بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13006
متن پرسش
سلام: بنده برایم حل نشده که چرا باید لباس روحانیت بپوشم. تمامی کارهای تبلیغی ام را می توانم انجام دهم. می توانم سخنرانی بکنم. می توانم تبلیغ بروم. می توانم نماز و... بعلاوه مقبولیت این لباس روحانیت کمتر شده و بدون آن می شود بهتر تبلیغ کرد. مگر ما روایت نداریم کسی وارد مسجد شد و نتوانست تشخیص دهد رسول خدا صلوات الله علیه کدام اند. چون حضرت رسول مانند بقیه افراد لباس می پوشیدند، حضرت علی (ع) هم که لباسهای وصله دار و... پس ما طلبه ها چه لزومی دارد همرنگ مردم نباشیم؟ اساتید می گویند لباس روحانیت مقدس است. اگر مقدس است پس چرا افرادی مثل کدیور هم از آن بر تن دارند؟ این لباس مقدس نیست. این راه مقدس است که این لباس را هم مقدس کرده. ولی لزومی نمی بینم که الان در وضع فعلی و لیز بودن جوانان برای تبلیغ ما، لباس روحانیت مؤثر باشد، بلکه اثر عکس در آن می بینم. مثلا چند وقت پیش با یکی از دوستان که ملبس اند ده دقیقه بیرون بودیم و عدم مقبولیت مردم را در همان ده دقیقه دیدیم. مهم نیست که مردم چه می گویند. درست است ولی با این وضع که نمی شود تبلیغ کرد! اتفاقا اگر خوب نگاه کنیم در تهران می بینیم بیشترین تاثیر را غیر ملبس ها گذاشتند مثل استاد رائفی پور که اصلا طلبه هم نیست. اگر مطالبم غلط است بفرمایید. راهنماییم کنید چون با این تصمیم بزرگ کمی فاصله دارم و در تردیدم. ببخشید طولانی شد. خیلی وقت بود می خواستم با شما مشورت کنم. التماس دعا. یا حق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله‌ی لباس روحانیت در فرهنگ ما جایگاه بسیار عمیقی دارد و پشتوانه‌ی آن یک تاریخ صفا و علم و ایثار و مجاهده‌ی کسانی است که با این لباس تاریخ ما را به نورانی‌ترین حقایق عالَم یعنی اسلام و تشیع منوّر کرده‌اند در آن حدّ که اگر کسی بخواهد عمیقاً جامعه‌ی شیعه را متذکر ابعاد معنوی خود بکند، راحت‌ترین و سالم‌ترین بستر همان کسوت روحانیت است با لوازمی که این کسوت دارد. حال اگر بعضاً لباس روحانیت را افرادی می‌پوشند که روحانی نیستند و یا افرادی که لباس روحانیت نمی‌پوشند ولی روحانی هستند، این را نباید به عنوان یک موضوع اصیل در متن تاریخ تشیع قلمداد کرد. بالاخره اسلام و شیعه در لباس روحانیون منوّر به معارف اسلامی پایدار می‌ماند. خیابان جایگاه اندازه‌گیری لباس روحانیت نیست، قلب انسان‌های متدیّن و طالب حقیقت در مقابل شخصیت‌هایی که مجهز به معارف اسلامی و در کسوت لباس روحانیت‌اند، بهتر به آرامش می‌رسند زیرا در این لباس در جستجوی مطهری‌ها و علامه طباطبایی‌ها هستند. آیا می‌توان از مردم انتظار داشت که مطهری‌ها را در لباسی غیر از لباس روحانیت جستجو کنند؟ چه انتظار سخت و سهمگینی است که به مردم چیزی را تحمیل کنیم که مطابق سابقه‌ی تاریخی آن‌ها نباشد؟ به حضرت آیت اللّه بروجردی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عرض کردند طلبه‌ای را گرفته‌اند که دزدی کرده است؛ آن مردِ بصیر جواب دادند: دزدی را گرفته‌اند که در لباس طلبگی خواسته است بهتر دزدی کند. گرگ در لباس میش می‌آید تا بیشتر گوسفندان را بدراند، آیا باید میش‌ها را متهم نمود؟! خوب است به جواب سوال شماره 12439 نیز رجوع فرمائید: موفق باشید

 

10208

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوارم: اگر امکان دارد کتابی در زمینه مقایسه عقل از دید اسلام و دیدگاه غرب به گونه ی کاربردی معرفی نمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه مباحث صوتی آقای دکتر محمد رجبی که در فرهنگستان صحبت کردند، کمک می‌کند. موفق باشید
6649
متن پرسش
استاد با سلام و احترام فراوان بنده خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران هستم که خواستار اطلاعات بیشتر درباره کتاب تحت چاپ شما با عنوان معرفت النفس و الحشر هستم که خبر آن را از آقای اصفا گرفتم. قصد من این است که قبل از انتشار کتاب پیش خبر آن را تهیه کنم. اگر با بنده همکاری بفرمایید بسیار ممنونتان می شوم. در صورت تمایل توضیحاتی درباره موضوع و محتوای کتاب بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جلد 8 و 9 اسفار معارف ارزنده‌ای از الهیات به بمعنالاخص و معرفت نفس در اختیار فرهنگ بشری ‌گذارده که سال‌های سال بشر نیاز دارد اندیشه‌ی خود را از آن طریق بارور نماید و از آن‌جایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جهت ورود به عرفان بر همین دو جلد تأکید داشتند لازم بود که جلسه‌ی 8 و 9 اسفار در اختیار فارسی‌زبان قرار گیرد و از آن‌جایی که چاپ اول کتاب معرفت‌النفس و الحشر در سال‌های گذشته نایاب شده بود و از طرفی نیاز بود که با ویرایش جدید در اختیار عزیزان قرار گیرد بر آن شدیم که آن کتاب را با ویرایش جدید و با شرح و اضافاتی مفید تجدید چاپ نماییم. به‌خصوص که احساس می‌شود نسلی به صحنه آمده است که طالب معارف متعالی است و می‌تواند مطلوب خود را از دریای بیکران حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا به‌دست آورد. ملاصدرایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در وصف او فرموده‌اند: «و ما ادراک ماالملاصدرا» زیرا عظمت روح اندیشه‌ی حکمت متعالی انسان را حیران می‌کند که چگونه خداوند آن مرد را و اندیشه‌‌ی او را پرورانده که در این زمان می‌تواند برای عبور از ظلمات سوبژکتیویته‌ی غرب به کمک آید. موفق باشید
6472
متن پرسش
سلام.حضرت استاد شما چیزی به عنوان ذاتی وعرضی دین را که دکتر سروش در بسط تجربه نبوی عنوان می کنند را قبول دارید؟ به عنوان مثال سوره ی ابولهب ونزول ان را مثال می زنند که اگر ابولهب نبود ویا اصلا مومن بود دیگر این سوره در طعن ونفرین او نازل نمی شد وهیچ خللی هم به دین وارد نمی شود ویا مثلا تاثیر محیط زندگی پیامبر درنزول وحی که مثلا از مردم می خواهد که به آفرینش شتر دقت کنید که اگر این فضای حجاز نبود دیگر شتری نبود که داخل در وحی شود واز این قبیل؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از دکتر سروش که به‌کلّی وَحی را منکر است و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را همچون شاعر خوش قریحه‌ای می‌داند که این آیات را گفته، غیر از این انتظار نیست که به هر بهانه‌ای کفر خود را اظهار کند. در حالی‌که قرآن یک حقیقت آسمانی است که در ظرف‌های مختلف ظهور می‌کند و این حادثه‌ها صرفاً حادثه نیست بلکه ظرف حقیقت قرآن است مثل آن‌که چشم شما ظرف ظهور قوه‌ی بینایی شما است، حالا می‌شود کسی بگوید چشم عرض ذاتی انسان است در حالی‌که نفس انسان با همین اعضاء، قوای خود را ظهور می‌دهد و به کمال می‌رسد. این سخنان دکتر سروش حکایت از آن دارد که او حقیقتی برای قرآن قائل نیست. موفق باشید
5262
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده.نگاه شما نسبت سینما چیطور است؟رابطه سینما با انقلاب اسلامی یست؟لطفا مفصلا بحث کنیم و به کتابی ارجاع ندهید.متشکر از جنابعالی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این در تخصص بنده نیست که بحث کنم همین اندازه می‌دانم می‌توانیم در انقلاب اسلامی از طریق فیلم و سینما بعضی پیام‌های انقلاب را به مردم رساند و تا اندازه‌ای آن‌ها را از سبک زندگی غربی رهایی بخشید. موفق باشید.
3475

آزادی جسمیبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد سلام خسته نباشید در کتاب آزادی معنوی ازشهید مطهری به سوالی برخوردم که آیا می شود شخصی هم آزادی معنوی داشته باشد وهم آزادی جسمی؟؟یعنی آیامی شود شخصی هم خوب بخورد وخوب بپوشدواز همه چیز بهترینش داشته باشدواز آن طرف هم روح آزاد و بزرگی داشته باشد؟؟لطفا با مثال جواب دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آزادی جسمی یعنی جسم انسان محکوم امیال نفس امّاره‌اش نباشد. جسم آزاد یعنی جسمی که مطابق روح آزاد عمل می‌کند مثل این‌که روح خود را از کینه‌ها و حسادت‌ها آزاد می‌کنید و جسم را نیز طوری گرفتار تنبلی و پرخوری نکرده‌اید که نتوانید مطابق روح خود به او دستور دهید. موفق باشید
11643
متن پرسش
با سلام خدمت حضرت عالی: بنده بسیار مشاق تذکر و امر به معروف و نهی از منکر کردن هستم اما لحظه ای که با آن مواجه می شوم دست و پایم را گم می کنم و هول م یشوم و می ترسم. در اینگونه موارد چکاری انجام دهم؟ ایا ذکری برای قوت قلب هست؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید با فردی که می‌خواهید امر به معروفش کنید مأنوس باشید لذا قرآن می‌فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ » یعنی زنان و مردان مؤمن که رابطه‌ی محبت و دوستی دارند به همدیگر در انجام معروف امر می‌کنند و منکر را نهی می‌نمایند. موفق باشید

11497
متن پرسش
با سلام: ماجرای در و دیوار در مورد حضرت زهرا (س) چه بوده است؟ آیا حضرت نمی توانسته برود کنار تا بین در و دیوار قرار نگیرد یا زمانی که دیدند در دارد می سوزد چرا ماندند تا صورتشان بسوزد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» به عنوان اعتراض وارد صحنه بودند و عملاً یک درگیری واقع شده بود. موفق باشید

4933
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز از روزی که رییس جمهور جدید انتخاب شده اند تحلیلهای متفاوت وبعضا متناقضی به گوش میرسد عده ای میگویند باید منتظر چوب خدا بود چرا که روحیه رفاه طلبی و سختی نا پذیری بر مردم غلبه پیدا کرد و باعث شد گفتمانی غیر از مقاومت روی کار بیاید! عدهای دیگر میگویند ما باید امید داشته باشیم وبا تحلیل درست با مخالفان گفتمان مقاومت که الان در حداکثر میباشند صحبت کنیم و تلاش بیشتری برای گسترش این گفتمان انجام دهیم تا در اینده با چنین شکستهایی مواجه نشویم . ونیز در این فرصت به باز خوانی اشتباهات و عملکردهای طرفداران گفتمان مقاومت بپردازیم لطفا نظر خود را بفرمایید و مانند گذشته مارا اگاه کنید با تشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بپذیریم که جریان اصول‌گرا در این انتخابات به آن اهدافی که دنبال می‌کردند و در تصور داشتند دست نیافتند، بدون آن‌که بخواهیم انتخاب مردم را زیر سوال ببریم و عقل هجده میلیون نفری که رأی به رئیس جمهور منتخب دادند را نفی کنیم، باید جریان اصول‌گرا با جدیّت تمام خود را بازخوانی کند واگر می‌خواهد دولت‌های آینده با عمق بیشتری به صحنه بیاید باید بپذیریم ما ضعف‌های اساسی داریم، هر چند این ضعف‌ها در مبانی نیست ولی در روش و تحلیل نیاز به بازخوانی جدی داریم و امیدوارم در فرصتی که پیش آمده به جای آن‌که با همان تحلیل‌ها و روش‌های گذشته بخواهیم ادامه‌ی حیات دهیم به روش‌های خود نگاه کنیم و از خود بپرسیم در ذیل پذیرش ولایت رهبری، آیا با این روش‌ها که فقط و تنها برداشت خودمان را از اسلام ولایی بدانیم و هر جریان دیگری که اسلام و انقلاب و رهبری را قبول دارد، نفی کنیم می‌توانیم کار را ادامه دهیم یا به مرور کار در دست جریان‌های خاکستری کشور می‌افتد؟ آیا با این تحلیل‌های عجیب و غریبی که اصول‌گرایی گرفتار آن شده که به راحتی همدیگر را تکفیر می‌کنند امکان حضور سیاسی در آینده‌ی انقلاب برای خود می‌گذارد؟ آیا با امنیتی کردن امور فرهنگی دیگر امیدی برای اهل فکر و فرهنگ هست که اندیشه و فکر را در جامعه رشد دهند؟ آیا اصول‌گرایی گرفتار سطحی نگری در معارف دینی نشده و به تفکری که حضرت امام در آثار خود برای ادامه ‌ی انقلاب برای ما باقی گذاردند رجوع جدّی داشته؟ آیا اصول‌گرایان برای تعامل با دولت آقای روحانی در راستای رهنمود‌های رهبر عزیز در پیامی که بعد از انتخابات دادند،‌ تربیت کرده‌اند که فرمودند «رقابت، باید جای خود را به همکاری و رفاقت داده و طرفداران نامزدهای رقیب در آزمون بردباری و متانت و دانایی نیز جایگاه شایسته‌ی خود را به دست آورند. .... وحدت ملی و رفق و مدارا پشتوانه‌ی امنیت کشور و خنثی‌کننده‌‌ی ترفندهای دشمنان است. ». هر کدام از نکاتی که عرض کردم جوانبی دارد که بنده به صورت اجمال طرح نمودم و در ماه‌ها و سال‌های آینده بیشتر خود را نشان می‌دهد؛ کافی است باور کنیم اگر در مبانی بحمدالله در جایگاه مناسبی هستیم در روش‌ها و باورها سخت ضعف تاریخی داریم تا آن‌جایی که سال‌های گذشته نشان داده‌شد جریان اصول‌گرا آن‌چنان نسبت به همدیگر کینه توزانه عمل می‌کنند که فرصت دیگری برای کار دیگر برای خود نمی‌گذارند و فراموش کرده باید هر جریانی که در ذیل اسلام و انقلاب و شخصیت حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهنمودهای رهبری عزیز«حفظه‌الله» خود را تعریف کرده، برادر خود بدانند و نه رقیب و دشمن خود. موفق باشید.
2752
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز لطفا نظرتان را درباره اقدامات اخیر رییس جمهور در علنی کردن نامه به قوه قضاییه و پاسخ اقای لاریجانی و به طور کلی این کشمکش بین دو قوا آنهم در این برهه که رهبر معظم انقلاب به اتحاد بین قوا و مسئولین تاکید دارند ،بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم چه اشکالی داشت که قوه‌ی قضائیه به رئیس جمهور احترام می‌گذاشت و اجازه می‌داد از زندان‌ها بازدید کنند تا کار به این‌جا کشیده نمی‌شد. حالا مردم در بین دو نامه که یکی از رئیس جمهور است و دیگری از رئیس قوه‌ی قضائیه، حیران مانده‌اند و یقیناً اگر باز رئیس جمهور برای جواب‌دادن دست به قلم شود برای خود حرف‌هایی دارد تا ثابت کند قصه‌ی او قصه‌ی سلطانی نیست که اموال مردم را غاصبانه تصرف کرده و از مردم می‌خواهد رعایت ملک سلطان را بکنند، بلکه معتقد است با همه‌ی این‌حرف‌ها بالأخره اصل 113 جایی در قانون اساسی دارد که رئیس جمهور را مسئول اجرای کامل قانون اساسی کرده است یا نه؟ زیرا دراصل 13 این قانون اساسی مقرر شده است:« به منظور پاسداری از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در اجرای اصل 113 قانون اساسی، رییس جمهور از طریق نظارت، کسب‌اطلاع، بازرسی، پیگیری، بررسی و اقدامات لازم مسئول اجرای قانون اساسی می‌باشد.» در اصل 14 مقرر شده است:« در صورت توقف یا عدم اجرای اصلی از اصول قانون اساسی رئیس جمهور در اجرای وظایف خویش برای اجرای قانون اساسی به نحو‌مقتضی اقدام می‌نماید و برای این منظور می‌تواند مراتب را به اطلاع بالاترین مقام مسئول مربوطه برساند و علت توقف یا عدم اجرا را خواستار گردد.‌مقام مسئول موظف است پاسخ خود را مشروحاً و با ذکر دلیل به اطلاع رییس جمهور برساند......» دراصل 15 داریم: « به منظور اجرای صحیح و دقیق قانون اساسی، رئیس جمهور حق اخطار و تذکر به قوای سه‌گانه کشور را دارد.» اصل 16 : « رییس جمهوری می‌تواند سالی یک بار آمار موارد توقف، عدم اجرا و نقض و تخلف از قانون اساسی را با تصمیمات متخذه تنظیم کند و‌به اطلاع مجلس شورای اسلامی برساند.» علاوه بر این ، مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای هیئت پیگیری و نظارت بر اجرای قانون اساسی در تاریخ 11 اسفند ماه 1376( در دولت اصلاحات) فرموده بودند:« با توجه به وظایف مصوبه ریاست جمهوری در قانون اساسی انجام این مسؤولیت خطیر از هیچ شخصیتی جز مقام ریاست جمهوری بر نمی‏آید، ایشان برای ماندگار شدن این کار اساسی بر لزوم قانونمند شدن این کار تأکید کردند و فرمودند به موازات اجرای وظایف این هیأت باید بگونه‏ای عمل شود که هیچ شبه ه‏ای در مورد دخالت قوا در یکدیگر به وجود نیاید. معظم له برای تکمیل اجرای این وظیفه حساس، یافتن راه کارهای قانونی را برای تضمین اقدامات لازم پس از تذکر و اخطار ریاست جمهوری ضروری دانستند و با تأکید بر این که در نظارت بر اجرای تمامی اصول قانون اساسی هیچگونه سستی و کوتاهی نباید روی دهد ابراز داشتند : از این اقدام حمایت کامل خواهند کرد.» توجه به عبارت « نظارت بر اجرای " تمامی " اصول قانون اساسی » می تواند شاه کلید حل این معما باشد . آیا بهتر نبود با توجه به این موارد قوه قضائیه به رئیس جمهور احترام می‌گذاشت و اجازه می‌داد از زندان‌ها بازدید کنند ؟ بخصوص که رئیس قوه قضائیه یعنی جناب آیت الله دکتر صادق لاریجانیی برای کشور ما یکی از شخصیت های ذیقیمت می باشند که بناید خدشه ای به شخصیت ایشان وارد شود .موفق باشید
2443
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی ؛ منظور جناب صدرا از این جمله که در اسفار اربعه ذکر کرده چیست ؟ آیا منظور همان وحدت وجودی است که متصوفه به آن قائل هستند؟ اعلم انّ واجب الوجود بسیط الحقیقة غایة البساطة وکل بسیط الحقیقة کذلک فهو کل الاشیاء فواجب الوجود کل الاشیاء لا یخرج عنه شى‏ء من الاشیاء: بدان که خداوند «بسیط الحقیقة» است در غایت و نهایت بساطت و هر چیزى که حقیقتش این چنین بسیط باشد او همه اشیاء است پس خداوند همه اشیاء است هیچ کدام از اشیاء خارج از آن نیست».
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:این از ظریف‌ترین مباحث حکمت متعالیه است که ما را متوجه این امر در عالم مجردات می‌کند. بنده نمی‌دانم شما چه برداشتی از وحدت وجود و یا قاعده‌ی بسیط الحقیقه دارید. پیشنهاد می‌کنم با مباحث معرفت النفس تصور خود را از بسیط الحقیقه درست کنید که چگونه می‌شود یک موجود همه‌ی موجودات مادون خود را در برداشته باشد و هیچ‌کدام از آن‌ها نباشد. تا بحث «وجود» حل نشود و معنای مراتب وجود تبیین نگردد این موضوع روشن نمی‌شود. موفق باشید
584

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و احترام . شما در مباحث ولایت فقیه فرمودید که ولایت فقیه از امور حسبیه محسوب میشود . و بعد آن را شرح فرمودید . استاد انقلاب ما سر کلاس گفتند که امام این را قبول نداشتند که ولایت فقیه از امور حسبیه است و استاد ما گفتند که از امور حسبیه بودن ولایت فقیه با ولایت مطلقه بودن فقیه در تضاد است . و گفتند که امور حسبیه 4 الی 5 مورد محدود است که ولایت فقیه به آنها محدود نمیباشد بلکه ولایت فقیه در همه ی امور است . لطفا در این باره توضیح بفرمایید . البته استاد رحیم پود ازغدی میفرمودند که ولایت فقیه از هر سه ولایت حسبیه , فتوا و قضا اثبات میشود . نظر شما چیست ؟ علاوه بر آن لطفا بفرمایید که اگر بخواهیم تحقیقی برای درس انقلاب بنویسیم بهتر است از کدامیک از کتب شما استفاده شود و کدام بخش آن ؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که استاد محرمتان فرموده‌اند حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ولایت فقیه را امور حسبه یا حسبیه نمی‌دانند و آیت‌الله خویی آن را از امور حسبه می‌دانند و به واقع ولایت فقیه ادامه‌ی امامت امام معصوم است توسط فقیهی که کارشناس کشف حکم خدا است و به همین جهت همه‌ی اموری که مربوط به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» هست به ولایت فقیه تسری می‌یابد. جزوه‌ی «ولایت در قرآن» و جزوه‌ی «ولایت فقیه؛ موافقت‌ها و مخالفت‌ها» در جواب آقای کدیور إن‌شاءالله مفید خواهد بود. در مورد انقلاب اسلامی چهار کتاب از بنده چاپ شده می‌توانید به آن‌ها رجوع کنید. موفق باشید
10784
متن پرسش
سلام علیکم: شبهه ای برایم مطرح شد که با این که عثمان رقیه دختر پیامبر (ص) را کشت، چرا پیامبر دختر بعدی خود، ام کلثوم، را به ازدواج او در آوردند؟؟؟ یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد سایت http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=469 نکاتی را مطرح کرده که فکر می‌کنم مفید باشد عیناً آن مطالب را خدمتتان ارسال می‌کنم. یکی از فضیلت‌هایی که برای عثمان بن عفان نقل کرده‌اند، ازدواج با دو دختر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به نام‌های رقیه و ام کلثوم است. در این باره نظریات مختلفی وجود دارد، اهل سنت با قاطعیت تمام بر آن پافشاری می‌کنند؛ اما از طرف دیگر برخی از محققین شیعه بر این اعتقاد هستند که همسران عثمان هیچ کدامشان دختر پیامبر نبودند؛ بلکه ربیبه آن حضرت و دختران خواهر حضرت خدیجه بوده‌اند و برای این احتمال دلایلی نیز ذکر کرده اند که ما بدون هیچگونه اظهار نظر این دلایل را به صورت مختصر نقل و قضاوت به عهده خوانندگان گرامی وا می گذاریم. دوستان عزیزی که مایل به تحقیق بیشتر در این باره هستند می‌توانند به این کتاب‌ها مراجعه بفرمایند : ازواج النبی و بناته ، تألیف الشیخ نجاح الطائی و الصحیح من سیرة النبی الأعظم نوشته سید جعفر مرتضی و... . اما دلایلی که در این باره آورده شده است : 1. عدم وجود رابطه صمیمانه بین پیامبر و دیگر دختران آن حضرت: با رجوع به سیره نبی مکرم اسلام و دقت در آن ، در می‌یابیم که روایات بسیاری از رابطه بسیار صمیمانه نبی مکرم اسلام و دختر بزرگوارش صدیقه طاهره سلام الله علیها حکایت می‌کند ؛ تا جایی کع هر زمانی پیامبر اسلام به سفر می‌رفت ، آخرین کسی که با او خدا حافظی می‌کرد ، فاطمه زهرا بود و وقتی از سفر بر می‌گشت ، قبل از هر کاری به دیدار فاطمه می‌رفت و در خانه او را می‌زد. روایات فراوانی در کتاب‌های شیعه و سنی این رابطه بسیار صمیمانه را ثابت می‌کند؛ از جمله بسیاری از علمای شیعه و سنی یکی از القاب آن حضرت را «ام أبیها» نقل کرده‌اند. ابن حجر عسقلانی در تهذیب و الإصابه، ذهبی در سیر اعلام النبلاء و الکاشف خود نوشته‌اند: فاطمة الزهراء ... کانت تکنى أم أبیها. الإصابة - ابن حجر - ج 8 - ص 262 و سیر أعلام النبلاء - الذهبی - ج 2 - ص 118 – 119 و الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة - الذهبی - ج 2 - ص 514 و تهذیب الکمال - المزی - ج 35 - ص 247 و أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 5 - ص 520 و الاستیعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1899 . اما هیچ روایتی؛ حتی یک روایت ضعیف نیز در کتاب‌های شیعه و سنی نقل نشده است که پیامبر اسلام حتی یکبار درِ خانه رقیه و ام کلثوم را زده باشد. چرا پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم این رابطه بسیار صمیمانه را با دیگر دختران خود نداشته‌ است؛ نه در مدینه و نه حتی در مکه؟ مگر نه این که به ادعای اهل سنت آن‌ها نیز یادگار خدیجه بودند؟ هر چند که فاطمه زهرا از هر نظر از تمامی زنان عالم متمایز بوده است؛ ولی اگر پیامبر دختری غیر از فاطمه داشت، شایسته بود که این رابطه صمیمانه بین آن‌ها نیز وجود داشته باشد. و یا در زمانی که کفار قریش پیامبر اسلام را آزار و اذیت می‌کردند، دیگر دختران رسول خدا کجا بودند که از پدر حمایت کنند؟ بخاری و مسلم در صحیحشان نوشته‌اند: عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی عِنْدَ الْبَیْتِ وَأَبُو جَهْلٍ وَأَصْحَابٌ لَهُ جُلُوسٌ وَقَدْ نُحِرَتْ جَزُورٌ بِالْأَمْسِ فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ أَیُّکُمْ یَقُومُ إِلَى سَلَا جَزُورِ بَنِی فُلَانٍ فَیَأْخُذُهُ فَیَضَعُهُ فِی کَتِفَیْ مُحَمَّدٍ إِذَا سَجَدَ فَانْبَعَثَ أَشْقَى الْقَوْمِ فَأَخَذَهُ فَلَمَّا سَجَدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَضَعَهُ بَیْنَ کَتِفَیْهِ قَالَ فَاسْتَضْحَکُوا وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ یَمِیلُ عَلَى بَعْضٍ وَأَنَا قَائِمٌ أَنْظُرُ لَوْ کَانَتْ لِی مَنَعَةٌ طَرَحْتُهُ عَنْ ظَهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَاجِدٌ مَا یَرْفَعُ رَأْسَهُ حَتَّى انْطَلَقَ إِنْسَانٌ فَأَخْبَرَ فَاطِمَةَ فَجَاءَتْ وَهِیَ جُوَیْرِیَةٌ فَطَرَحَتْهُ عَنْهُ ثُمَّ أَقْبَلَتْ عَلَیْهِمْ تَشْتِمُهُمْ . صحیح البخاری - البخاری - ج 1 - ص 65 و صحیح مسلم - مسلم النیسابوری - ج 5 - ص 179 . از ابن مسعود روایت شده است که گفت: هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در برابر خانه کعبه نماز مى‏گزارد، ابوجهل و همدستانش در نزدیکى خانه نشسته بودند و یک روز قبل از آن، بچه شترى نحر شده بود. ابوجهل به همدستان خود گفت: کدامیک از شما حاضر است برود و شکمبه آن شتر را بیاورد و هنگامى که محمد صلّى اللّه علیه و آله در سجده است، آن ها را روى شانه او بیفکند؟ بدترین آنها پیشقدم شد و دستور ابوجهل را عملى ساخت. در حالی که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در سجده بود، آن شکمبه آلوده را روى شانه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افکند. ابوجهل و همدستانش از مشاهده این منظره بسیار خندیدند به طوری که بعضى از آن ها از شدت خنده به روى دیگرى مى‏افتاد! ابن مسعود مى‏گوید: من در این هنگام گوشه‏اى ایستاده بودم و جریان را مشاهده مى‏کردم، لیکن جرئت آن را نداشتم که شکمبه را از روى شانه حضرتش بردارم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله همچنان در حال سجده بود و سر از سجده برنمى‏داشت تا این که مردى به حضور حضرت زهرا علیها السّلام شتافت و جریان را به عرض رسانید. حضرت فاطمه علیها السّلام در حالی که از شنیدن این سخن به شدت ناراحت شده بود، آمد و آن را از روى دوش حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله برداشت و آن ها را مورد شماتت و ملامت قرار داد. در تمامی گرفتاری‌هایی که برای نبی مکرم اسلام پیش می‌آمد، تنها کسی که می‌آمد پدر را دلداری می‌داد، زخم‌های او را مداوا می‌کرد، فاطمه زهرا بود. اگر آن‌ها نیز دختر رسول خدا بودند، شایسته بود که آن‌ها نیز فاطمه را در دفاع از پدر یاری کنند. بعد از جنگ احد که صورت نبی مکرم زخمی شده بود، رقیه و ام کلثوم کجا بودند که همانند فاطمه بیایند و زخم‌های پدر را شستشو بدهند؟ مگر نه این که به قول آن‌ها، آن دو نیز دختران پیامبر بودند؛ پس چرا هیچ نوع رابطه‌ای بین پیامبر اسلام با دختران دیگرش نقل نشده است؟ 2. در قضیه مباهله که پیامبر تمام بستگان درجه یک خود را انتخاب کرد، چرا دیگر دختران خود را نبرد و از بین «نساء» خود فقط فاطمه را انتخاب کرد؟ مسلم در صحیح خود می‌نویسد: عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ أَمَرَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَکَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأَنْ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ ... وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ { فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ } دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی . صحیح مسلم ، ج 5 ، ص 23، کتاب فضائل الصحابة ، باب من فضائل علی بن أبی طالب، ح 32 . عامر بن سعد بن ابىوقاص از پدرش (سعد بن ابىوقاص) نقل کرده است که معاویه سعد را امر کرد و گفت: تو را چه مانع است که ابوتراب (على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ) را دشنام دهى؟ (سعد) گفت : من سه چیز (سه فضیلت) را از او در خاطر دارم، که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ درباره وى فرموده است، هرگز وى را دشنام نخواهم داد. چنانچه من یکى از این سه فضیلت را مى داشتم از شتران سرخ مو برایم محبوبتر بود... وقتى این آیه نازل گردید: (... فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ...) پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ على و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را فراخواند و فرمود: «خدایا، اینان اهل من هستند». آیا «نساءنا » شامل دیگر دختران پیامبر نمی‌شد، یا پیامبر دختر دیگری غیر از صدیقه طاهره نداشت؟ 3 . چرا هیچ کس از دیگر دختران پیامبر خواستگاری نکردند؟ قضیه دیگری که بطلان این قضیه را روشن می‌کند، این است که در هیچ جایی از تاریخ ثبت نشده است که در مدینه، احدی از مهاجرین و یا انصار به خواستگاری ام کلثوم رفته باشد؛ با این که برای خواستگاری از فاطمه زهرا و رسیدن به افتخار دامادی پیامبر، بر یکدیگر پیش دستی می‌کردند و هر کس دوست داشت این افتخار نصیب او شود. آیا ام کلثوم دختر پیامبر نبود یا اصلاً چنین دختری وجود خارجی نداشت؟ 4. حرمت جمع بین دختران رسول خدا و دختران دشمن خدا: علما و محدثین اهل سنت برای خرده گیری از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده‌اند که آن حضرت در زمانی که فاطمه سلام الله علیها همسر او بود، دختر ابوجهل را نیز خواستگاری کرد. این امر باعث شد که صدیقه طاهره ناراحت شده و شکایت خود را پیش پیامبر ببرد!! پیامبر اسلام وقتی از این قضیه با خبر شدند، با عصبانیت به مسجد آمد و فرمود : وَإِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ یَسُوءَهَا وَاللَّهِ لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ . صحیح البخاری - ج 4 - ص 212 – 213 فاطمه پاره تن من است، من دوست ندارم کسی او را ناراحت کند، به خدا قسم نباید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد یک نفر جمع ‌شود. و در روایت دیگری نوشته‌اند که آن حضرت فرمود: إِلَّا أَنْ یُرِیدَ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ أَنْ یُطَلِّقَ ابْنَتِی وَیَنْکِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی مَا أَرَابَهَا وَیُؤْذِینِی مَا آذَاهَا. صحیح البخاری ج 6، ص 158، ح 5230، کتاب النکاح، ب 109 - باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ، فِی الْغَیْرَةِ وَالإِنْصَافِ و صحیح مسلم، ج 7، ص 141، ح 6201، کتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 -باب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِیِّ عَلَیْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلام. علی (علیه السلام) اگر می‌خواهد دختر ابوجهل را بگیرد، باید دختر من را طلاق بدهد. فاطمه پارۀ تن من است، آن‌چه که موجب رنجش فاطمه بشود، مرا می‌رنجاند... . از آن‌جایی که بحث تنقیص مقام امیر المؤمنین علیه السلام در میان است، علمای اهل سنت این قضیه را با آب و تاب فراوانی نقل کرده‌اند؛ غافل از این که عثمان بن عفان نیز عملاً بین دختران پیامبر و دختران دشمان خدا نه یکبار که چندین بار جمع کرده است. رملة بنت شیبة، یکی از همسران عثمان است که در مکه با او ازدواج کرد و از کسانی بود که همراه عثمان به مدینه مهاجرت کرد. ابن عبد البر در این زمینه می‌نویسد: رملة بنت شیبة بن ربیعة کانت من المهاجرات هاجرت مع زوجها عثمان بن عفان. الاستیعاب ، ج 4 ، ص 1846 رقم 3345 . رملة، دختر شیبه از کسانی بود که همراه همسرش عثمان به مدینه مهاجرت کرد. و شیبة از دشمنان پیامبر اسلام است که در جنگ بدر به هلاکت رسیده است؛ چنانچه ابن حجر می‌نویسد: رملة بنت شیبة بن ربیعة بن عبد شمس العبشمیة قتل أبوها یوم بدر کافرا. الإصابة، ج 8، ص 142 - 143 رقم 11192. رمله، دختر شیبه ... پدرش در جنگ بدر کشته شد، در حالی که کافر بود. در حالی که نوشته‌اند در همان زمان رقیه دختر رسول خدا! نیز همسر عثمان بوده است. ابن اثیر در اسد الغابة می‌نویسد: ولما أسلم عثمان زوجّه رسول الله صلى الله علیه وسلم بابنته رقیة وهاجرا کلاهما إلى أرض الحبشة الهجرتین ثم عاد إلى مکة وهاجر إلى المدینة . أسد الغابة، ج 3، ص 376 . زمانی که عثمان اسلام آورد‌، رسول خدا دخترش رقیه را به همسری او درآورد، هر دوی آن‌ها به سرزمین حبشه مهاجرت کردند، سپس وقتی از آن‌جا بازگشتند، به مدینه مهاجرت کردند. علاوه براین، عثمان با أم البنین بنت عیینة و فاطمة بنت الولید بن عبد شمس نیز ازدواج کرده است؛ در حالی که پدر هر دوی آن‌ها نیز در آن زمان از دشمنان خدا بوده‌اند. اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا، حرام بوده است، چرا عثمان این عمل حرام را بارها و بارها مرتکب شده است؟ و اگر حرام نبوده، چرا پیامبر اسلام به قول اهل سنت اجازه چنین کاری را به امیر المؤمنین نداد و نعوذ بالله می‌خواست حلال خدا را حرام کند؟ پس معلوم می‌شود که یا قضیه خواستگاری از دختر ابوجهل از اختراعات بنی امیه و برای تنقیص مقام امیر المؤمنین است، یا پیامبر اسلام دختری غیر از صدیقه طاهره نداشته است؟ 5. از دلایلی که دروغ بودن این قضیه را روشن می‌سازد، این است که بسیاری از علمای اهل سنت و از جمله ضیاء المقدسی گفته‌اند: عن قتادة ، قال : ولدت خدیجة لرسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) : عبد مناف فی الجاهلیة ، وولدت له فی الاسلام غلامین ، وأربع بنات : القاسم ، وبه کان یکنى : أبا القاسم ، فعاش حتى مشى ، ثم مات ، و عبد الله ، مات صغیرا . وأم کلثوم . وزینب . ورقیة . وفاطمة ... . البدء والتاریخ ، ج 5 ، ص 16 و ج 4 ، ص 139 . قتاده گفته است: خدیجه برای نبی مکرم اسلام، در عهد جاهلیت، عبد مناف را به دنیا آورد و بعد از اسلام، دو پسر و چهار دختر به نام های: قاسم ـ به خاطر او کنیه پیامبر را «ابوالقاسم» گذاشتند، آن قدر زنده بود که می‌توانست راه برود بعد از آن فوت کرد ـ و عبد الله که خردسال فوت کرد، و ام کلثوم، زینب، رقیه و فاطمه را به دنیا آورد. شهاب الدین قسطلانی بعد از نقل سخن مقدسی می‌نویسد: وقیل : ولد له ولد قبل المبعث ، یقال له : عبد مناف ، فیکونون على هذا اثنی عشر ، وکلهم سوى هذا ولد فی الاسلام بعد المبعث . المواهب اللدنیة ، ج 1 ، ص 196 . گفته‌اند که خدیجه قبل از مبعث یک پسر برای او به دنیا آورد که به او عبد مناف می‌گفتند، غیر از عبد مناف بقیه فرزندان پیامبر بعد از مبعث متولد شده اند. و ابن عبد البر در الإستیعاب می‌نویسد: وقال الزبیر ولد لرسول الله صلى الله علیه وسلم القاسم وهو أکبر ولده ثم زینب ثم عبد الله وکان یقال له الطیب ویقال له الطاهر ولد بعد النبوة ثم أم کلثوم ثم فاطمة ثم رقیة . الاستیعاب - ابن عبد البر - ج 4 - ص 1818 . زبیر گفته: نخستین فرزند رسول خدا که به دنیا آمد، قاسم بود و او از همه بزرگتر بود، پس او زینب، و پس از وی عبد الله که به وی طیب و یا طاهر نیز می‌گفتند بعد از نبوت متولد شد، پس از آن ام کلثوم، سپس فاطمه و پس از وی رقیه به دنیا آمدند. از طرف دیگر نوشته‌اند که رقیه، کوچکترین دختر رسول خدا و حتی از حضرت زهرا سلام الله علیها نیز کوچکتر بوده است. چنانچه ابن کثیر دمشقی می‌نویسد: أکبر ولده علیه الصلاة والسلام القاسم ، ثم زینب ، ثم عبد الله ، ثم أم کلثوم ثم فاطمة ثم رقیة ... بزرگترین فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قاسم، و پس از آن، زینب، عبد الله، ام کلثوم، فاطمه و پس از آن رقیه بوده است. با این تفصیل، چگونه می‌توان این سخن اهل سنت را تصدیق کرد که رقیه با عثمان ازدواج کرده، بعد با او به حبشه مهاجرت نموده و حتی در داخل کشتی فرزندی از او سقط شده است!!!. با این که می‌دانیم ، هجرت اول به حبشه در سال پنجم بعد از بعثت بوده است. و همچنین بسیاری از علمای اهل سنت نوشته‌اند که ام کلثوم و رقیه قبل از این که با عثمان ازدواج کند در عقد پسران أبی لهب بوده‌اند و بعد از آن که سوره تبّت در حق أبی لهب نازل شد، وی به فرزندانش دستور داد که دختران رسول خدا را طلاق بدهند. ابن أثیر در اسد الغابة می‌نویسد: قد زوج ابنته رقیة من عتبة بن أبی لهب وزوج أختها أم کلثوم عتیبة بن أبی لهب فلما نزلت سورة تبت قال لهما أبوهما أبو لهب وأمهما أم جمیل بنت حرب بن أمیة حمالة الحطب فارقا ابنتی محمد ففارقاهما ... أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 5 - ص 456 . رسول خدا، دخترش رقیه را به عتبه پسر أبی لهب و ام کلثوم را به عتیبه پسر دیگر ابولهب داد، وقتی سوره تبت نازل شد، ابولهب و همسرش ام جمیل که همان «حمالة الحطب» باشد، به پسرانش دستور دادند که دختران محمد را طلاق دهند. پس آن‌ها را طلاق دادند ... در حالی که می‌دانیم، سوره تبت در زمانی نازل شده است که مسلمین در شعب أبی طالب در محاصره بودند. سیوطی در الدر المنثور می‌نویسد: وأخرج أبو نعیم فی الدلائل عن ابن عباس قال ما کان أبو لهب الا من کفار قریش ما هو حتى خرج من الشعب حین تمالأت قریش حتى حصرونا فی الشعب وظاهرهم فلما خرج أبو لهب من الشعب لقى هندا بنت عتبة ابن ربیعة حین فارق قومه فقال یا ابنت عتبة هل نصرت اللات والعزى قالت نعم فجزاک الله خیرا یا أبا عتبة قال إن محمدا یعدنا أشیاء لا نراها کائنة یزعم أنها کائنة بعد الموت فما ذاک وصنع فی یدی ثم نفخ فی یدیه ثم قال تبا لکما ما أرى فیکما شیئا مما یقول محمد فنزلت تبت یدا أبى لهب قال ابن عباس فحصرنا فی الشعب ثلاث سنین وقطعوا عنا المیرة حتى أن الرجل . الدر المنثور - جلال الدین السیوطی - ج 6 - ص 408 و محاصره در شعب أبی طالب در سال ششم بعثت و بعد از هجرت به حبشه بوده است. با این حال چگونه می‌توان تصدیق کرد که همسر عثمان دختر پیامبر بوده است؟ 6. محمد بن اسماعیل بخاری می‌نویسد، شخصی پیش عبد الله بن عمر آمد و از او سؤالاتی کرد؛ از جمله نظر او را درباره عثمان و امام علی علیه السلام پرسید، وی در مقایسه بین عثمان و حضرت علی علیه السلام می‌گوید: أَمَّا عُثْمَانُ فَکَأَنَّ اللَّهَ عَفَا عَنْهُ وَأَمَّا أَنْتُمْ فَکَرِهْتُمْ أَنْ تَعْفُوا عَنْهُ وَأَمَّا عَلِیٌّ فَابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَخَتَنُهُ ... . صحیح البخاری - البخاری - ج 5 - ص 157 . اما عثمان، خداوند از گناه او (فرار عثمان در جنگ احد) درگذشت؛ ولی شما دوست ندارید که او را ببخشید، اما علی علیه السلام پس او پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و داماد او است. ملاحظه می‌فرمایید که دفاع عبد الله بن عمر از عثمان فقط در این مطلب خلاصه می‌شود که خداوند از گناه فرار وی در جنگ احد درگذشته است؛ ولی صحابه‌ای که علیه او خروج کردند، او را نبخشیده و عثمان را کشتند؛ ولی این که عثمان داماد پیامبر نیز باشد، متذکر نمی‌شود. اما نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام استدلال می‌کند که او پسر عموی پیامبر و داماد آن حضرت است. اگر عثمان داماد پیامبر بود، باید ابن عمر به آن استدلال می‌کرد؛ زیرا وی تمام تلاش خود را می‌کند که در برابر هر نوع تهمتی از عثمان دفع کند و معنا ندارد که وقتی دلیل قویتری همانند دامادی پیامبر وجود دارد، وی به دلیل سخیف و ضعیف استدلال کند؛ زیرا عفو خداوند فقط شامل کسانی می‌شود که بعد از فهمیدن زنده بودن پیامبر از فرار دست کشیده و برگشتند و شامل عثمان که بعد از سه روز برگشت، نمی‌شود. حتی اگر فرض کنیم که عفو خداوند شامل عثمان نیز می‌شود، سبب نخواهد شد که خداوند تمامی گناهان او را که حتی بعد از آن نیز انجام داده بخشیده باشد؛ بلکه حد اکثر شامل فرار او در همان جنگ می‌شود. بنابراین شایسته بود که اگر دامادی عثمان صحت داشت، به آن استناد می‌کرد. 7 . حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از غصب فدک توسط ابوبکر به مسجد آمد و خطبه غرائی خواند که بسیاری از علمای اهل سنت آن را نقل کرده‌اند. آن حضرت در بخش‌های از این خطبه می‌فرماید: أنا فاطمة بنت محمد أقول عودا على بدء ، وما أقول ذلک سرفا ولا شططا... فإن تعزوه تجدوه أبی دون نسائکم وآخا ابن عمی دون رجالکم ، فبلغ الرسالة صادعا بالرسالة ناکبا عن سنن مدرجة المشرکین ، ضاربا لثجهم آخذا بأکظامهم ، داعیا إلى سبیل ربه بالحکمة والموعظة الحسنة . مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع) - أبی بکر أحمد بن موسى ابن مردویه الأصفهانی - ص 202 و السقیفة وفدک - الجوهری - ص 142 . اى مردم آگاه باشید که من فاطمه و پدرم محمّد است، گفتارم تماما یک نواخت از سر صدق بوده و از غلط و نادرستى به دور است... اگر تحقیق کنید (پیامبر اسلام) پدر من بود نه پدر زنان شما، و در عقد اخوّت پسر عموى من بود نه شما. اگر زنان عثمان دختران پیامبر بودند، نباید فاطمه زهرا سلام الله علیها که سرور زنان بهشت است، چنین سخنی بگوید و از طرف دیگر عثمان نیز می‌توانست به این سخن حضرت اعتراض کند که زنان من نیز دختران پیامبر بودند. 8 . ابن الدمشقی و محب الدین طبری می‌نویسند: أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لعلی : أوتیت ثلاثا لم یؤتهن أحد ولا أنا ، أوتیت صهرا مثلی ولم أوت أنا مثلی ، وأوتیت زوجة صدیقة مثل بنتی ولم أوت مثلها زوجة ، وأوتیت الحسن والحسین من صلبک ولم أوت من صلبی مثلهما ، ولکنکم منی وأنا منکم . جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی (ع) - ابن الدمشقی - ج 1 - ص 209 و الریاض النضرة ج 2 ص 202 . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: یا على خداى تعالى سه گونه موهبت به تو عنایت فرموده است که به من و هیچیک از مردم، عنایت نفرموده است: 1. پدر زنى مانند من به تو ارزانى داشته است که به من عنایت نکرده است؛ 2. همسر پاکیزه گوهر راستگو و راست رو به تو مرحمت داشته که به من عنایت نفرموده است؛ 3. حسن و حسینى از پشت تو به وجود آورده است که چنان دو فرزندى از پشت من بوجود نیاورده است؛ آرى! من از شمایم و شما از من مى‏باشد. در این روایت پیامبر اسلام به صراحت می‌گوید که به احدی غیر از علی علیه السلام پدر زنی مثل من داده نشده است، معلوم می‌شود که پیامبر دختر دیگری نداشته است و گرنه چنین سخنی نمی‌فرمود. موفق باشید
10722
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: می خواستم بدونم چرا شما آنقدر که به علامه ی بزرگوار یا آیت الله جوادی اهمیت میدید به آیت الله مصباح توجه ندارید؟ آیا این یعنی ما با آثار آیت الله مصباح کار نداشته باشیم و بیشتر آثار علامه و آیت الله جوادی رو بخونیم؟ برای مسایل سیاسی پیرو چه کسی باشیم؟ آیت الله مصباح پیشوای خوبی هستند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دوی این بزرگواران نور چشمان بنده هستند. منتها چون کار من معلّمی است و چون باید مباحث قرآنی را دسته‌بندی کنم و ارائه دهم، بیشتر با آثار آیت‌اللّه جوادی سر و کار دارم وگرنه بنده و چند نفر از رفقا به مدت یک‌سال هفته‌ای یک‌شب خدمت آیت اللّه مصباح در خانه‌شان جهت مباحث کلام اسلامی می‌رسیدیم و به‌جز خوبی و درایت و دلسوزی و تعمق علمی چیزی از ایشان ندیدم و بصیرت ایشان را در امور سیاسی خوب می‌دانم. موفق باشید
10541

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و عرض ادب با توجه به اینکه بنده طلبه سطح 3 حوزه و دانشجوی ارشد رشته دین و رسانه از زیر مجموعه های رشته ارتباطات در دانشکده صدا و سیمای قم می باشم و با توجه به علاقه اینجانب به موضوعات ذات یا ابزار گرا بودن تکنولوژی مخصوصا رسانه، خواهشمندم که بنده را در انتخاب و یا تحدید (و تکراری بودن یا نبودن) موضوع پایان نامه یاری نمایید لازم به ذکر است که موضوع مد نظر بنده در راستای بررسی و اثبات یا رد طرفین موضوع مذکور بر اساس تفسیر المیزان می باشد. لطفا در صورت عدم مقبولیت موضوع و در صورت امکان موضوع پیشنهادی خود را در این راستا اعلام نمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در مورد پایان‌نامه‌ها حتی زمانی که در آموزش عالی تدریس می‌کردم، ورودی نداشتم ولی تفسیر المیزان ظرفیت جواب‌گویی به این موضوع که می‌فرمایید را دارد. موفق باشید
10522
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: اینکه بارها فرموده اید عشق و محبت ومودت نسبت به والدین و زن و فرزند و خلاصه غیر معصوم معنا ندارد و با بقیه فقط باید در حد وظیفه و از باب صله رحم ارتباط برقرار کنیم پس تکلیف «وجعل بینکم موده و رحمه» چه می شود؟ و آیا این مودت و رحمت از جنس دیگریست؟ و آیا مودت و رحمت نسبت به بقیه فقط در راستای عشق به خدا و اهل بیت (علیهم السلام) معنا می دهد؟ که در این صورت با بقیه هم می شود ارتباط حبی برقرار کرد. و آیا آن اطاعتی که پیرو عشق ورزیدن به معصومین علیهم السلام پیش می آید در بقیه موارد چگونه خواهد بود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید آیه‌ای که اشاره می‌فرمایید، می‌فرماید خداوند بین زن و شوهر مودّت و رحمت قرار می‌دهد و ما وظیفه داریم با رعایت حقوق همدیگر آن مودّت و رحمت را حفظ کنیم و مواظب باشیم شیطان آن را از ما نگیرد، ولی خود ما وظیفه داریم محبت و مودّت را که باید اراده کنیم به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» باشد. پس یک محبت را باید پاس داشت مثل محبت به همسر، و یک محبت را باید ایجاد کرد و آن محبت به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» است. به نظرم محبت به فرزندان نیز چیزی است که به صورت طبیعی در ما هست. شاید آیه‌ی 24 سوره‌ی توبه نیز تهدیدش در همین رابطه است که محبت به خدا را که مظاهرش اهل‌البیت«علیهم‌السلام» است، در عرض محبت به همسر و فرزندان و متعلقات دنیایی قرار گیرد. لذا می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ». موفق باشید
3717

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
شما در تعریف «مبادی فکر غرب» در صفحة 30 فرموده‌اید: «اندیشیدن بر روی داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت»، چرا شما «مبادی» را «اندیشیدن» تعریف کرده‌اید؟ آیا برای آن که دقت این تعریف بالاتر برود، بهتر نیست عبارت «اندیشیدن بر» را حذف کرده «مبادی فکر غربی» را به «داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت» تعریف کنیم؟ و اگر «تسلط بر طبیعت» قید «اندیشیدن» بود، آیا بهتر نیست که با حذف «اندیشیدن»، این قید را هم حذف کنیم (چون صرف داده‌ها که هدف و غرض ندارد)؟ حال از این تعریف فقط «داده‌های حسی» می‌ماند! آیا شما تعریف دیگری از «مبادی فکر غربی» دارید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌شود اندیشیدن را در این جا به معنای تأمل روحی گرفت که تحت تأثیر مبادیِ مخصوص به خودش می‌باشد. موفق باشید
3541

آقای مددپوربازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز از آنجایی که در یکی از جوابها به سولات فرموده بودید نظرات غرب شناسی من تاحدودی نزدیک به مرحوم مددپور است سوالم این است که کدام از کتابهای ایشان را بخوانیم آیا در خواندن آنها باید ملاحضه ای هم بکنیم یا مطالبی در کتابها هست که با نظرشما متفاوت باشد یا نه همه آنها را بدون ملاحضه خاصی مطاله کنیم ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رویهمرفته کتاب‌های آقای مددپور به‌خصوص کتاب «تاریخ یونان‌زدگی ما» مفید است. موفق باشید
20442
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی و تسلیت ایام محرم؛ در مورد سوال شماره 20427 (سخنرانی حجج الاسلام پناهیان و قاسمیان که حقیر ارادت ویژه ای به هر دوی این عزیزان دارم)، عرایضی داشتم. به خاطر اهمیت موضوع، از شما تقاضامندم که اندکی از وقت گرانبهایتان را به این مطلب اختصاص دهید و در صورتی که احساس کردید این بزرگواران دچار اشتباه در تحلیل شده اند، نظرات را به آنها انتقال دهید؛ امید است که اصلاح شود. دلیل حساسیت بنده روی این موضوع، از آنجا نشات می گیرد که در صورت داشتن تحلیل اشتباه از شرایط جامعه، ما به جای اینکه خاموش کننده آتش فتنه باشیم، آن را شعله ورتر می کنیم و به جای پیشگیری از حادثه، در میدان فتنه بازی خواهیم کرد! بنده، در خلال بحث، گریزهایی به قضایای دیگر که احساس می کنم تاثیر قابل توجهی بر مساله دارند، زده ام. و پیشاپیش از طولانی شدن مطلب عذرخواهی می کنم. از دید حقیر، ما فتنه هایی را در آینده خواهیم داشت؛ کم و بیش، شما و سایر بزرگان صاحب بصیرت، روشنگری هایی را در این زمینه داشته اید. از جمله فتنه هیاتی ها و مذهبی های سکولار که در چند سال اخیر به شدت تفکرات ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه را در هیات ها تبلیغ می کنند؛ اینها از یک سو با شیعه انگلیسی پیوند خورده اند و از سوی دیگر در انتخابات ها، حامی جریان غربگرا و لیبرال مسلک هستند. فتنه احتمالی دیگر، توسط چهره های ظاهرالصلاح و تسبیح به دست رقم خواهد خورد، چهره هایی که یک روز با انقلابی ها چای می خورند و روز دیگر در کنار فتنه گرها می نشینند! فتنه های دیگری نیز محتمل است اما بحث ما نیست. آن چیزی که موضوع بحث حقیر است، و فکر می کنم در آینده با آن روبرو خواهیم شد، ناامیدی مردم از کارآمدی نظام و به پا خواستن طبقات ضعیف است. افزایش نارضایتی مردم مستضعف و قشر کارگر به خاطر پایمال شدن حقشان، تضییع حق مردم در بانک ها و موسسات مالی و عدم پیگیری سریع موضوع توسط مسولان، دستگیری انقلابیون و بچه های بسیجی و عدالت طلب توسط قوه قضاییه (که در ادامه مفصل تر در مورد آن توضیح خواهم داد) به خاطر اعتراض به فساد در زیرمجموعه های کشور و ... از جمله نشانه های آن می باشد. همانطور که در اخبار خوانده اید، چند سالی است، کارخانه ها یکی پس از دیگری تعطیل می شوند، حقوق کارگران پرداخت نمی شود، موسسات مالی پول مردم را گرفته اند و ورشکست شده اند؛ صندوق های بازنشستگی در پرداخت حقوق بازنشستگان اهمال می کنند، اما از طرف دیگر عده ای وام های چند هزار میلیاردی می گیرند و آن را پس نمی دهند (صندوق بازنشستگان آموزش و پرورش)، با دریافت کننده های حقوق ها و املاک نجومی برخوردی صورت نمی گیرد و فرمایشات رهبری در این زمینه اجرا نمی گردد، حتی اخیرا شنیدیم که آنها توسط دیوان تبرئه شده اند! و ... از سوی دیگر، مردم به خاطر تامین نشدن حقوقشان از راه های قانونی، با ناامیدی از ساختار کشور، دست به تظاهرات و تجمع می زنند. آن چیزی که مستقیما مورد اعتراض و بدگویی مردم واقع می شود، انقلاب و نظام و رهبری است، و نه جریان اشرافی نئولیبرال! در تمام این قضایا، مستقیما کارآمدی انقلاب اسلامی زیر سوال می رود. علت وضع امروز کشور ما، مدیریت جریان اشرافی نئولیبرال بر کشور و عدم پیگیری اقتصاد مقاومتی توسط مسولان مربوطه است، که جناب آقای دکتر شهریاز زرشناس و سایر کارشناسان انقلابی، تحلیل عمیقی از این وضع ارائه داده اند و در اینجا مورد بحث ما نیست. بلکه بحث اصلی، نحوه مواجهه ما با این شرایط است. فکر می کنم دوست عزیزی که سوال 20427 را مطرح کرده اند، با یک پیش فرض ذهنی غلط و قضاوت نادرست از دانشجویان انقلابی و بسیجی و عدالتخواه، پرسشی هدفمند را مطرح کرده اند که جواب متناظر با آن را دریافت کنند! بله، بنده منکر وجود تک و توک افرادی که دارای این نوع دیدگاه هستند و رهبری را نیز حامی وضع موجود دانسته و ایشان را کندرو می دانند و معترض هستند که چرا ایشان در مقابل مفاسد اقدامی نمی کنند، نیستم. اما این طیف، درصد بسیار کمی از دانشجویانِ بسیجی عدالت خواه و جریان بهار (طرفداران آقای احمدی نژاد) را تشکیل می دهند. حتی حقیر معتقدم، اگر بسیاری از اتفاقات نمی افتاد، خیلی از این بچه ها به این مسیر کشیده نمی شدند. اگر بخواهیم ریشه انحراف این اقلیت را بررسی کنیم، باید به تحلیل آقای احمدی نژاد و برخورد دستگاه های نظام (به استثنای رهبری) با او بپردازیم. با تمام انتقاداتی که به آقای احمدی نژاد وارد می دانیم، اصلا آیا خود ایشان به عنوان پیشتاز جریان بهار، تاکنون به رهبری جسارت کرده اند؟!؟ با تمام بی مهری هایی که در طول دولتهای نهم و دهم از سوی خودی و غیرخودی به او شد و پس از آن، در طول چهار سال دولت یازدهم، با آن همه تخریب، آیا او از خود خویشتن داری نشان نداد؟!؟ حتی قضیه ثبت نام در انتخابات (که حقیر نیز با آن مخالف بودم، از این وجه که ایشان حرف قبلی خودشان را زیر پا گذاشتند نه اینکه به توصیه رهبری عمل نکردند)، آیا صرفا یک توصیه و نصیحت از جانب رهبری نبود و مشروط به یک شرط (ایجاد دو قطبی در انتخابات) نشده بود؟!؟ حقیر نیز قبل از انتخابات عقیده ام این بود که حضور آقای احمدی نژاد، می تواند بسیار جو را متشنج کند؛ و باعث ایجاد درگیری بین طرفداران کاندیداها شود. اما آیا عدم حضور او در میدان، به شرایط کمک کرد؟!؟ و یا برعکس همگی دیدیم که در مناظرات و بعد در سخنرانی های استانی کاندیداها، چه جسارت هایی که به انقلاب و آرمان های انقلاب نشد و چه صحنه های زشتی که رقم نخورد... آیا مناظرات سال 88 زننده تر بود یا مناظرات سال 96 ؟!؟ اکنون که از بالا به تمام التهابات و افت و خیزهای سیاسی این سالها می نگرم، و از نگاه توام با هیجان و تعصب نسبت به یک شخص یا جریان خاص خود را آزاد کرده ام، به این مساله رسیده ام که حتی اگر در انتخابات 96 ، آقای احمدی نژاد ثبت نام نمی کرد، و اگر آقای رییسی رای می آورد؛ جریان مقابل، فتنه ای مشابه سال 88 (حالا یا وسیع تر یا خفیف تر) به پا می کرد. آنها فقط برای پیروزی آمده بودند؛ هر نتیجه ای به غیر از پیروزی آقای روحانی رقم می خورد، فضا به شدت متشنج می شد. فضایی که جریان مقابل آقای رییسی در آن برهه ایجاد کرده بود، رای آوردن به هر قیمت بود. آنها به هر چیزی متوسل می شدند. از همصدایی با منافقین و آقای منتظری گرفته تا اعلام حمایت از شجریان و توسری زدن به موشک و شعار دادن علیه سپاه! آنها از تمام ظرفیتشان داشتند استفاده می کردند: دو کاندید کمکی آورده بودند در مناظرات (که برخی سر همین قضیه، انقاداتی به شورای نگهبان وارد می کنند) که یکی علنا می گفت من کاندید پوششی هستم و با این حال باز هم تایید صلاحیت شد! آنها برای فریب مردم، به دروغ هایی متوسل می شدند؛ مثل دیوارکشی، اعدام و ... . تمام بازیگران و هنرمندان و ورزشکاران و خوانندگان و سلبریتی ها را به خط کرده بودند برای اعلام حمایت و جذب رای قشر خاکستری مردم... . تخلفات گسترده و سازمان یافته (اگر چه معتقدم نتیجه انتخابات تغییر نمی کرد ولی سازمان یافته بودن این تخلفات و هماهنگی استاندار و فرماندار و دهیار و... مثال زدنی بود!) در این انتخابات آنقدر عجیب و دور از ذهن بود که حتی جریان انقلابی را دچار دوگانگی کرده بود. اگر اعتراض می کردند جریان مقابل به یک نحو سوءاستفاده می کرد علیه خود آنها؛ اگر سکوت می کردند به یک نحو دیگر... مسایل فراوانی وجود دارد که می توان به کمک آنها شرایط آن روزها را بهتر توصیف کرد. تماشا کردن مناظره ها، بهتر از هر چیز نشان می داد که برخی چگونه بنده قدرت طلبی شده بودند. حقیر در آن برهه با نظاره بر اوضاع جامعه، بیش از هر چیز به یاد تکنیک های معاویه در مقابل امیرالمونین (ع) می افتادم! خلاصه آنکه، بنده با دیدن این نشانه ها و ده ها نشانه دیگر (از جمله کنفرانس منافقین، تحرکات مشکوک در داخل کشور و سایر مواردی که در همان زمان گزارش می شد)، با درصد بالایی احتمال می دادم که این جریان اگر رای نیاورد، فتنه ای را رقم خواهد زد. اما نشانه اصلی که بنده به آن استناد می کنم، سخنرانی بسیار مهم رهبری در دانشگاه امام حسین (ع) درست چند روز قبل از انتخابات است. ایشان تذکرات بسیار صریحی را نسبت به قانون شکنان و برهم زنندگان انتخابات دادند. اگر بیانات رهبری در انتخابات های مختلف را جستجو کنید، متوجه می شوید ایشان فقط در سال های 88 (که فتنه رخ داد) و 96 چنین تذکرات شدید و نگران کننده ای را ابراز کرده اند! ما در هیچ برهه دیگری شاهد چنین مواضع صریحی نیستیم. ایشان در تاریخ ۹۶/۲/۲۰ در دانشگاه امام حسین (ع) فرمودند: «انتخابات یکی از زمینه‌هایی است که هم می تواند مایه‌ی اعتلا و آبرو بشود هم می تواند مایه‌ی ضعف و سستی و ایجاد مشکلات بشود... اگر مردم با نظم شرکت کنند، با اخلاق حرکت کنند، حدود اسلامی و قانون را رعایت کنند، این مایه‌ی عزت جمهوری اسلامی است... اگر قانون‌شکنی کنند، بداخلاقی کنند، اگر با حرف‌های خود دشمن را به خود امیدوار کنند، انتخابات به ضرر ما تمام خواهد شد. اگر کسی بخواهد علیه امنیت کشور قیام کند، قطعاً با عکس‌العمل و واکنش سخت مواجه خواهد شد. آن صهیونیست پول‌دار آمریکایی خبیث که گفت من #گرجستان را با ۱۰میلیون دلار توانستم زیر و رو کنم، در #سال۸۸ هم با حماقت به این فکر افتاد که بر جمهوری اسلامی به این عظمت اثر بگذارد؛ با دیوار مستحکم اراده و عزم ملی برخورد کردند؛ امروز هم همین‌جور است!!! امنیت کشور خیلی مهم است؛ در انتخابات باید امنیت کشور به‌صورت کامل محفوظ بماند… هرکسی از این راه تخطی کند، قطعاً بداند سیلی خواهد خورد.» در مورد انتخابات 96 تحلیل بنده این است که اساسا، مشکل، حضور شخصی به نام احمدی نژاد نبود. حضرت آقا بیش از آنکه به خاطر شخصیت خود احمدی نژاد (جنجال آفرینی، التهاب جو سیاسی در مناظرات و ...) توصیه به عدم حضور او کنند، بیشتر به خاطر وقاحت و استکبار و برتری طلبیِ جریانِ اشرافیِ مقابل، و با شناختی که از آن جریان داشتند، توصیه به عدم حضور احمدی نژاد کردند. جریانی که نشان داده هیچ گاه جنبه باخت را ندارند و همواره در تمام انتخابات ها (به جز آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد؛ هر چند آقای خاتمی نیز در نهایت تسلیم این جریان شد و زیر بیرق آنها قرار گرفت...) پیروز بوده اند. اگر پیروز می شده اند، اظهار می داشته اند که انتخابات آزاد بوده اما اگر نتیجه بر خلاف میلشان رقم می خورد، نتیجه آن را نمی پذیرفتند و یا ادعای تقلب می کرده اند یا ادعای انتخابات مهندسی شده! این جریان همواره سعی در حذف، هضم یا همسوسازی جریانات مخالف با خود هستند که تاکنون موفق نیز بوده اند! ممکن است به ذهنتان خطور کند، این مباحث چه ربطی به بحث دارد. اما باید عرض کنم که، انتقادات برخی از بچه های بسیجی و انقلابی، از همین جا حالت جدی به خود گرفت. افرادی از جمله سید حسین علوی (داماد حسین شریعتمداری)، مدیر مسول خبرگزاری بسیج، نسبت به نفوذ در بین برخی اعضای شورای نگهبان، یک سخنرانی طوفانی کرد. این فیلم در اینترنت موجود است. حقیقتا انتقاداتی که مطرح می کند، درست هستند! برخی از اعضای شورای نگهبان تحت تاثیر اهالی فتنه بوده اند! به دنبال آن، بسیاری دیگر از بچه های انقلاب، به نحوه عملکرد شورای نگهبان در تایید و رد صلاحیت ها و عدم اجرای فرمایشات رهبری در نامه ای که ماه ها قبل از انتخابات به شورای نگهبان فرستاده شده بود، انتقاداتی را مطرح کردند. پس از انتخابات، با عملکرد ضعیف و بعضا مغرضانه مجلس شورای اسلامی و قوه قضاییه روبرو شدیم. جایی که در آن شخص رییس مجلس، با تمام توان در پی این بود که علیه آقای احمدی نژاد پرونده سازی هایی را صورت دهد. رییس دیوان، که اصلا در جایگاه اعلام جرم علیه رییس جمهور نیست، بارها اتهامات بی پایه و اساس علیه رییس دولت های نهم و دهم اعلام کرد. و بعضا از پرونده هایی گفت که سال ها پیش مختومه شده بودند! و علنا به تشویش اذهان عمومی پرداخت، بدون اینکه کسی به او متعرض شود! آقای بقایی چند سال پیش ، مدت ها بدون اعلام جرم خاصی در زندان نگه داشته شد، تا جایی که در نهایت به دستور رهبری آزاد شد. پس از آن اخیرا دوباره آقای بقایی بازداشت شد، و برخورد های بعضا نامناسبی بر او روا داشته شد که حتی با او مشابه سایر متهمین هم برخورد نمی شود. به طوری که اجازه ملاقات با او در بیمارستان داده نشد. اما برای شخصی مثل حسین فریدون که او نیز یک متهم است، شاهد ملاقات چندین شخصیت سیاسی و در کسوت روحانی از او هستیم! سوالی که در ذهن ها ایجاد می شود که آیا تبعیض صورت نگرفته است؟! همین عمل در مورد آقای مهدی خزعلی تکرار شد و پس از مدتها دستگیری، اخیرا با حکم رهبر انقلاب آزاد شدند! واضح است که اسم بردن از اشخاص بالا، بدین معنی نیست که حقیر مواضع آنها را تایید می کنم؛ اما آیا نباید عدالت حتی در مورد دشمن نیز به درستی رعایت شود؟! پس از آن مساله حقوق های نجومی و املاک نجومی مطرح شد. فریاد عدالت خواهان به هوا بلند شد. اما چه شد؟! چه اتفاقی افتاد؟! به جای برخورد با مفسدان، با افشا کنندگان فساد برخورد صورت گرفت و آنها دادگاهی شدند، اما کماکان شاهد هستیم که هیچ برخوردی با متهمین اصلی نمی شود و حتی اخیرا آنها توسط دیوان تبرئه شده اند! که اعتراض نمایندگان حق طلبی همچون آقای حاجی دلیگانی را نیز به دنبال داشته است. نمونه دیگر، منصور نظری، شاعر انقلابی است. شخصی که فساد یک قاضی در قوه قضاییه را گزارش می دهد، اما یک مسول در قوه قضاییه، به جای برخورد با خاطیان، اطلاعات این شاعر انقلابی را در اختیار قاضی فاسد مربوطه قرار می دهد و او با شکایت طرف به زندان می افتد. دیگر اینها که ضد انقلابی نیست! رجانیوز و آقای رائفی پور از این شاعر اعلام حمایت کرده اند! با وجود این ظلم های آشکار علیه ای عدالتخواهان، آیا اینها علیه رهبری و انقلاب حرفی زده اند!؟! برخی از اینها آنقدر دلداده انقلاب هستند که اجازه سوءاستفاده به رسانه های بیگانه را نیز نداده اند. اگر یک دهم این ظلم علیه ما اعمال شده بود، در چه جایگاهی بودیم و چه می گفتیم؟! پس از این وقایع نیز، هر ماه شاهد آن هستیم که برادران جنبش عدالت خواه، دستگیر می شوند و یکی یکی قلع و قمع می شوند. قبلا خدمتتان عرض کردم که از بین افرادی که عدالت را مطالبه می کنند، فقط تعدادی اندکی قائل به کندروی حضرت آقا هستند و معتقد اند حضرت آقا حامی وضع موجود اند. اکثریت بچه های انقلابی و بسیجی و عدالت خواه، اتفاقا با استناد به فرمایشات رهبری و توصیه های مکرر ایشان به دانشجویان، قدم در این راه گذارده اند. آنها معتقد اند برخی از مسولان کشور، فرمایشات به حق رهبری را اجرا نمی کنند؛ آنها از مسولین گله مند اند. آنها نگران انقلابی هستند که آرمان های امامش، دارد یکی یکی توسط مسولان نالایق رنگ می بازد. نگران عکس العمل مردم اند. مگر حضرت امام هشدار ندادند که: « ... به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده‌اند، این مردم زاغه نشین که شماها را روی مسند نشانده‌اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله» - خدای نخواسته - باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این‌] است که فاتحه همه ما را می‌خوانند!» حضرت آقا مگر در چندین سخنرانی به دانشجویان و جوانان انقلابی متذکر نشدند که عدالت را مطالبه کنید؟! برای نمونه به چند مورد اشاره می کنم: «مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و «عدالت‌خواهی» است؛ این، پایه مشروعیت ماست. الان درباره مشروعیت حرفهای زیادی زده می شود، بنده هم از این حرفها بلدم؛ اما حقیقت قضیه این است که اگر ما دنبال عدالت نباشیم، حقیقتاً من که این‌جا نشسته‌ام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ یعنی هرچه اختیار دارم و هرچه تصرّف کنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ دیگران هم همین‌طور. ما برای عدالت و رفع تبعیض آمده‌ایم؛ تکلیف ما این است که عدالت را در جامعه مستقر کنیم و این هم جز با مبارزه علیه فساد و افزون‌طلبی انسانهای مفتخوار و سوءاستفاده‌کن امکان‌پذیر نیست...» 5 شهریور 1382. «اگر ما تشنه‌ی عدالت هستیم، تضمین تحقّق عدالت، با سلامت و کارآمدی قوّه‌ی قضاییّه میسّر است.» ۸۱/۴/۵ «بایستی عدالت آن‏چنان از طرف مردم، قشرها و بخصوص جوانان مطالبه شود که هر مسئولی- چه بنده و چه هرکس دیگری که در جایی مسئول است - ناچار باشد به مقوله‏ ی عدالت، و لو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد؛ باید گفت مطالبه عدالت نه فقط به نظام ضربه نمی‌زند، بلکه نظام را تقویت می‌کند!» ۸۲/۲/۲۲ « همه‌ی این شعارهای بزرگ مثل آزادی و استقلال قیودی دارند و آنچه هیچ قیدی ندارد، عدالت است.» ۸۱/۱۱/۱۵ «باید هر پدیده ضد عدالت در واقعیات کشور مورد سوال قرار بگیرد.» ۸۱/۸/۶ «هیچ یک از مصالح گوناگون - نه مصالح فردى و نه مصالح حکومت و کشور اسلامى - نمى‌تواند با عدالت معامله شود.» ۸۳/۸/۲۳ «عدالت یک ارزش مطلق است؛ یعنی هیچ جا نداریم که عدالت بد باشد..» ۹۰/۲/۲۷ حالا در این شرایط، که حقیر فقط گوشه کوچکی از آن را برای شما ترسیم کردم، و ضمن درک تذکرات حضرت آقا، می رسیم به سخنان حجت الاسلام پناهیان و حجت الاسلام قاسمیان. حجت الاسلام پناهیان در سخنرانی چند شب قبلشان در بیت رهبری فرمودند: «اگر کسی بخواهد منتظر باشد، اولا باید به وضع موجود اعتراض داشته باشد. درجات اعتراض به وضع موجود متفاوت است. مثلا بعضی‌ها اگر جهان پر از عدالت نشود، اعتراض ندارند؛ آدم‌های مرده‌ای‌اند! می‌گویند حالا ما کشور خودمان را آباد کنیم! بعضی‌ها هم می‌خواهند اعتراض بکنند، الاهم فلاهم نمی‌کنند؛ آنها افرادی خوارج گونه‌اند. خوارج اعتراضاتی داشتند که یکی در میان درست بود، ولی با اعتراضاتشان منبع حل این مشکلات را تضعیف کردند.» حجت الاسلام قاسمیان نیز در یکی از سخنرانی های اخیرشان در ایام محرم فرموده اند: «تاریخ به ما نشان داده است که فتنه‌های افراطیون داریم و فتنه‌های تفریطیون. ما دوره تفریطیون را دیده‌ایم نسبت به بحث ولایت. حالا فتنه افراطیون ممکن است اتفاق بیافتد و در شُرُف انعقاد است. یک عده ای با کسب معارف جلوترند از ولایت؛ یک عده ای با کسب معارف؛ عقب‌ترند. برای همین است که می‌گوید الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ. بحث «نُصح ائمه مسلمین» (نصیحت کردن ولی امر مسلمین) به جای خود درست است و در مورد معصوم و غیر معصوم وارد است. اما محوریّت «ولی» نباید از دست برود. آن کانون محوری نباید تخریب شود. بدانید که یک فتنه‌هایی در راه هست و خود را باید برای آن آماده کنیم که محصول بچه حزب‌اللهی‌های دو آتیشه است و عاملان آن به شدت عدالتخواه هستند؛ به شدت اهل معارف هستند. حالا این‌ها فاصله می‌گیرند چراکه رهبر را کندرو می‌دانند. فتنه‌ی آن‌هایی که رهبر را تندرو می‌دانند از سر ما گذشت و الآن دیگر تکرارپذیر نیست ولی فتنه کسانی که جلوترند هنوز واقع نشده. یک عده فتنه‌های صفینی دارند؛ عده‌ای هم فتنه‌های نهروانی هم دارند. ممکن است بعدا در نقطه‌ای با هم ائتلاف کنند که می‌کنند. مانند دو لبه قیچی که درست است خلاف جهت یکدیگر حرکت می‌کنند اما ریشه یک چیز را می‌زنند. این دولبه قیچی نهایتاً در یک محوری با همدیگر ائتلاف می‌کنند. اگر پاسداشت ولایت واقعا برای کسی مهم است؛ مراقب جایگاه ولایت باشد از این به بعد در برابر یک چهره جدید.» سوال آنجاست که این بزرگواران با استناد به چه اطلاعاتی، جریانات عدالتخواه انقلابی و ولایی (که اندک امید برای تحقق عدالت و به زیر کشیدن مسولان فاسد و اشرافی را زنده نگه داشته اند)، را خوارج خطاب می کنند؟! بنده بنا را بر این می گذارم که به این دو بزرگوار اطلاعات درستی داده نشده است و این عزیزان بر مبنای ورودی های غلط قضاوت کرده اند. استاد بزگوار، شما خودتان تاریخ اسلام را به زیبایی تحلیل می کنید. اطلاع دارید که خوارج دارای ویژگی ها و مشخصاتی بودند که به خاطر طولانی تر نشدن مطلب از ذکر آن خودداری می کنم. در بین آثار شهید مطهری می توان به خوبی این فرقه منحرف را شناخت؛ از جمله لینک زیر: http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/4780/39398/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D9%88-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D9%85%D8%B7%D9%87%D9%91%D8%B1%DB%8C-(%D8%B1%D9%87) حال سوال اینجاست، کدام مشخصات خوارج قابل تطبیق بر این جوانان انقلابی و عدالتخواه است؟! اینها که دارند به وظیفه شان عمل می کنند؛ دارند به فرمایشات حضرت آقا عمل می کنند. با استناد به کدام مدارک و آمار، به این نتیجه رسیده اند که جریان غالب در بین عدالتخواهان، رهبری را تخطی می کنند و ایشان را کندرو و حامی وضع موجود (فساد) می دانند؟! آیا این برچسبی نیست نابخردانه و ناآگاهانه که اتفاقا مفسدان و جریانات اشرافی درون نظام را شاد می کند تا با خیال راحت تر به غارت بیت المال مشغول باشند؟! عاملین وضع موجود و فتنه احتمالی آینده چه کسانی هستند؟! آیا مدیران فاسد و نالایق اشرافی که نتیجه مدیریتشان ورشکستگی کارخانه ها و وابستگی کشور و فساد سیستمی است، عامل وضع موجود هستند یا بچه های انقلابی که همصدا با این کارگران و مردم، می خواهند حق به حقدار برسد و دست مفسدان از بیت المال قطع شود، پیش از آنکه کار از کار بگذرد؟! به راستی آیا در تشخیص عامل فتنه احتمالی در آینده دچار اشتباه نشده ایم؟! به قول آقای شفیعی کیا: «بر فرض عدالتخواهان را با چوب فتنه و خوارج خوانی سرکوب کردید، جوشش مردم به ستوه آمده و یوم الله شان را چه می کنید؟!» با تشکر. ارادتمند شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر آن‌چه در جواب سؤال 20441 عرض شد که خوب است نظری به آن بیندازید، عرض بنده از زاویه‌ی دیگری است و آن، درکِ تنگناهای تاریخیِ خودمان است و نسبت حضور رهبری و انقلاب با توجه به این تنگناها باید معنا شود. معلوم است که ساختار فکری و فرهنگیِ غرب‌زدگیِ 200 ساله‌ی ما برای امثال دولت آقای روحانی و یا نهادهای کشور که رویهمرفته با نگاهِ غربی شکل گرفته است؛ تنگنا نیست، ولی چرا حزب اللّهی‌ها متوجه نیستند که راهِ عبور از این تنگناها بسیار ظریف و حساس است؟! وگرنه برای آبادکردنِ دهی، شهری را خراب می‌کنیم و انقلاب اسلامی این پدیده‌ی نو پا را یاری نخواهیم کرد. تمام روحِ کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی» برای آن است که بفهمیم ما در این تاریخ در نسبت با انقلاب اسلامی چه باید بکنیم و این کارِ بسیار سختی است، هرچند کاری است عملی و غیرممکن نیست به شرطی که بتوانیم با سعه صدر جایگاه جریان ها را در نظر به گیریم. موفق باشید

20039
متن پرسش
با عرض سلام : استاد گرانقدر لطفا بفرمایید آیا انقلاب امام خمینی واقعا زنده است؟ دقیقا مکانش کجاست؟ چرا ما هیچ رنگ و بو و نشانی از انقلاب نمی بینیم؟ چرا حضور و وجود انقلاب را حس نمی کنیم؟ انقلاب در مجلس ماست؟ در قوه قضائیه ی ماست؟ در قوه ی مجریه ماست؟ در صدا و سیمای ماست؟ در دانشگاه های ماست؟ در مدارس ماست؟ در ادارات ماست؟ در سطح جامعه ی ماست؟ ... این انقلاب الان کجاست؟ دقیقا کجاست؟ چرا ما انقلاب را نمی بینیم و حس نمی کنیم؟ آیا واقعا انقلاب زنده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  همان‌طور که اسلام را باید در خانه‌ی علی «علیه‌السلام» جستجو کرد و نه در سقیفه، انقلاب اسلامی نیز حضور ارزش‌های الهی در این تاریخ است و در هرجایی می‌توان وجهی از آن را یافت و در همان‌جا می‌توان حجاب‌های مانع حضور انقلاب اسلامی را مشاهده کرد. انقلاب اسلامی در مجلس شورای اسلامی وجود دارد آن‌جایی که نمایندگان روحیه‌ی مقاومت را دامن می‌زنند و در مجلس شورای اسلامی وجود ندارد وقتی بعضی از نمایندگان با وادادگیِ تمام و تحقیر کامل ملت ایران عکس سلفی با کسی می‌گیرند که هیچ نسبتی با اهداف انقلاب اسلامی ندارد. آن‌جایی که خداوند می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛[1]

اى مؤمنان به يهود و نصارى اعتمادى همراه با محبت نداشته باشيد، و محبت آن‏ها را در دل خود جاى ندهيد، آن‏ها خودشان نسبت به هم محبت و ولايت متقابل دارند و در بين خودشان بعضى ولى بعض ديگرند، و با همه فاصله‏ اى كه دارند عليه شما متحد مى‏ شوند و به شما نمى‏ گروند و خودشان را رها كنند. هركس به آن‏ها محبت داشته باشد از آن‏هاست - در واقع با اين محبت، روح و روحيه انسان با آن‏ها يكى مى‏ شود - و همچنان كه آن‏ها ظالمند و خداوند هدايتشان نمى ‏كند آن‏هايى هم كه محبتِ يهود و نصارى را در دل بپرورانند به راه هدايت نمى‏ روند و به مقصدى كه مى‏ خواهند نمى‏ رسند. در ادامه مى ‏فرمايند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِى بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛[2] مى‏ بينى آن‏هايى كه در قلبشان بيمارى عدم هدايت واقع است و به همين جهت ظالم ماندند، در جهت نزديكى به يهود و نصارى سرعت مى‏ گيرند و مى‏ گويند: مى ‏ترسيم در اثر جدايى از آن‏ها به ما گرفتارى برسد و بدين شكل محبت خود را به‏ يهود و نصارى توجيه مى‏ كنند، اميد است با رسيدن فتح و يا امرى از جانب خداوند، پشيمان شوند و دروغ‏شان بر مؤمنين آشكار شود. اين‏ها در دل‏شان خاموشى اسلام را پنهان كرده بودند تا بتوانند با ارتباط با يهود و نصارى و نابودى تفكر اسلامى مانعى براى شهوات دنيوى خود نداشته باشند، و وقتى فتحى نصيب مسلمان‏ها شد افسوس مى‏ خورند.

خداوند فرمود: «بيمار دلان، در جهت محبت به يهود و نصارى سرعت مى‏ گيرند» بيمار دل كسى است كه از سلامت فطرى خارج شده و از اخلاص و توحيد بيرون آمده باشد و به همين جهت گفته ‏اند؛ بيمارى دل باعث مى‏ شود كه انسان با هر بادى بجنبد و با هر سختى از مسير توحيدى خود به شك فرو رود، لذا چون در جاى ديگر فرمود: منافقان قلب‏شان مرده است، منظور از اين بيمار دلان منافقان نيستند بلكه همان مسلمانان بى‏ تفكرِ ظاهربين مى ‏باشند. سپس ادامه مى ‏دهد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛[3]

آنگاه كه فتح رسيد، مؤمنان به سست ايمانانِ بيمار دل گويند: آيا اين يهود و نصارى همان‏هايى هستند كه سوگندهاى سخت خوردند كه با شما باشند؟ كارها و تلاش‏هاى اين محبت‏ ورزان به يهود و نصارى، همه هدر رفته و زيان‏كار شدند. در ادامه مى‏ فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] اى مؤمنان (بدانيد) كسى كه از دوستى مؤمنين به دوستى يهود و نصارى بر گردد، به ‏زودى خداوند عده‏ اى را به جاى آن‏ها مى ‏آورد كه محبت‏شان متعلق به خداوند است و دشمنيشان به يهود و نصارى، آن‏ها به خاطر خداوند نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافرين بى‏ اعتنا و گردن‏ فرازند، و خداوند كه ياور حقيقى دين است دوست‏داران يهود و نصارى را كه ظاهراً مسلمانند، مى‏ بَرد و چنين مؤمنانى را مى‏ آورد كه در راه خدا قيام مى ‏كنند و خداوند در اين قيام كه براى يارى دين است كمك‏شان مى‏ نمايد و از اوصاف آن‏ها اين كه هيچ نگران نيستند كه كسى در راه احياء دين و قيام براى دين سرزنش‏شان كند و با نظام ارزشى خودش بخواهند حركت آن‏ها را ارزيابى كنند، اين روحيه و قيام، فضل الهى است كه به هر كس خواست مى‏ دهد - مسلم به كسانى مى‏ دهد كه قصدشان تماماً قيام براى خدا باشد - و خداوند واسع و عليم است.

ارتداد فكرى در جامعه‏ ى اسلامى‏

حضرت علامه‏ طباطبايى «رحمةالله‏ عليه» در تفسير الميزان در ذيل چهار آيه فوق بحث مفصلى دارند كه خلاصه آن عبارت است از: «قرآن به چيزهايى تأكيد مى ‏كند كه اگر انسان مواظب نباشد عوامل و شرايط موجود دست به‏ دست هم داده مسلمين را به پرتگاه سقوط مى‏ كشاند، قرآن به محبت به اهل البيت (ص) دستور داده و در آن تأكيد و مبالغه نموده ولى بعدها چنان ستم ‏هايى به اهل البيت نمودند كه اگر واقعاً از طرف قرآن مأمور بودند به اهل البيت (ص) ستم كنند بيش از آنچه كردند نمى ‏توانستند بكنند. يعنى خداوند مردم را به آنچه محبت به آن‏ها موجب سعادتشان بود دعوت كرد و آن‏ها عكس آن عمل كردند، و از طرف ديگر مسلمانان را از دوستى كفار و اهل كتاب نهى نمود و آن‏ها درست عكس آن عمل كردند و هيچ نهى ‏اى در هيچ ‏يك از موارد شرعى مثل نهى از دوستى كفار و اهل كتاب تشديد و تأكيد نشده است، در حدى كه ملاحظه مى ‏كنيد در سوره مائده آيه 51 فرمود: «هر كه با آن‏ها دوست است از آن‏هاست». و در سوره آل عمران آيه 28 باز همين سخن را با مضمونى ديگر فرمود.[5]

وقتى امر به معروف كه حافظ سيره و سنت پيامبر و ائمه (ص) است مختل شود، شعائر عمومى و جلوه ‏هاى اجتماعى سقوط نموده، سيره كفار به جايش مى ‏نشيند و پايه‏ هاى خود را محكم مى‏ كند، تمام چيزهايى كه اجتماع مسلمانان را احاطه نمود و امروز در بين ما جارى است همان‏هايى است كه از كفار گرفته ‏ايم، اين‏كه در آيه مورد بحث مى ‏فرمايد: كسانى را مى ‏آورد كه هم آن‏ها خدا را دوست دارند و هم خدا آن‏ها را ... شما امروز عكس آن را مى‏ بينيد به طورى كه ما يهود و نصارى - كه امروز در غربِ تحت تأثير يهود تجلى كرده - را دوست داريم، ما خدا را دوست نداريم كه در مقابل كفار ذليل و بر مؤمنين سركش هستيم، از جهاد در راه خدا هراس داريم و از هر سرزنشى كه از طرف آن‏ها به ما شود، جا مى‏ خوريم. اين همان است كه در سوره مائده آيه 54 خداوند مى‏ فرمايد: «اجتماع مؤمنين مرتد مى ‏شود». يعنى به جاى علاقه به خدا علاقه به يهود و نصارى پيدا مى ‏كند، ارتداد در اين آيه يعنى برگشتِ محبت ‏آميز به يهود و نصارى، يعنى گرايش قلبى به آن‏ها، كه خدا آن را به منزله كفر مى ‏داند، مى‏ گويد مردمى را مى ‏آورد كه خدا آنان را دوست دارد ... و از سرزنش ملامت‏گرى نمى ‏هراسد. و صفاتى را براى آن‏ها برشمرده كه در عده قليلى از مردم اجتماع ما موجود است».

ما براى نجات خود از فرهنگ ظلمانى غرب مى‏ توانيم به همين چهار آيه از سوره مائده تمسك بجوئيم كه خلاصه آن عبارت بود از:

1- عدم محبت و اعتماد به يهود و نصارى كه شاخصه ‏ى امروزين آن فرهنگ غرب است، با همان تصورى كه يهود از عدم قدرت تصرف خدا در عالم و آدم دارد.

2- عدم نگرانى از ضررى كه فكر مى‏ كنيم با بريدگى از يهود و نصارى براى ما پيش مى ‏آيد.

3- اميدوارى به فتح و رحمت خدا در ازاء عقيده توحيدى و عمل الهى، در مقابل تهديدهاى غرب.

گزينش ‏تكنولوژى از دريچه بينش توحيدى، ص: 161

4- ارزش‏گذارى به مؤمنين و بى‏ اعتنايى به ارزش‏هاى غربى و دوستداران آن‏ها.

5- زنده نگه داشتن عشق الهى در قلب خويش و جامعه، و تلاش براى اين‏كه نگذاريم محبت به خداوند در ما خاموش شود.

6- تقويت روحيه قيام در خود براى يارى دين خدا.

7- عدم نگرانى از ملامت فرهنگ‏ ها و تفكرات غير دينى در راه ايجاد حيات و روش دينى.

تفاوت غرب با مسيحيت‏

در آخر لازم است خدمت عزيزان عرض كنم كه نبايد روحيه مسيحيت موجود را با بعضى از آموزه ‏هاى حضرت عيسى (ع) كه بعضى از مسيحيان به صورت فردى از آن‏ها مت أثرند اشتباه كرد و تصور نمود بايد نقد غرب را از نقد مسيحيت جدا كرد. آرى در تحليل عقلى مسيحيت يك چيز است و غرب چيز ديگر و به ظاهر غربِ موجود با پشت كردن به مسيحيتِ مطرح در قرون وسطى شكل گرفت. ولى با تحليل دقيق‏تر روشن مى‏ شود كه مسيحيتِ قرون وسطى در درون خود عنصر جسمانى كردن حقايق معنوى را از يهوديت پذيرفته، و اين همه‏ ى انحرافى است كه يك دين مى‏ تواند پيدا كند. يهوديت معتقد است خداوند از آسمان پائين مى آيد و با پيامبرش كشتى مى‏ گيرد و يك بار زمين مى‏ خورد و يك بار هم پيامبر را زمين مى‏ زند و به آسمان بر مى‏ گردد.[6] همين تفكر منجر مى‏ شود كه مسيحيت معتقد شود خدا در عيسى حلول مى‏ كند و مى ‏شود مسيح، يعنى از آن جهت كه پيامبر است، عيسى است و از آن جهت كه تجسم خدا در زمين است، مسيح است. چنين مسيحيتِ يهودى زده در عمل نمى ‏تواند راهى جز همان راهى را كه يهوديت مى ‏رود، طى كند. فرض می‌کنیم که امثال خانم موگرینی نماینده‌ی فرهنگی نیست که گروگانِ صهیونیسم است و تنها یک مسیحی است؛ آیا این نوع شیفتگی، مصداقِ دوستی‌گرفتنِ اهل کتاب نیست؟ مطمئن باشید انقلاب اسلامی آزاد از سقیفه و سقیفه‌سازان، راهِ خود را می‌رود و مسیر مجلس شورای اسلامی مسیری نیست که سقیفه‌سازان بتوانند آن را منحرف کنند. اینان حتی اگر از کار زشت خود توبه هم بکنند، صلاحیت تصمیم‌گیری برای این ملت را ندارند و اگر خودشان استعفا ندهند، باید به جهت عدم صلاحیتِ نمایندگی، شورای نگهبان اینان را سلب صلاحیت کند. زیرا انقلاب زنده است و نه‌تنها استکبار را از نابودیِ آن مأیوس کرده، حضورِ خود را در منطقه طوری به اثبات رسانده است که موجب سرافرازیِ آن‌هایی شده است که خود را شیفته‌ی غرب و غربیان نکرده‌اند. در چنین شرایطی چاره‌اندیشی برای جلوگیری از افول جایگاه رفیع مجلس وظیفه‌ای ملی است که هم احزاب سودبرنده از گسیل داشتن چنین افرادی به مجلس می‌بایست برای آن چاره‌ای بیندیشند و هم ساختارهای فراجناحی. اما در این میان ساختار مجلس بیشترین مسئولیت را در قبال صیانت از جایگاه رفیع خود به عهده دارد، تا کنون این قوه کمتر در مقام پالایش کژی‌های درونی خود برآمده؛ از این رو امید است این حساسیت را در واکنشی مناسب به مردم نشان دهد تا نقطه آغاز شایسته‌ای برای صیانت از چنین جایگاه رفیعی باشد. موفق باشید.

 


 

[1] ( 1)- سوره مائده، آيه 51.

[2] ( 2)- همان، آيه 52.

[3] ( 1)- همان، آيه 53.

[4] ( 1)- همان، آيه 54.

[5] ( 1)- در سوره آل عمران، آيه 28 مى ‏فرمايد:« لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از دوستى خدا بهره‏اى نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از خود مى‏ ترساند و بازگشت ‏[همه‏] به سوى خداست.

[6] ( 1)- از اين نمونه تحريفات را كتاب «اسلام آيين برگزيده» گردآورى كرده است مى ‏توانيد به آن رجوع كنيد.

13300
متن پرسش
سلام استاد عزیز: بنده از آنجایی که دارم مباحث شما را کار می کنم و الان هم در بحث مقالات هستم. در مسجد محله آمدم چند نفر را دور هم جمع کردم تا با هم کتب شما را کار کنیم و بحث کنیم، این جوانان از خوش فکرترین جوانان مسجد هستند. بنده با توجه به شناختی که از مباحث شما دارم، قرار شده با جوان و انتخاب بزرگ شروع کنیم. بعد کتاب «آشتی با خدا» بعد «ده نکته» بعد «از برهان تا عرفان» بعد «معاد» بعد وارد بحث امامت شویم. و همینطور جلو برویم ان شاءالله . حال از شما خواهشمندم راهنمایی بفرمایید: ۱. چگونه بحث کنیم؟ مثل همان مباحثه ی حوزه خوب است؟ ۲. اگر پیشنهادی صلاح می دانید بفرمایید که ما اعمال کنیم که نتیجه بهتری بگیریم ان شاءالله تعالی. ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر خوبی را در نظر گرفته‌اید. اگر بشود دوستان، قسمتی از هر کتابی که مورد بحث است در ابتدا مطالعه کنند و به جلسه وارد شوند و پس از ارائه‌ی آن قسمت، جنابعالی مطلب را جمع‌بندی کنید؛ خوب است. منتها ممکن است در ابتدا، آمادگی این کار را نداشته باشند. موفق باشید

10585
متن پرسش
سلام استاد: سؤالی در رابطه با «نان» داشتم چون شما در زندگی خصوصی خود تأکید دارید که خودتان «نان» را طبخ کنید و روایاتی در رابطه با ارزش «نان» آورده‌اید. حال چه اشکال دارد ما در عین احترام به «نان» از نانواهایی خریداری کنیم که مطمئن هستیم آنچه را باید در طبخ «نان» انجام دهند، انجام می‌دهند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته در این شرایط متأسفانه مردم اهمیت شایسته به «نان» ندارند. حساسیت شما خوب است، ولی اجازه دهید برای جواب شما از چند روایت کمک بگیرم به‌خصوص نظرتان را ابتدا به روایت شماره 10جلب می‌کنم: 1- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ«علیه‌السلام»: قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ«علیه‌السلام»: «یَقُولُ لَا تَزَالُ هَذِهِ الْأُمَّةُ بِخَیْرٍ مَا لَمْ یَلْبَسُوا لِبَاسَ الْعَجَمِ وَ یَطْعَمُوا أَطْعِمَةَ الْعَجَمِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ ضَرَبَهُمُ اللَّهُ بِالذُّل‏». کار این امّت به خیر است تا آن زمان که لباس عجم (اشراف غیر عرب) نپوشند و خوراک‌هاى عجم نخورند؛ و چون چنین کنند، خدا آنان را خوار مى‏کند. 2- «أَنَّ عَلِیّاً«علیه‌السلام» کَانَ لَا یُنْخَلُ‏ لَهُ‏ الدَّقِیق‏». براى على«علیه‌السلام» آرد را نمى‏بیختند. 3- قَالَ النَّبِیُّ«صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله»: «أَکْرِمُوا الْخُبْزَ فَإِنَّهُ قَدْ عَمِلَ فِیهِ مَا بَیْنَ الْعَرْشِ إِلَى الْأَرْضِ وَ الْأَرْضُ وَ مَا فِیهَا مِنْ کَثِیرِ خَلْقِه‏» نان را گرامى دارید که آنچه میان عرش تا فرش است در آن کار کرده با آفریده‏هاى بسیارش‏. 4- رسول خدا«صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله»: نان را گرامى دارید . گفتند: یا رسول اللَّه گرامى‌داشتن آن چیست؟ فرمودند: چون پیش نهند چشم به‌راه جز آن نمانید. 5- النّبی«صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله»: «اللّهمّ بارک لنا فی الخبز، و لا تفرّق بیننا و بینه».‏ 6- از حضرت رضا«علیه‌السلام»: «قَالَ فَضْلُ خُبْزِ الشَّعِیرِ عَلَى الْبُرِّ کَفَضْلِنَا عَلَى النَّاسِ». برترى نان جو بر نان گندم چون برترى ماست بر مردم. «مَا مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ قَدْ دَعَا لِأَکْلِ الشَّعِیرِ وَ بَارَکَ عَلَیْهِ» هیچ پیغمبرى علیهم‌السلام نبود مگر آنکه براى خورندگان نان جو دعا مى‏کرد. «وَ مَا دَخَلَ جَوْفاً إِلَّا وَ أَخْرَجَ کُلَّ دَاءٍ فِیهِ وَ هُوَ قُوتُ الْأَنْبِیَاءِعلیهم‌السلام وَ طَعَامُ الْأَبْرَارِ أَبَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ قُوتَ الْأَنْبِیَاءِ لِلْأَشْقِیَاءِ». و نان جو وارد هیچ بدنى نشود جز آنکه همه بیماریها از آن بیرون رود، نان جو قوت پیامبران و غذاى نیکان است، و خداوند ابا دارد که خوراک انبیاء را به اشقیا دهد. عَنِ الصَّادِقِ«علیه‌السلام» قَالَ: «لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِی شَیْ‏ءٍ شِفَاءً أَکْثَرَ مِنَ الشَّعِیرِ مَا جَعَلَهُ غِذَاءَ الْأَنْبِیَاءِعلیهم‌السلام‏»، اگر خداوند در چیزى بیشتر از جو شفا سراغ داشت همان را خوراک انبیاء قرار می‌داد. 7- «مَا دَخَلَ جَوْفَ الْمَسْلُولِ مِثْلَهُ إِنَّهُ یَسُلُّ الدَّاءَ سَلًّا وَ قَالَ«علیه‌السلام» ‏نِعْمَ الدَّوَاءُ الْأَرُزُّ بَارِدٌ صَحِیحٌ سَلِیمٌ مِنْ کُلِّ دَاء». هیچ چیز مانند برنج در بدن مسلمین وارد نشده، که بیمارى را از بدن بیرون مى‏کشد. و نیز فرمود: برنج داروى خوبى است، و طبیعت آن خنک است، از هر بیمارى عارى مى‏باشد. 8- «الْخُبْزَ مُبَارَکٌ أَرْسَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ السَّمَاءَ مِدْرَاراً وَ لَهُ أَنْبَتَ اللَّهُ الْمَرْعَى وَ بِهِ صَلَّیْتُمْ وَ بِهِ صُمْتُمْ وَ بِهِ حَجَجْتُمْ بَیْتَ رَبِّکُم‏». نان مبارک است، خدا عزّ و جلّ از آسمان باران پیاپى فرستاده و آن را رویانده است بدان است که نمازگزارید و بدان روزه توانید و بدان به حج روید. 9- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله»: «إِذَا أُتِیتُمْ بِالْخُبْزِ وَ اللَّحْمِ فَابْدَءُوا بِالْخُبْزِ فَسُدُّوا بِهِ خِلَالَ الْجُوعِ ثُمَّ کُلُوا اللَّحْم»‏. چون نان و گوشت براتان آوردند آغاز کنید به نان و با آن سد جوع کنید وانگه گوشت را بخورید. 10- أَبَا عَبْدِ اللَّهِ«علیه‌السلام» یَقُولُ: «شِرَاءُ الْحِنْطَةِ یَنْفِی‏ الْفَقْرَ، وَ شِرَاءُ الدَّقِیقِ یُنْشِئُ الْفَقْرَ، وَ شِرَاءُ الْخُبْزِ مَحْق».‏ حضرت صادق می‌فرمایند: خرید گندم فقر را از بین می‌برد، و کسی که آرد بخرد زمینه‌ی ایجاد فقر را فراهم می‌کند و کسی که نان آماده بخرد مستقیماً بیچارگی و نابودی را برای خود ایجاد کرده است. 11- َ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ«علیه‌السلام»: «یَا أَبَا الصَّبَّاحِ شِرَاءُ الدَّقِیقِ ذُلٌّ وَ شِرَاءُ الْحِنْطَةِ عِزٌّ وَ شِرَاءُ الْخُبْزِ فَقْرٌ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْر». ابو الصباح کنانى گوید: امام صادق«علیه‌السلام» به من فرمود: اى ابا الصباح خرید آرد خواری است، و خرید گندم عزّت، و خرید نان تنگدستى و نیاز، و به خدا پناه برید از نیازمندى به مردم. 12- أَنَّ عَلِیّاً«علیه‌السلام»: «کَانَ یُعَاتِبُ خَدَمَهُ فِی تَخْمِیرِ الْخَمِیرِ فَیَقُولُ هُوَ أَکْثَرُ لِلْخُبْز.» على«علیه‌السلام» خدمتکارانش را در باره‌ی تخمیر و ورآمدنِ خمیر نان مورد باز خواست قرار می‌داد و می‌فرمود: آن نان را بیشتر می‌کند. 13- «صَغِّرُوا رُغْفَانَکُمْ فَإِنَّهُ مَعَ کُلِّ رَغِیفٍ بَرَکَةً ..». رسول خدا «صلى‌اللَّه‌علیه‌وآله» فرمودند: گرده‏های نان را کوچک بگیرید که‏ با هر گرده، برکتى است جداگانه. «نَهَى الصَّادِقُ«علیه‌السلام» عَنْ قَطْعِهِ بِالسِّکِّین».‏ امام صادق«علیه‌السلام» از بریدن نان با کارد نهى کرد. 14- «ابْعَثِی إِلَیْنَا بِحَرْفِ رَغِیفٍ‏ یَابِسٍ‏ مِنَ‏ الَّذِی تُجَفِّفُهُ فِی التَّنُّور». اى غلام برو نزد فلانه زن و بگو یک تیکه گرده که در تنور خشک پخته شود بما بده‏ 15- «إِهَانَةُ الْکِسْرَةِ مِنَ الْخُبْز تُورِثُ الْفَقْرَ». 16- کَانَ أَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ«علیه‌السلام»: «إِذَا رَأَى شَیْئاً مِنَ الْخُبْزِ فِی مَنْزِلِهِ مَطْرُوحاً وَ لَوْ قَدْرَ مَا تَجُرُّهُ النَّمْلَةُ نَقَصَ قُوتَ أَهْلِهِ بِقَدْرِ ذَلِک»‏. از ابى جعفر«علیه‌السلام» که چون پدرم على بن الحسین«علیه‌السلام» می‌دید نانى در خانه‏اش افتاده گرچه به اندازه‌ی دم کش مورچه‏اى بود از قوت خاندانش به اندازه‌ی آن می‌کاست‏.
10199
متن پرسش
انسان چگونه می تواند فطرت توحیدی خود را شکوفا کند و به کمال الهی برسد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: رعایت حرام و حلال الهی موجب می‌شود تا غبارهایی که بر فطرت ما نشسته پاک شود و این‌که دائماً سیره‌ی امامان معصوم را که فطرت بالفعل همه‌ی انسان‌ها هستند مدّ نظر قرار دهید. یکی از دلایل صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» نیز همین نکته است. موفق باشید
8492
متن پرسش
سلام علیکم در رابطه با سوالی که در مورد استاد سلوکی پرسیده بودند. در شرایط بعد از انقلاب، که سلوک قطعا از دامن امام و انقلاب می گذرد آیا نیاز به استاد سلوکی به طور کل منتفی است؟ یا اینکه توصیه ای که در این سوال و جواب داشتید ناظر به عموم جامعه است و برای رشد بیشتر می توان در عین سلوک ذیل شخصیت امام، از اساتید اخلاق به صورت سلوکی استفاده کرد؟ اگر کسی تحت تربیت شاگردان علامه و شاگردان شاگردان آنها برود و در عین حال خود را با شخصیت امام منطبق کند به مشکل بر می خورد.؟ برخی شاگردان بزرگان خصوصا شاگردان آیت الله پهلوانی در گوشه و کنار مشغول تربیت هستند و بنده هم مدتی است که با یکی از اساتید مرتبط شده ام که ایشان مبانی معرفت النفسی و سلوکی و عرفانی را جلساتشان بحث می کنند که به نظرم کاملا در راستای بحثها معرفت النفس شما است و از جهات مباحث عرفان نظری هم غنی است. خودم تا به حال به توصیه شما با همان جلسات اخلاق مرسوم و بر اساس مبانی امام و سایر بزرگان نکاتی را می گرفتم و دنبال می کردم. اما حقیقتش حس می کنم که خلا زیادی دارم که هنوز تامین نشده است. لذا تصمیم گرفتم به لحاظ عملی هم تحت تربیت این بزرگان قرار بگیرم. اما چند تا سوال دارم که هنوز مطمئن نیستم. ارادت این بزرگان به امام و انقلاب کاملا در سخنان ایشان مشهود است اما چون معمولا این بزرگان به تربیت می پردازند بروز اجتماعی ملموسی ندارند(یعنی اگر هم دارند مشاهده نمی شود) لذا مردد بودم که پیش ایشان بروم یا نه؟ به نظرم آمدم در رابطه با تهذیب نفس به ایشان رجوع کنم و مسائل اجتماعی و انقلابی را هم خودم تامین کنم. از آنجایی که دستورات سلوکی بعد از مدتی وقت زیادی را هم انسان میگیرد و با برنامه ریزی که بنده در مسائل اجتماعی و درسی دارم براحتی نمی توانم وقت برای این کارها باز کنم. لذا می خواستم راهنمایی بفرمایید که وارد این راه بشوم یا اینکه همان روش قبلی را ادامه بدهم. البته این راه این مزایا را دارد که اراده انسان برای انجام تهذیب تقویت می شود درحالیکه در روش قبلی هر از گاهی که خودم به نکته ای بر می خوردم کاری می کردم اما استمرار نداشته است یا اینکه در انجام برخی عبادات و دعاها که زیاد هم هستند تقدم و تاخر ها و .. به دستی انجام نمی شود. خلاصه از سر خود کاری را می کردیم یا نمی کردیم. که حس کردم این بزرگان این برنامه ها را اصولیتر ارائه می دهند. به نحوی که در هر منزل و مرحله سلوکی متناسب با شرایط توصیه هایی را دارند که برای انسان راه نرفته براحتی این برداشت صورت نمیگرد. این احساس نیاز خصوصا از توصیه امام در کتاب جهاد اکبر ایجاد شد که ایشان می فرمودند برای فقه و اصول و کلام استاد می گیرید و سالها تحت یک استاد پیش می روید اما برای اخلاق و تهذیب می خواهید خودرو و بدون استاد پیش بروید. خصوصا مباحث عرفان عملی که دیده شده است حس می کنم با دستگیری استاد راه را بهتر و سریعتر می توان رفت(البته منکر این نیستیم که برای برخی افراد به صورت جذبه ای مسیر سریع پیموده می شود اما برای عموم چه باید کرد) همچنین اگر در کنار توجه به سلوک انقلابی که امام برای عموم جامعه ایجاد کرد بخواهیم استاد سلوکی در ذیل امام انتخاب کنیم چه ویژگیهایی را باید این استاد داشته باشد. سوال دیگر اینکه شما مثال به سلوک بسیجیان می کنید که با یک بارقه امام ره ساله را یک شبه پیمودند. حال با این وجود باید راه سلوک قبلی را کلا بست یا اینکه باید انرا در ذیل امام تعریف کرد و تقویت کرد. خودم حس میکنم با توجه به توصیه های خود امام علاوه بر ضرب دست امام که تمام جامعه را تکان داد استفاده از اساتید و مربیان در مراحل بالاتر برای ارتقا در همین دستگاه امام کمک شایانی خواهد نمود. به عبارتی هر چند که سلوک جمعی در دوران بعد از انقلاب را قبول داشته و احساس هم می کنیم اما به نظر می رسد شیوه سلوکی قبل تحت مراقبت اساتید برای خواص نباید از بین برود و خود این روش در تکمیل و ارتقاء روش امام موثر است. مثلا اگر همان بسیجیانی که اینگونه پیشرفت کرده اند اگر علاوه بر این تحت نظر یک مربی هم بودند ایا به مقامات بالاتر از این راه نمی افتند. یکی از اساتید از ایت الله بهجت نقل می کردند که سوال شده بود اگر اقای رجبعلی خیاط به این مقامات رسیده اند و درس هم نخوانده اند پس چه لزومی دارد که درس بخوانیم و ایت الله بهجت فرموده بودند که اگر همان اقای رجبعلی خیاط درس خوانده بود خیلی مقاماتش بالاتر می رفت. حال در این مساله هم همین ملاک را می توان جاری کرد که اگر علاوه بر تحت لوای انقلاب و امام و دستورات عامی که از طریق کتب و فرمایشات این بزرگان بدست می اوریم، دستمان در دست یک استاد سلوکی ذیل انقلاب باشد رشد بیشتری متوقع خواهد بود. البته باید بتوانیم تلفیقی از این دو را برای نسل امروز بدست اوریم و هدیه کنیم. و خودم معتقدم باید این روشها که به گفته خود این بزرگان همه اش برآمده از دین و بر طبق نصوص است را به صورت عملیاتی وارد فضاهای تربیتی جامعه کرد و عموم مردم انقلابی را بر اساس این روشها راهنمایی کرد. اگر شما قبول کردید که می توان با استاد رفت حداقل های این نوع اساتید را هم بیان بفرمایید. چون در سوالی دیگری فرموده بودید که استادی خوب است که علاوه بر اینکه حقایق را می شناسد، جایگاه تاریخی امام و انقلاب را بشناسد. که در این صورت این سوال مطرح است که مگر می شود کسی حقایق را قلبا بشناسد اما جایگاه تاریخی انقلاب را متوجه نباشد. یعنی به نظر می رسد که اگر کسی واقعا وارد سلوک شده باشد محال است متوجه این جایگاه نباشد. در مورد اساتیدی که از شاگردان مرحوم سعادت پرور بوده اند و با یک واسطه به علامه وصل هستند بنده تاحدی این روحیه را مشاهده می کنم. اما فقط یک مشکل هست که بعضا دستورات فردی را مورد توجه قرار می دهد هر چند که توجه به امور اجتماعی هم دارند اما دستور جمعی یا کاری که سلوک جمعی را باعث بشود به درستی مشاهده نکرده ام. البته خودم به این نتیجه رسیدم که سلوک جمعی در ذیل انقلاب تنها از طریق رهبر جامعه محقق می شود و سایر اساتید می توانند با توجه به این اتفاق سلوکهای فردی را کنترل و هدایت کنند. در هر صورت اگر استاد در این زمانه رد نشد، نسبتش را سلوک جمعی جامعه را هم مشخص نمایید. اگر سوالات بعضا تکراری و پراکنده بود معذرت می خواهم غرض این بود که فضای ذهنی ام را نسبت به این مساله منتقل کنم تا راهنمایی بفرمایید. ضمنا اگر توفیق شد به صورت تلفنی نیز مزاحم خواهم شد تا دقیقتر این دغدغه را مطرح کنم. التماس دعا.
متن پاسخ
- باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همان‌طور که مستحضرید و قبلاً عرض کردم خیلی خوب است که انسان در ذیل انقلاب اسلامی و شخصیت اشراقی حضرت امام، استاد سلوکی هم داشته باشد و از آن‌جایی که انقلاب اسلامی بدون عرفان نظری و عملی درست شناخته نمی‌شود تا ما بتوانیم سرباز آن باشیم و از رنج بی‌تاریخی نجات یابیم، نیاز به سلوک عرفانی داریم و سلوک عرفانی در جای خود با استاد ره‌رفته‌ای محقق می‌شود. در جزوه‌ی «دغدغه‌ی اجتمایی عرفای نجف» حضور تاریخی عرفا را جهت ارتباط با اسم زمانه‌ی خود عرض کرده‌ام و از این جهت عرض می‌کنم اگر استاد سلوکی متوجه اسم اعظمی که در این زمان ظهور کرده، نباشد، در حضور حق قرار نمی‌گیرد و ما را با تنزیه منهای تشبیه مشغول می‌کند و هرگز به امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» که هم‌اکنون مظهر اسم جامع الهی است نمی‌رساند. زیرا در وادی تشبیهی که در کنار تنزیه است، شما با خدا از طریق مظهر حقیقی‌اش مرتبط می‌شوید. همین‌طور که می‌فرمایید خوب است انسان جهت رفع حُجب ظلمانی و نورانی برای نظر به وحدت حقه‌ی حقیقیه که تحت عنوان وحدت وجود نام برده می‌شود، با استادی مرتبط باشد و شرط اصلی این سلوک توجه به وحدت وجود است وگرنه یک درس اخلاق است بدون بیرون‌آمدن از کثرت و حضور در عالَم وحدت. موفق باشید
4498
متن پرسش
با سلام:شما قبول داریدکه یک فوق تخصص ریه وقتی سیگاری باشد خیلی بیشترازیک ادم بیسواد سیگاری زجرمی کشد.علم بی عمل قاتل جان است.من انقدردرموردرذایل اخلاقی مطالعه کردم واثرات انها را فهمیده ودرک می کنم ولی اعمالم ازشمر هم بدتر است مثلا درخانه خیلی بداخلاقی میکنم درحدشمر حقیقت مگویم ولی خیلی هم زجر میکشم گاهی میگویم ای کاش نمیدانستم افسرده شده ام وازتحصیلاتم بازمانده ام وامیدم ناامیدشده دانستهایم کمرم راخورد کرده ولی اهل عمل نیستم.زجر می کشم که چرا اهل عمل نیستم گناه می کنم وغصه می خورم. خلاصه بگویم ((نه اهل عملم نه بی خیال قضیه)) شما ورزش را توصیه می کنید من اصلا روحیه و انگیزه تکان خوردن راندارم.عیوب وگناهانم متزاحم است میسوزم ولی نمی سازم.کمکم کنید. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره سعی کنید نسبت به خودتان یک بازبینی داشته باشید. میل به مطرح‌شدن در بین بقیه‌ی افراد را کنار بگذارید و با امیدواری هرچه تمام‌تر در جاده‌ی دینداری جلو بروید، از خود انتظارات فوق طاقت نداشته باشید. موفق باشید
نمایش چاپی