌تعالی» نتوانستند عمل افراد غیر مسئول را نقد کنند چون موجب تأیید طرف مقابل می‌شد، ولی با سخنان و عملکرد خود نشان دادند کدام روش را قبول دارند. موفق باشید
11631
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر از حضرت استاد طاهرزاده: سؤالات مصاحبه در مورد حضرت فاطمه زهرا (س) ارسال می شود: 1- چرا ابن عربی در فصوص الحکم، فصی را به حضرت مریم (س) که دو سوره از قرآن در مورد او و زندگی و وقایع مربوط به تولد حضرت مسیح (ع) صحبت می کند نپرداخته است. همچنین درمورد حضرت زهرا (س) هم فصی را اختصاص نداده است؟ 2- دیدگاه عرفای اسلامی به مقام زن چگونه است؟ 3- عرفان اسلامی حضرت زهرا (س) را چگونه معرفی می کند؟ 4- عرفای بزرگ اسلامی خصوصا در اشعارشان حضرت را چگونه می ستایند و روی چه ویژگیهای حضرت تأکید دارند؟ 5- در قرآن کریم به غیر از سوره کوثر و آیات مشهور مربوط به اهل بیت (ع) مانند تظهیر، مباهله و آیاتی از سوره انسان، چه آیاتی در شأن حضرت زهرا (س) نازل شده و یا در تفسیر و تأویل عرفانی به ایشان تو شخصیت ایشان تعبیر شده است؟ 6- نقش حضرت زهرا (س) در بقا و استمرار اسلام ناب تا چه حد بوده است؟ با تشکر .
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- محی‌الدین در ابتدای فصوص می‌فرماید این فصوص را به همین شکل از حضرت رسول«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» گرفته می گوید : أمّا بعد: فإنّي رأيت رسول الله- ص- في مبشّرة أريتها في العشر الآخر من المحرم محرم سنة سبع و عشرين و ستمائة بمحروسة دمشق و بيده کتاب فقال لي: هذا كتاب فصوص الحكم خذه و اخرج به الى النّاس ينتفعون به، فقلت: السّمع و الطاعة للَّه و لرسوله و أولي الأمر منّا كما امرنا.... من رسول الله را در مبشره‏اى ديدم. و اين واقعه در محرم سال ششصد و بيست و هفت در شهر دمشق بود و ديدم كه در دست رسول الله كتابى بود. به من فرمود اين كتاب فصوص الحكم است. آن را بگير و به مردم برسان تا از او نفع برند. من گفتم: السمع و الطاعة مر خداى و رسول خداى و اولى الامر را آن چنان كه به ما امر فرمودند، ولی در کتاب «مناقب» در مورد حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» و صلواتی که بر حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» دارد می‌گوید: «و على الجوهرة القدسيّة فى تعيّن‏ الانسيّة صورة النّفس الكليّة جواد العالم العقليّة بضعة الحقيقة النّبويّة مطلع الانوار العلويّة عين عيون الاسرار الفاطميّة النّاجية المنجية لمحبّيها عن النار ثمرة شجرة اليقين سيّدة نساء العالمين المعروفة بالقدر المجهولة بالقبر قرّة عين الرّسول الزّهراء البتول عليها الصّلاة و السّلام»‏ و نيز تحيات زاكيات بر آن پاكيزه جوهر قدس باد كه با تجرد قدسيه در هيئت انسيه عالم بشريت را زينت تشكيل داده آن حقيقت طاهره خود صورت نفس كلى و جواد عالم عقلى است كه در صورت بشريه بضعه حقيقت احمدى و مشرق انوار علوم علوى و سرچشمه‌ی اسرار مكنونه‌ی فاطمى است چنانچه آن حقيقت قادسه در آغاز نزول از مقدسات عالم عقلى بوده در هنگام عودت و صعود نيز خود از ادناس بشريت رستگار، و آزادكننده‌ی دوستاران است از نكايت نار. آن جوهره‌ی قدسيه‌ی شيرين، ثمر شجر معرفت و يقين و سترك سيده‌ی نسوان عالمين است كه قدر مراتب فضائلش معروف و مثواى جسد عنصريه‏اش مجهول؛ نور ديده‌ی حضرت رسول به نام نامى و لقب گرامى زهراء بتول عليها الصلاة و السلام». 2- عرفا؛ زن را مظهر نفس کلی می‌دانند که قلب او محل تجلی انوار عقل کلّ است و از این جهت در مقام عبودیت که مقصد اصلی خلقت است تامّ و تمام است 3- بر همان مبنا که زن مظهر نفس کلی است، صاحب نفس کلی را حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» می‌دانند، به آن اعتبار که هر مقامی یک «واصل» دارد و بقیه «تابع»‌اند. حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» واصل و صاحب مقام نفس کلی و صورت عبودیت محضه هستند 4- این نیاز به یک بررسی دارد تا اشعار مربوط به حضرت استخراج شود 5- غیر از آن‌چه فرمودید اطلاعی ندارم 6- خطبة حضرت فاطمه‌زهرا«علیهاالسلام» در مسجد مدينه پس از حاكميت ابابكر و زير پاگذاردن پيام غدير، يك دائرة‌المعارف عقيدتي، كلامي و سياسي است كه حكايت از بينش توحيدي و سياسي دختر پيامبر«علیهاالسلام» دارد. «فاطمه«علیهاالسلام» بنيانگذار نهضتي است که هنوز ادامه دارد. يعني فاطمه«علیهاالسلام» در مقابل جرياني که پيام غدير را زير پا گذارد، جبهه‌اي را گشود که بالاخره اسلام را به مسير خود برمي‌گرداند و به همين جهت شعار حضرت‌مهدي«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» چون ظهور فرمايد، عبارت است از «وَ فِي اِبْنَةِ رَسولِ‌اللهِ لي اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» يعني؛ الگو و اُسوه‌ی من در اين راه دختر رسول‌خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است.

فاطمه«علیهاالسلام» با آن تيزنگري خاص که فرهنگ توحيدي اسلام به آن حضرت داده به‌خوبي آفت عدم حاکميت معصوم را مي‌فهمد و مي‌فهماند و جايگاه اعتراض خود را روشن مي‌کند، که بحث نه بحث حاکميت شخص خليفة اول است و نه شخص ديگر. بحث، بحث حاکميت فرهنگي است که ارتباط بشر را از آسمان قطع کرده و چنين بشري ديگر نمي‌تواند زندگي خود را به ثمر برساند و گرفتار ديوارهاي تنگ و سياه زمين مي‌گردد و معني زندگي زمينيِ خود را گم خواهد کرد، شايد هنر سخنران محترم در نشان دادن اين نکتة مهم در عمق خطبة حضرت فاطمه«علیهاالسلام» باشد و اگر به‌واقع اين نکتة اساسي براي بشر امروز روشن شود، همه‌چيز برايش روشن شده است.

به طور مسلم انبياء و اولياء«علیهم‌السلام» محورهاي اصلي سياست‌هاي سالم بشري هستند و اين امر هيچ استثنايي نخواهد داشت. عمده آن است كه سياست‌مداريِ اولياء خدا را از سياست‌بازي اهل دنيا تفكيك كنيم، چرا كه اگر سياست‌مداري يعني ايجاد نقش مفيد در سرنوشت اجتماعي انسان‌ها، بيشترين تعيين نقش در تاريخ را بايد به انبياء و اولياء«علیهم‌السلام» داد و هرگز نبايد در تحليل مواضع و سخنان آن بزرگان از اين منظر غفلت نمود.

از جمله حركات نقش‌آفرين در تاريخ، نقش فاطمه‌زهرا«علیهاالسلام» پس از رحلت رسول‌خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است كه علاوه بر حركات و گفتارهاي آن حضرت در مواقع مختلف كه هر كدام عامل كنترل انحرافي و يا جهت‌گيري مهمي در صدر اسلام شده است، خطبة آن حضرت در مسجد مدينه يك دائرةالمعارف از دقت‌هاي عقيدتي، سياسي، تاريخي، جامعه‌شناختي است، به طوري كه انسان نسبت به دقت‌هاي آن حضرت حيران مي‌شود و به‌واقع حضرت زهرا«علیهاالسلام» در اين خطبه - در آن شرايط خاص- جبهه‌اي را در راستاي انحرافِ به‌وجود آمده پايه‌گذاري كردند و جهتي را نشان دادند كه امام‌عسكري«علیه‌السلام» در اين رابطه فرمودند: «نَحْنُ حُجَجُ‌اللهِ عَلي خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَيْنا» يعني؛ ما (امامان) حجّت‌هاي خدا بر مردم هستيم، - تا راه را از بيراهه نشان دهيم- و جَدّة ما فاطمه، حجّت است بر ما.

دقّت‌ها و تحليل‌هاي فاطمه‌زهرا«علیهاالسلام» در خطبه مشهورشان در مسجد مدینه در ريشه‌يابي انحراف‌ و شناخت آن، در نهضت اسلامي، براي امروز ما بسيار كارساز است. با حوصلة زياد و دقت فراوان نسبت به جزء‌جزء مطالب آن خطبه  نشان می دهد دختر‍ِ خانة توحيد«علیهاالسلام» در چه بينش سياسي نسبت به زمانه خود قرار دارد.

مسلّم ديانت از سياست جدا نيست، ولي آن سياستي كه منشأ اعمال حكيمانه شود و در هر مرحله‌اي از تاريخ بهترين موضع‌گيري را انجام دهد، مخصوص اهل‌البيت عصمت و طهارت«علیهم‌السلام» است و فاطمه«علیهاالسلام» به جهت قداستي كه در نزد قاطبة جهان اسلام دارد مي‌تواند منشأ وحدت جهان اسلام گردد. چون وقتي جوانان اهل سنت متوجه شوند كه فاطمه‌اي كه رضايتش ميزان رضايت رسول‌الله«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و رضايت خدا است، چگونه در صدر اسلام، پس از رحلت رسول‌خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به عنوان مخالف جريان موجود، موضع‌گيري مي‌كند؟ به فكر فرو مي‌روند و مسلّم در نگاه و نظر خود به وقايع صدر اسلام تجديد نظر مي‌نمايند، ما معتقديم فاطمه«علیهاالسلام» مي‌تواند در ابتدا محور تقريب مذاهب اسلامي قرار گيرد و در نهايت به عنوان تنها قرائت صحيح از اسلام، موجب ظهور اسلام ناب محمدي«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در سراسر جهان اسلام گردد و در راستاي چنين قرائتي از اسلام، عزت اسلامي به جهان اسلام باز گردانده خواهد شد.

يك روز وظيفة شيعيان عبارت از آن بود كه مواظب باشند در فضاي گستردة اسلام اهل سنت هضم نشوند و لذا سعي مي‌شد با موضع‌گيري و انتقاد به اسلامِ اهل سنت خود را نگهدارند، ولي در قرن اخير قضيه شكل ديگري به خود گرفته و آن اين‌كه: اولاً؛ شيعه و سني هردو وظيفه دارند اسلام را از خطر هضم‌شدن در فضاي سكولارِ مدرنيته فرقه تکفیری حفظ نمايند و ثانياً؛ امروز وظيفة شيعيان به جاي مقابله با اهل سنت ارتباط فعّال با آن‌هاست تا كمالات و دقايق مكتب تشيع را به گوش جوانان اهل سنت برسانند. امروز ديگر خطر هضم تشيع از بين رفته است ولي وظيفة شيعه براي احياء فرهنگ اهل‌البيت«علیهم‌السلام» باقي مانده است، و شرط موفقيت در اين امر مهم پرهيز جدّي از هرگونه حركتي است كه موجب اختلاف شود تا بتوانيم در يك گفتگوي فرهنگي حقانيت اهل‌البيت«علیهم‌السلام» را به گوش برادران خود برسانيم و سخن حضرت زهرا«علیهاالسلام» كه فرمود: «وَ اِطاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ» امت اسلامي با اطاعت از ما منسجم مي‌شوند و با قبول امامت ما از تفرقه مصون مي‌مانند، محقق شود.

امروز اگر جوانان اهل سنت از خود بپرسند چرا جهان اسلام از آن شايستگي كه بايد داشته باشد عقب افتاده است، ما آن‌ها را به خطبة حضرت‌زهرا«علیهاالسلام» در مسجد مدينه راهنمايي مي‌كنيم، آن‌جايي كه حضرت به نحوه‌اي بسيار روشن از چنين فاجعه‌اي خبر دادند و روشن نمودند اگر به ابي‌الحسن برگرديد عزت دنيا و آخرت خود را باز خواهيد يافت. پس از توجه‌دادن جوانان به خطبه حضرت‌زهرا«علیهاالسلام» منتظر مي‌مانيم تا جوانان اهل سنت به كمك فاطمه«علیهاالسلام»، واقعة صدر اسلام را بازخواني كنند و لذا است كه ما در ارائه مطالب در عين اين‌كه به شيعه نظر داشته‌ايم، گوشة چشمي نيز به غير شيعه داريم، اميد است كه اين كار شروع خوبي باشد.

چيزي كه تأكيد بر آن را ضروري مي‌دانم؛ قدرت تحليل درست مسائل اجتماعي است. متأسفانه جهان روشنفكري و فرهنگ ژورناليستي آن‌چنان ملاك‌هاي خود را در تحليل مسائل حاكم كرده است كه گويا نگاه ديگري براي تحليل حادثه‌ها وجود ندارد و عملاً طلاب و دانشجويان عزيزِ ما در پيله‌هاي تحليل‌هاي مادي‌گرايانة جهان معاصر گرفتار آمده‌اند. وقتي نور اسلام - تنها ديني كه نورش هنوز با تحريف و انحراف خاموش نشده بود- پس از رحلت پيامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به شدت ضعيف شد، ديگر سراسر تاريخ را ظلمت فرا گرفت و «دين» به جاي وسيلة تعالي انسان‌ها، وسيلة رام‌كردن مردم در مقابل نفس امّاره حاكمان گشت. و اگر در خطبه حضرت فاطمه«علیهاالسلام» دقت بفرماييد، آن حضرت در سخنانش به ما مي‌آموزد چگونه تاريخ را ارزيابي كنيم و مرز بين ظلمات و نور را تشخيص دهيم. با ظهور اسلام زمينة تولد بشر فراهم گشت. بشري كه اولاً: با شوق حضور، نظر به آسمان دارد و مي‌خواهد با عالم قدس تماس بگيرد. ثانياً: با «الله» يعني با اسم جامع الهي مي‌خواهد آشنا شود، تا بتواند تمام اوصاف متعارض با اوصاف الهي را بشناسد و ظلمات آخرالزمان را كه همة حجاب‌هاي ظلماني را به صحنه مي‌آورد، پاره كند. ولي با حذف اهل‌البيت«علیهم‌السلام» كه صورت تامّ چنين حضور و چنين مقصدي بودند، همه چيز واژگون شد و ما بيش از هزارسال است كه در واژگونگي اسلام به‌سر مي‌بريم، و با برگشت جهان اسلام به فاطمه«علیهاالسلام» اين واژگونگي هرچه سريع‌تر تغيير خواهد كرد، و ظهور انقلاب اسلامي شروع مبارك آن برگشت است و ماية اميدواري، كه گويا تاريخ در حال تغيير مسير است و امروز بيش از ديروز فاطمه«علیهاالسلام» نقش‌آفرين خواهد بود. و همچنان‌كه مقام معظم رهبري«حفظه‌الله‌تعالي» فرمودند: در عين تأكيد بر حقانيت غدير هرگز نبايد واقعة غدير را وسيلة اختلاف بين شيعه و سني نمود، سخنان فاطمه زهرا«علیهاالسلام» نيز نبايد وسيلة اختلاف بين جهان اسلام شود، بلكه بايد رهنمود و هشيارباشي براي احياء هرچه بيشتر جهان اسلام باشد. إن‌شاءالله . موفق باشید

11575
متن پرسش
با سلام و احترام: در مباحث معاد داشتیم که فردی که در دنیا بر خلاف تکوین خود که رو به خدا دارد عمل کند در آخرت نیز در مسیری خلاف لقای پروردگار خویش حرکت خواهد کرد و این موضوع که وی افق کمال خود و لقای پروردگارش را می بیند و از آن فاصله می گیرد در حالی که نمی‌خواهد، خود عذاب آن شخص است. آیا بر این اساس می‌توان گفت که جهنم از درون افراد شعله می‌گیرد و یک امر ذاتی مستقل نیست و در درون هر فرد است؟ اگر اینگونه است پس روایاتی که در مورد خطاب قرار گرفتن جهنمیان توسط جهنم ذکر شده یا روایتی که می‌فرماید اگر همه مردم بر ولایت حضرت علی(ع) اتفاق داشتند خداوند جهنم را خلق نمی‌کرد چگونه توجیح می‌شود؟ و اگر اینگونه نیست آیا جهنم خود یک امر ذاتی است یا از عدم بهشت نشئت می‌گیرد، مانند تاریکی که از نبود نور است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جهنم از درون انسان ظهور می‌کند ولی در نظام قیامت که ظرفیت ظهور بهشت را برای بهشتیان و جهنم را برای جهنمیان دارد. حال وقتی قیامت نظام و عالَمی است با آن ظرفیت، اگر همه بر ولایت علی«علیه‌السلام» بودند در آن نظام، جهنم ظهور نمی‌کند. از این جهت می‌توان گفت جهنم از عدم بهشت ظهور می‌کند. موفق باشید

5099
متن پرسش
باسلام چرا مباحث ازبرهان تاعرفان را هم مانند کتاب خویشتن پنهان چاپ نمی کنید چون انسان مخصوصاً در از برهان تاعرفان اگر با کتاب جلو برود مسلط تر می باشد کما اینکه در خویشتن پنهان این تجربه شد؟ وهمچنین معاد؟آیا چاپ می کنید یانه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کارهای زمین‌مانده‌ی دیگری داریم که فعلاً باید به آن‌ها بپردازیم. موفق باشید
6492

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم محضر استاد عزیزم .تحلیل شما در مورد رویکرد دولت جدید بالاخص در بحث مذاکرات 5 1 جیست و جقدر نسبت به منویات اقا فاصله یا نزدیکی دارد ؟آیا انجه که به توافق رسیده است در بحث مذکرات؛ نشان دهنده ی رویکرد ی که موجب شروع به حجاب رفتن نور انقلاب نیست؟ لطفا خودتان بااین مختصر، جواب جامع و کاملی را بدهید والا باز باید در سوالات بعدی اطراف قضیه را بشکافم؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نمی‌توان نتیجه گرفت که این کار موجب به حجاب‌رفتن انقلاب است. ولی همین‌طور که رهبری فرمودند باید مواظب قدم‌های بعدی باشند که در پیش است. موفق باشید
نمایش چاپی