بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
16835

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام عرض می شود خدمت استاد عزیزم: بنده نمی توانم برای تحصیل به حوزه بروم و می خواستم اگر امکان دارد دروس پیشنهادی حضرتعالی را مطالعه کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر سیر مطالعاتی روی سایت که مبتنی بر روش معرفت نفسی است با ذوق‌تان هماهنگی داشت؛ خوب است که از آن استفاده کنید. موفق باشید

14470

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید محضر استاد گرامی: من با وجود اینکه دخترم ولی اصلا عاطفه و احساس ندارم مثلا دیدن صحنه هایی در رابطه با فاجعه ی منا یا حمله ی عربستان به یمن یا کشتار مردم توسط داعش به هیچ وجه منو ناراحت نمی کنه و وقتی اطرافیانم مشکل یا غمی رو که در زندگی شون دارن بیان میکنن نمی تونم باهاشون هم دلی کنم و از ناراحتی اونا ناراحت بشم و چون از بچگی تو زندگیم مشکلاتی داشتم و دارم وقتی در مورد مشکلات اطرافیانم مطلع میشم به جای ناراحتی ته دلم احساس خوشحالی می کنم اگه همین طور ادامه بدم هلاک میشم لطفا راهنماییم کنین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره هر انسانی در عمق جان خود نسبت به سایر انسان‌ها احساس یگانگی دارد و غم آن‌ها را غم خود احساس می‌کند. باید سعی کنیم آن وَجهِ باطنی خود را ظهور دهیم. موفق باشید

9580
متن پرسش
با سلام: ضمن تشکر از پاسخگویی جنابعالی، در مورد پاسخ سوالم ابهامی برایم بود. سپاسگذار خواهم بود پاسخ دهید: فرمودید: «زبان؛ مقدِّر است به همان معنایی که می‌فرمایند» چون بنده مطالعه ای در این زمینه نداشتم منظور از به همان معنا که می فرمایند چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی گفته می‌شود زبان مقدِّر است یعنی اگر انسان بگوید امروز برای من روز بدی خواهد بود، همین امر تقدیر او را به همان صورتی که خود بر زبان رانده ورق می‌زند و یا بر عکس. البته این یک موضوع مطلقی نیست، بلکه شرایط را فراهم می‌کند. موفق باشید
9281
متن پرسش
بنام خدای متعال و با سلام به استاد عزیز: 1- علامه در المیزان ذیل کدام آیه به طور مفصل بحث نبوت و رسالت و تفاوتهای آن دو را آورده اند؟ 2- قبل از نوح علیه السلام که رسالت و دینی نبوده انبیاء چه دستوراتی را برای مردم می آوردند؟ فرق دستوراتشان و اخبار غیبی که می آوردند و به مردم ابلاغ می کردند با اخبار و دستوراتی که رسولان مانند ابراهیم علیه السلام تحت عنوان شریعت می آوردند چیست؟ 3- انبیائی که بعد از رسولان می آمدند؛ انبائاتی که می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند همان شریعت رسول قبل از خودشان بوده یا چیز دیگری می گرفتند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر نمی‌کنم به طور مشخص علامه یک سر فصلی تحت عنوان تفاوت بین نبوت و رسالت در المیزان داشته باشند. اگر هم باشد بنده حضور ذهن ندارم، به‌خصوص که در قرآن آیات زیادی داریم که این دو واژه به جای هم به‌کار رفته‌اند و به اصطلاح متصادق‌اند. 2- شاید حالت اخلاقی داشته است که عدم رعایت آن عصیان محسوب نمی‌شده چون در آیه‌ی 17 سوره‌ی إسراء می‌فرماید: «وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصیراً» یعنی بعد از نوح است که هلاکت اقوام به جهت عصیان در مقابل حکم خدا مطرح است. 3- حتماً مطابق روحیه‌ی قوم و شرایط تاریخی هر پیامبری، انبائات متفاوت بوده. موفق باشید
8074
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز ایا نفس ما در ایجاد یا خلق بدن مادی ما دخالت دارد؟حتی واسطه ی این کار هم نیست؟یعنی به کلی علت معده است یا میتواند علت حقیقی هم باشد؟اگر جواب منفی ست چگونه یک عارف میتونه بدنش را حذف کند.مثل آقای قاضی که ده روز از ماه رمضان در هیچ کجا نبودند یا حضرت امام،یا حضرت عیسی علیه السلام که بدن مادی ندارند ولی زنده اند وبا ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف با بدن مادی حاضرمیشوند.؟... آیا این نظر درسته که نفس در ایجاد بدن مادی نقش دارد به طور تکوینی،و اگر شخصی بتواند به مرحله ای از کمال برسد میتواند به این تکوین دست پیدا کندو به صورت اختیاری بدن خود را ایجاد کند؟با تشکر التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در بحث برهان صدیقین و حرکت جوهری باید جواب این سؤال را پیدا کنید. در هرحال اگر انسان به مبادی ایجاد بدن خود دست یابد می‌تواند تصرفاتی در آن بکند ولی این چیزی است ماوراء جنبه‌ی طبیعی نفس ناطقه، به تزکیه مربوط است. مثل آن‌که ائمه«علیهم‌السلام» ماوراء نفس ناطقه‌ی خود در عالم تصرف می‌کنند. موفق باشید
7775
متن پرسش
سلام علیکم آیا این جملات صحیح هستند؟ ۱- هدف حیات انسان ملافات خداوند است. ۲- کمال انسان در رسیدن به بالاترین لذت است و خداوند هم انسان را برای همین آفریده است و تقرب یعنی صعود از یک لذت سطحی تر به یک لذت عمیق تر. ۳- همه حرکتهای انسان در حقیقت تجلی میل لذت طلبی اوست حتی طلب رضای خداوتد و اخلاص و انسان هیچ کاری بیرون از دایره لذت طلبی اش نمی‌تواند بکند. ۴- کدام یک از این اهداف در حیات بشر غایی ترند: ملاقات خدا، لذت، بندگی؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: واژه‌ی لذت‌طلبی واژه‌ی لغزنده‌ای است و ناخودآگاه ذهن را از آنچه مقصد اصلی سیر إلی اللّه است منحرف می‌کند. در تجربه‌ی عارفان پس از سال‌ها نفی خودخواهی، احساس قرب الهی آنچنان آن‌ها را به شعف می‌آورد که با تمام وجود فریاد برمی‌آورند: «یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمین‏» ای کاش مردم می‌دانستند چگونه پروردگارم همه‌ی موانع اُنس با خودش را از میان برداشت و مرا در زمره‌ی مکرمین قرار داد. پس می‌توان گفت: از طرف ما بندگی مطرح است و از طرف او لقاء. و در این رابطه قرآن می‌فرماید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» هرکس می‌خواهد به لقاء خدا برسد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت پروردگارش به هیچ‌چیزی غیر از حق نظر نکند. موفق باشید
6677
متن پرسش
به نام خدا سلام علیکم محضر استاد عزیز چه تفاوتی بین معجزه انبیائ و کارهای مرتاضیین وجود دارد؟ خواهشمند است در صورت امکان بصورت مکفی پاسخ داده شود و من الله توفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در قسمت معجزات انبیاء عرایضی داشته‌ام. إن‌شاءاللّه جواب سؤال خود را می‌گیرید. موفق باشید
26842

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: من تازه با شما آشنا شدم سوالی دارم منظور این حدیث چیه: امام صادق عليه السلام: ما مِنْ عَبْدٍ اَسَرَّ خَيْرا فَذَهَبَتِ الاَْيّامُ اَبَدا حَتّى يُظْهِرَ اللّه ُ لَهُ خَيْرا وَ ما مِنْ عَبْدٍ يُسِرُّ شَرّا فَذَهَبَتِ الاَْيّامُ حَتّى يُظْهِرَ اللّه ُ لَهُ شَرّا؛ [بحار الأنوار، ج 72، ص 282، ح 4.] هر بنده اى كه خيرى را پنهان كند، با گذشت زمان خداوند خيرى را از او آشكار مى سازد و هر بنده اى كه شرّى را پنهان كند، با گذشت زمان خداوند شرى را از او آشكار مى گرداند. در خصوص نیات بدی که در دل ماست و پنهان هست و طبق این حدیث یه روز آشکار میشه چه کنیم؟ بالاخره افکار و نیات بد هم داریم دیگه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور آن است که تا می‌‌توانید خوبی‌های خود را به رُخِ بقیه نکشید. خداوند خودش آن کار را می‌کند و از آن طرف تا می‌توانید بدیِ کارهای بد و گناه را انکار ننمایید، وگرنه خداوند خودتان را گرفتارِ آن بدی‌ها می‌کند. موفق باشید

26588

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: آیا اینکه همه مردم ذیل حکومت امام زمان قرار می گیرند و نهایتاً پایان تاریخ با ظهور حضرت است، نفی اختیار مردم نیست تا سرنوشت عالم را طور دیگر رقم بزنند و حتماً آنچه که ظهور نامیده می شود، رخ ندهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن زمان هم همه‌ی مردم راضی به حاکمیّت حضرت نمی‌باشند بلکه «حقّ» در مناسبات بشر حاکم می‌شود ولی باز اختیار در میان است و بعضی در شقاوت هستند. موفق باشید

25756

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: یکی از منازل سلوک را سماع گفته اند و عرفایی مانند مولوی هم آن را انجام می دادند. با توجه که این مورد را در قران و فرهنگ اهل بیت نیافتم برایم جای سوال است: ۱. رقص سماع چیست و چه نقشی در سلوک دارد؟ ۲. اگر نقشی دارد چرا در دین نیست؟ اگر نقشی ندارد چرا منزلی از منازل سائرین است و عرفایی به آن اشتغال داشته اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چون چنین احوالاتی را تجربه نکرده‌ام نمی‌توانم نظر دهم. ولی نمی‌توان هم مسئله را به راحتی مردود شمرد. واللّه اعلم! موفق باشید

23924
متن پرسش
سلام معلم عزیزم: سخنی با مخاطبین داشتم اگر اجازه بفرمایید. راستش بنده یکی از چیز هایی که بر خودم فرض می دانم، رجوع به قسمت پرسش و پاسخ های سایت هست و واقعا برایم مانند سفره ی پر برکتی هست و بابت آن از شما و تمامی زحمت کشان سایت لب المیزان تشکر و قدردانی می کنم. و از همین جا به همه حقیقت جویان و تشنگان دوست پیشنهاد می کنم از این پرسش و پاسخ ها غافل نشوند، در ضمن از افرادی هم که سوال میپرسن تقاضا دارم بیشتر با مبانی حضرت استاد طاهرزاده مأنوس باشن که برکات فوق تصوری دارد از جمله اینکه به جواب خیلی از سوالاتشان خواهند رسید و همچنین این پرسش و پاسخ های سایت رو هم زیاد مطالعه کنند تا دریچه هایی در عقل و قلبشان به لطف الهی گشوده شود و حتی نیازی خیلی به پرسش پیدا نکنند ان‌شاءالله. چون انصافا برای بنده که مطالعه می کنم خیلی سخت هست و بهم فشار میاد وقتی می بینم از استاد بزرگوار سوالات تکراری می پرسند، گرچه استاد با صبوری صد باره جواب می دهند ولی خواهشا حساب وقت استاد و مسائل دیگر را هم باید کرد. یکی از برکات فوق العاده مباحث جناب استاد طاهرزاده حقیقتا درک مبانی فلسفی و عرفانی و زمینه فهم عمیق معارف دین می باشد برای پیر و جوان، بخصوص جوانانی که از الان می خواهند پای در راه عبودیت و صراط مستقیم بگذارند و نه تخصص کافی دارند و نه استاد خاص و مطمئن. و باز از دیگر برکاتی که انس با آثار جناب استاد بزرگوار دارد، بخصوص سه بحث خودشناسی و خداشناسی و معادشناسی با شرح های صوتی ایشان، پیدا شدن قوه درک مبانی بزرگانی همچون حضرت امام و حضرت علامه طباطبایی و شاگردان این دو اسطوره علم و معنا رحمت الله علیهما هست. خداوند به همگان توفیق عنایت کند!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توصیه‌ی کاربری اندیشمند به کاربران عزیز سایت «لبّ المیزان». به‌خصوص اگر رفقا از قسمت آرشیو سؤالات که موضوعات مختلف را دسته‌بندی کرده است و هرکس بنا به ذوق و مسائل خود می‌تواند به آن قسمت رجوع فرماید؛ غفلت نکنند. موفق باشید

22731

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در جلسه دوشنبه بین دو نماز کلیپی پخش شد که از ترک عادت به عنوان افضل اعمال نام برده شد چه خوب و چه بد. حال تکلیف اینکه می گویند مداومت بر عمل است که راه می گشاید چه می شود؟ مثلا نماز شب رو باید بعد یه مدت ترک کرد و دوباره خواند؟!! یا مثلا نباید بر خواندن مناجات تائبین مداومت داشت؟ یا نماز شب جمعه را نباید همیشگی خواند؟ یا نماز غفیله یا....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور، عباداتی است که عادت می‌شود. وگرنه عباداتی که انسان با حضور قلب پیگیری می‌نماید که همواره باید آن را دنبال کرد. موفق باشید

19761

بدون عنوان:بازدید:

متن پرسش
سلام 1- آیا مبارزه با استکبار در حالی که این همه فشار بر مردم وارد شود ، به مصلحت مملکت و مردم است؟ واقعا چه توجیهی دارد؟ رهبری در 14 خرداد 82 فرمودند : بزرگترین مبارزه با آمریکا ، خدمت به این مردم است. هركه مى خواهد با امريكا مبارزه اساسى كند، بايد به اين مردم خدمت كند. هر كه مى خواهد با دشمنان اين ملت مبارزه عملىِ كارآمد كند، با فساد مبارزه كند. 2- پس کو ؟ فقط تحریم هایش برای مردم آمد؟ مسئولین که فشارش را تحمل نمی کنند. حداقل مدیریت هم ندارید که تحریم ها کم اثر باشد، کشوری با این همه ثروت ملی و خدادادی طبق نقل هایی این است وضع ممکلت : 14 میلیون فقیر 6 میلیون بیکار 3 میلیون معتاد 14/5 میلیون مجرد و ......................... در فساد و اختلاس و آمارهای بد دیگر هم که در دنیا سرآمد هستیم. بانک تاسیس می کنند با شعبه های فراوان بعد از 25 سال لو می رود که مجوز ندارد . کدام قانون؟ قانون برای اقشار ضعیف و عامه مردم است که اقدام قاطع می کنند و در سوراخ موش هم که باشی مالیات و بدهی را از حلقومت می کشند بیرون. اما آن کله گنده ی فساد از کشور فرار می کند یا اصلا معلوم نیست آخرش با او چه کنند!؟ . اما حالا کسی کار سیاسی خلافی انجام دهد پدر او را بهترین شکل در می آورند ولو مرجع تقلید باشد. 3- چرا در زمینه های اقتصادی اینطور نیست؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جانا سخن از زبان ما می‌گویی. ولی متذکر باشید که همه‌ی این ضعف‌ها ریشه در کسانی دارد که مستقیم یا غیر مستقیم شیفته‌ی غرب و استکبارند و راهِ نجات ملت ما تنها با حفظ روحیه‌ی انقلابی و مبارزه با استکبار می‌باشد. موفق باشید

19334
متن پرسش
سلام علیکم خدا قوت: از استاد خواهشمندم به دو سوال زیر پاسخ مبسوطی عنایت کنند: با توجه به مسائل معرفت نفس و حشر و مطالبی که در کتابهای مختلف فلسفی و عرفانی از جمله کتاب خود استاد آمده (مثلا ص 172 و 174 معرفت نفس و حشر) : 1. نظر به اینکه در عالم مجردات ماده وجود ندارد و نیازی به این بدن مادی با این اشکال نیست آیا بدن اخروی دارای همین اندام با همین اشکال موجود خواهد بود؟ اگر نه پس چگونه هر کس در آن عالم دیگری را می شناسد و می گوید این فلانی است؟ اگر بدن اخروی از صور ملکات نفسانی ایجاد می شود چگونه افراد نفوس دیگر را شناسایی می کنند؟ با توجه به اینکه ملکات نفسانی نفوس در همین دنیا نیز از نفوس دیگر پنهان هستند و افراد با بدنهای مادیشان شناسایی می شوند نه با ملکات نفسانی و صور. 2. اگر بدن اخروی فاقد ابزار مادی دنیوی مانند چشم و گوش و... باشد چگونه می تواند با این عالم ماده و طبیعت مرتبط شود؟ مثلا نفس در مجردات چگونه و با چه مکانیسم و ابزاری می تواند یک درخت را ببیند یا به یک صوتی گوش کند؟ مگر نه این است که چشم و گوش و... واسطه هایی هستند بین قوای نفس و عالم ماده؟ تشکر از محبت و حوصله شما - التماس دعا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که مجردات ظرفیت بیشتری دارند، بدن اخروی با بدن دنیایی متفاوتند و لذا در بدن اخروی در عین آن‌که همه می‌بینند این آقا، صدام حسین است، با همان چشم قیامتی می‌بینند که به جهت تکبرش، مورچه است 2- «دیدن» در عالَم قیامت با قوه‌ی بینایی است مثل آن‌که شما در خواب که چشمِ بدن‌تان بسته است می‌بینید 3- جزوه‌ی «نحوه‌ی بدن اُخروی» که بر روی سایت است نکاتی در رابطه با این امر دارد. موفق باشید

19148

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: با توجه به انتخابات پیش رو و وظیفه ی هر انسانی برای انتخاب اصلح نظرتون رو در مورد جریان فکری آقای قالیباف که تاثیر در مدیریت دارد را چه طور می بینید و تحلیل می کنید؟ (فضای فکری مدیریتی ایشان). با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان خوبند ولی به تصمیم قطعی «جمنا» که انسان‌های قابل اعتمادی هستند، بهتر می‌توان اعتماد کرد. موفق باشید

17839
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: از آن جایی که یک انسان موحد وقتی که درخت یا کوه را می بیند در واقع حضرت حق را می بیند اولا آیا انسان موحد وقتی که بالفرض فرش یا اتومبیل را هم که می بیند باز حضرت حق را می بیند؟ ثانیا انسان موحد سایر مردم را می بیند به اعتبار جسم و فیزیک بدنی آنها حضرت حق را می بیند یا به اعتبار نفس یا روح آنها خدا را می بیند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مخلوقات عالم را از آن جهت که خداوند خلق کرده همه آینه‌ی نمایش خالق‌شان می‌باشند، ولی واقعیت امور اعتباری مثل فرش و ماشین، صورت ذهنیات بشرند. موفق باشید

14890
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و گرانقدر برخی از آشنایانم که در اروپا زندگی می کنند می گویند: در اروپا صمیمیت و دلسوزی مردم نسبت به یکدیگر و ما بالا است و در اروپا نظم بالایی است در جواب چه بگویم. سپاس فراوان پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً همین‌طور است. ولی فراموش نکنید که این نوع نظم و دلسوزی در مسیر ارضای نفس امّاره است و در این رابطه شیطان هیچ مشکلی برای آن‌ها ایجاد نمی‌کند. شیطان قسم خورده است هرکس در صراط مستقیم قرار دارد، او را وسوسه کند و به همین جهت حضرت صادق«علیه‌السلام» در خطاب به ابن‌جندب می‌فرمایند که بیشترین تلاش شیطان در مقابل شیعیان ما است. موفق باشید. سلام و درود: استاد فاضل و ارجمند با توجه به مطالب فوق همانطور که مستحضرید عدم آشتی با خود راستین و خدا باعث اضطراب می شود و کسی که اضطراب دارد در ارتباط با خود و دیگران دچار اختلال روحی می شود. پس چطوری اروپایی ها در ارتباط با دیگران نه تنها دچار اختلال روحی نمی شود بلکه صمیمت هم دارند. کسی که اضطراب دارد حوصله خودش را ندارد چه برسد دیگران. پس بنابر این چطوری مردم اروپا صمیمی هستند و نظم دارند؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد شیطان در مورد عقل دنیایی اهل دنیا، مشکلی برای آن‌ها ایجاد نکند و بتواند در امور دنیایی در کنار هم باشند ولی چون این نوع رعایت‌ها ذیل اراده‌ی الهی و در راستای آبادانی قیامت نیست، از آرامش بنیادین محرومند به طوری که به قول اریک‌فروم، معضل غربْ امروز روان‌های مضطرب است که برای دوری از آن به هر کاری دست می‌زند. موفق باشید

8277
متن پرسش
سلام علیکم حضرتعالی فرمودید: مطهرون - به اعتبار آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب- بالإصاله اهل بیت هستند و بالتّبع هرکس به همان اندازه‌ای که از طهارت بهره‌مند است می‌تواند با حقیقت قرآن مأنوس باشد. حال اگر کسی از طهارت به همان روشی که فرمودید بهرمند شد می شود گفت که این طهارت از جنس طهارت اهل البیت است اما به نازله. و یا در مورد علمایی مثل امام که فرمودید قلبشان نورانی است آیا این درست است که این همان نورانیت اهل البیت است امام به نازله؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بسیار نکته‌ی دقیق و درستی است، لذا هرکس در ذیل نور اهل‌البیت«علیهم‌السلام» به قرآن رجوع کند توان ارتباط با قرآن را به همان اندازه دارد و عملاً در جامعیت روحی است در عین نازل‌بودن. مثل نور بی‌رنگ نازله نسبت به نور بی‌رنگ شدیدتر. موفق باشید
4521

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام استاد ما مباحث شرح تفسیر سوره حمد را مجازی گوش می دادیم دلیل اینکه مباحث شما تعطیل شده چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کلیه‌ی جلساتی که در سالن‌های شهرداری اصفهان برقرار می‌شد تا بعد از انتخابات تعطیل شده. موفق باشید
4149

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
اگر «شناخت روح حاکم بر غرب» به معنای شناخت قلبیِ بطلان مبادی غرب است، پس به اندازه‌ای غرب‌شناس می‌شویم که به خدا نزدیک شویم و غیب این عالم و زشتیِ گناهان و تلخیِ بُعد از حق را درک کنیم. آیا این نتیجه‌گیری درست است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب شماره 4086 نظر خود را عرض کردم.
1373

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام می خواستم ببینم اینکه در کتاب از برهان تا عرفان در صفحه 35 از لفظ سقوط استفاده کرده اید دلیل خاصی داشته است یا نه؟ مثلا چرا از لفظ فرود استفاده نکردید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: «فلسفی را کار با الفاظ نیست». عمده دقت در مفهوم موضوع است موفق باشید
29895
متن پرسش
سلام: با توجه به سوال 29893 عظمت و حقانیت مکتب تفکیک برایم ثابت شد. همین که شما که فرسنگها از مکتب تفکیک فاصله دارید بیان می‌کنید اهل تفکیک اید نشان از عظمت این مکتب است گرچه مقصودتان چیز دیگری باشد به هر حال گفتم که بنظرم می‌رسد استاد حکیمی هم تسلط کامل بر فلسفه ندارند بنده در افق فکری خود کسانی چون علامه قزوینی را مدنظر دارم که در عین تسلط کامل بر فلسفه بتوانند آن را زمین زنند بنابرین مرا چه به کسانی که خود را به این مکتب بستند و بدون درک درست از فلسفه با نقدهای نامربوطشان موجبات تضعیف مکتب را فراهم می‌کنند قزوینی های این عصر چه کسانی اند و اگر حکیمی را تایید می‌کنید و معتقدید به فهم فلسفه و عرفان نائل آمدند و بعد پی به بطلانش برده اند با ایشان کار را شروع کنم والا هرکدام مدنظرتان است که در عین تسلط بر فلسفه ضد فلسفه باشند را نام ببرید. متشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از عجایب روزگار این‌که کسی بخواهد به دنبال بطلان فلسفه باشد. این حکایت از آن دارد که در رجوع به دین، قصد رجوع به حقیقت ندارد بلکه گرفتار محدودیت‌های مفاهیم و آداب دینی است. وگرنه: «شاخ گل هر جا که می‌روید گل است». تفکیکِ مطرح در محافل مذکور، حکایت از بی‌تاریخی افراد دارد. موفق باشید

27086
متن پرسش
سلام خدا قوت و برکت. سالیان سال متوالی قرآن تلاوت داشتم ولی راضی نیستم دلم گواه عدم رضایت است با توجه به اینکه اهل صوت نیستم تفاسیر‌ یه جلدی المیزان و بهرام پور را دارم. دو بحث آیا تلاوت باید جدای از شرح تفسیر باشد؟ خواهشمندم با توجه به رخدادهای زمانه و نحوه برخرد با قرآن را جهت دستورالعمل عنایت بفرمایید. در خصوص نماز و نحوه برخورد با آن کتبی از علما‌، آیات عظام ملکی تبریزی، جوادی عاملی و مطهری در دستور کار قراردادم در این باره هم قبول زحمت‌ و رهنمایم باشید. و چه کنم که باطن تکوین لایقف حقیقت خود را با امور یاد شد منطبق با تشریع هماهنگ کنم. ملتمس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عمده نوع رویکردی است که باید به قرآن داشت، وگرنه همان «خلاصة التفاسیر» خوب است. مقدمه‌ی بحث سوره‌ی جاثیه که در آن توجه به رویکرد قرآن شده است را با جلسه‌ی اول آن سوره، ذیلاً خدمتتان می‌فرستم. ۲. به نظر بنده هر دو کتاب و از جمله «آداب الصلواة» از امام، راه‌گشاست. ۳. باید سعی کرد با احساسِ حضور در جهان هستی، نماز خواند تا با خدایی که در همه‌ی عالم حاضر است رابطه برقرار شود. موفق باشید

زبان قرآن، اصیل‌ترین زبان

باسمه تعالی

1- اگر زبان اصیل، گزارش‌گر حقیقت است و دورانِ ما دوران تکنیک و به حجاب رفتن حقیقت می‌باشد، در این زمانه بهترین راه که ما در مقابل خود داریم، زبان قرآن است و هوشیاری و تفکر اقتضا می‌کند که مواظب باشیم زبانِ قرآن را گم نکنیم؛ زیرا گر زبانی اصیل نباشد، گزارش‌گر آن حقیقتی که راه نجات را نشان دهد، نخواهد بود.

2- وظیفه‌ی ما با آگاهی از جایگاه زبان قرآن، نسبت به روح زبان قرآن پاسبانی است تا کلام الهی نسبت به رسالتی که دارد محفوظ بماند و گرفتار زبان روزمرّه نگردد.

3- قرآن، آینه‌ی گشوده‌ای است که با هنرمندیِ تمام تلاش شده نگاه ما را به عالم تسهیل کند تا بتوانیم رابطه‌ای بین آن‌چه در روبه‌روی خود داریم، با عالم مثال برقرار کنیم و این، با نگاه درست انجام می‌گیرد و این‌که بی‌واسطه‌ی محفوظات ذهنی با عالَم زندگی کنیم و نه با آن نوع آگاهی‌ها که درآن، انسان با مفهومی از واقعیتِ عالم به‌سر می‌برد.

4- در آیات قرآن حقیقت به صورت کلماتی شاعرانه به ظهور آمده‌است تا روح انسان را در بر بگیرد و انسانیت نسبت به آن‌چه آن کلمات متذکر آن هستند، احساس دوگانگیِ سوبژه و اُبژه نکند و بی‌عالم شود.

5- آیات قرآن آن‌چنان است که عالَمی را در مقابل انسان می‌گشاید  تا انسان نسبت خود را با خدا و اسماء ‌او به صورت یگانه احساس کند و از این جهت قرآن، آینه‌ی رخداد حقیقت است، حقیقتی که در همه‌ی موجودات به خصوص در  تاریخ، قابل احساس است و انسان‌ها را در برگرفته.

6- زبان قرآن، زبانی است که انسان می‌تواند به کمک آن زبان با حضور خدا در عالم نسبت برقرار کند واین، وقتی صورت می‌گیرد که با تدبّر در قرآن، به لایه‌ها‌ی زیرینِ زبان قرآن نزدیک شویم که آن نزدیکی به بنیاد روحی است که این زبان از آن برآمده‌است و از آن گزارش می‌دهد و ما را متذکرِ نسبتِ خود با سایر چیزها می‌کند.

7- زبان قرآن از آن جهت که زبان فطرت است، جایگاه وجود ما است و می‌توانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از آن قانع نباشیم و بتوانیم همواره بین خود و آن‌چه قرآن در مقابل ما می‌گشاید، در رفت و آمد باشیم که این نحوه‌ای از انس و نزدیکی با خود و با حقیقت است، از آن جهت که زبان قرآن موجب بسط وجودِ انسان می‌گردد تا خود را نسبت به همه چیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکان تحقق آن با اُنس با قرآن فراهم می‌شود و در آن صورت نحوه‌ی زیست ما را شکل می‌دهد.

8- قرآن، پیام «وجود» است که در هر جایی و به‌خصوص در تاریخ با آن روبه‌رو هستیم و در عین حال نسبت به آن غفلت داریم، زیرا عموماً از گشودگیِ خود و این‌که هستی دارای ظهور است، غفلت می‌کنیم و متوجه‌ی مجاورت و قرب حقیقت با خود نیستیم آن‌طور که فرمود «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد».

9- زبان قرآن، زبان اشاره به «وجود» یا حقیقت است و با تذکرات آن می‌توان با حقیقت نسبتِ وجودی برقرار کرد و در این مسیر که ظهور حقیقت به حضور ما است، همواره با حضور مجددی روبه‌رو هستیم و اگر نوعی گشودگی در میان نباشد چگونه می‌توان پیام قران را یافت؟ آن نوع گشودگی که گشودگی متقابل انسان نسبت به آیات الهی و گشودگی آیات الهی نسبت به ما است. این یعنی به روی هم گشوده‌بودن و در آینده و در امکاناتِ روبه‌رو نیز حاضرشدن و همواره امور والا را در هر چیز مدّ نظرقراردادن.[1]

10- زبان قرآن، از آن جهت که زبان آشکار کردن حقیقت است و وجود و جایگاه عالَم را منعکس می‌کند، به ما امکان رابطه برقرارکردن با عالَم و آدم را می‌دهد، به شرطی که با همان روحیه‌ی شاعرانه‌ی قرآنی با همه‌چیز رابطه برقرار کنیم و در زبان قرآن سُکنی گزینیم.

11- زبان قرآن، زبانِ به ظهورآوردنِ عالَمی است که ما را فرا گرفته و با آن زبان می‌توان در همه‌ی عالم حاضر شد، بدون احساسِ دوگانگی بین خود و عالَم. درست به همان اندازه که آن زبان، آشکار می‌کند، رازگونه و ناآشکار است. تابلویی است که حقیقت در آن آشکار می‌‌شود، در حالی‌که حقیقت هیچ‌وقت آشکار نیست. از سنن عالم سخن می‌گوید، سنت‌هایی که ظاهری دارند و باطنی و به کمک آن زبان می‌توان نحوه‌ی زندگی‌کردنِ اصیل را که زندگی‌کردن در سنن الهی است، به‌دست آورد.

12- زبان قرآن، ظهور واژه‌هایی است که حامل قداست‌اند و وجوه پنهانی آن زبان متذکر حقایق بزرگی است که ما را فرا می‌خوانند و می‌توان با آن‌ها روبه‌رو شد و با آن‌ها زندگی کرد. معرفتی است برای زندگی‌کردن و نه صِرف دانایی؛ بلکه نوعی بصیرت عملی است، زیرا انسان با عمل‌اش انسان است و تا ایمانِ خود را به عمل نکشاند،‌ حقیقت از طریق او به ظهور نمی‌آید تا او را در بر بگیرد و آن حقیقت از آنِ انسان شود و انسان سرمستِ حقیقتی گردد که عالم را فراگرفته‌است.

آن‌چه بنده سعی کرده‌ام در مباحث قرآنی دنبال نمایم، حاضرکردنِ خود و مخاطبان در عالمی است که قرآن در مقابل بشر گشوده ‌است و بشرِ امروز بیش از پیش به آن نیاز دارد تا به بودنِ گشوده و گسترده و متعالیِ خود دست یابد.

13- زبان قرآن، زبان قوام‌دهنده به «بودنی» است که هرکس برای اُنسِ با حقیقت باید در آن ورود کند تا وجودش بسط یابد و درکرانه‌ی وجودِ هستی حاضر شود و بتواند همه چیز را به هم پیوند دهد. از آن جهت که خداوند پیامبر خود را برانگیزاند تا محلّ ظهور زبان قرآن شود و تفکر، همان احساس حضور می‌باشد که انسان در وجودِ گسترده و گشوده‌ی خود می‌یابد. این همان پیداشدنِ نسبت انسان با «وجود» است. پیداشدنِ نسبت با وجودِ خود و وجود دیگر موجودات و دیگر انسان‌ها. در این راستا است که عالَمِ انسان گسترده می‌شود. آری! زبانِ قرآن عالَم‌ساز است و بدبخت انسانی که عالم ندارد تا در پیام وجود، سکنا گزیند و در تاریخ خود که آینه‌ی ظهور اراده‌ی خاص الهی است، حاضر شود.

14- با نظر به لایه‌های زیرینِ زبان قرآن که زبان حقیقت است، از طرف آن زبان چیزی به انسان داده می شود که تمامِ وجود انسان را در بر می‌گیرد و بدین لحاظ انسان سرمست می‌گردد و آن کلمات را قصه‌ی وجود خود احساس می‌کند. در واقع در این حالت زبان قرآن، دارد قصه‌ی جان انسان را تکلّم می‌کند و به انسان قوام می‌دهد تا در موجود هم به سراغ وجود برود و در همه چیز پیام وجود را بشنود.

15- وقتی انسان متوجه می‌شود که قرآن تکرار ناپذیر است که متوجه باشد در آن کلمات قرآن حقیقت است که رخ داده‌است و به عنوان رخداد، هبه‌ای است به بشرِ آخرالزمان برای آغاز آن نوع جریانِ توحیدی که مناسب این زمانه است و تا این زمانه بنیاد پیدا کند.

16- رجوع به قرآن برای حلّ بحرانی است که امروزه بشریت گرفتار آن شده‌است و آن، احساس پوچی و تنهایی یعنی نیهیلیسم است. درک پوچی دوران موجب می‌شود تا در قرآن به دنبال کشفِ نسبت خود با خداوند برآییم و از آن طریق نسبت به همه چیز گشودگی خاصی برقرار کنیم که آن، پیدا کردن وجهی از انسانیت گمشده‌ی ما است و برگشت به نسبتی که از دست داده‌ایم؛ نسبتی واقعی با خود و با وجود، یعنی با حقیقت. همه‌ی همّت بنده با نظر به آن‌چه گفته ‌شد برگشت به خدایی است که در قرآن به ظهور آمده و عالم را فرا گرفته است. امید است در راستای رجوع به قرآن از این نگاه غفلت نشود.

طاهرزاده

سوره مبارکه جاثیه – جلسه‌ی 1- سوره‌ی جاثیه و تجلی اسم عزیز حکیم

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

 

]حمتَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ & إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ[

هر سوره‌ی جدید‌ی که نازل می‌شود شروع آن با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم است.

وقتی آیاتی برجان پیامبرf نازل می شد. حضرت بر اساس آن آیات و نورانیتی که بر قلب مبارک‌شان تجلی می‌کند، با آن آیات زندگی می‌کردند. پیامبرf در عالَم آیاتی که برای‌شان نازل می‌شد، زندگی وجودی و روحانی و معنوی قدسی خود را داشتند.

یک مرتبه نسیمی جدید از عالم بالا به قلب حضرت می‌وزید که ظهورش با کلمه‌ی مبارکه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود. در نظر بگیرید این بسم اللّه همین‌که به جان پیامبرf می‌وزید، چه احوالاتی برای جان و قلب حضرت ایجاد می‌کرد. این فرق می‌کند با این‌که آدم خودش بخواهد صحبت کند، رسول خداf تمام وجودشان آماده‌ی شنیدن می‌شد و در نتیجه وَحی الهی به ظهور می‌آمد، به همان معنایی که در سوره‌ی شعرا داریم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»(شعرا/۱۹۳ و ۱۹۴) قرآن از طریق روح الامین بر قلب تو نازل شد، تا بشریت را از انحراف‌ها برحذر داری. صوت قرآن را گوش رسول اللّهf می‌شنید و جانشان آن را درک ‌می‌کرد و عقل‌شان می‌فهمید. یعنی وَحی الهی با تمام ابعادش، تمام ابعاد رسول خداf را در بر می‌گرفت. به گفته‌ی حضرت علامه طباطبایی«رحمۀالله‌علیه» هم جان‌شان حس می‌کرد و هم می‌فهمیدند و هم قلبشان به نور وَحی منوّر می‌شد و هم گوش‌شان می‌شنید. یکی از معارف خوبی که در مسلمانان هست همین است که متوجه هستند همین قرآن کلام الهی است و صوتی از عالم بالا بر قلب رسول خداf جاری شده است. حتماً آن صوت چون همراه با معانی قدسی است، قلب پیامبرf را متحول می‌کرده است، این‌که جان انسان آن‌چنان سعه و وسعتی پیدا کند که صوتی قدسی محور معارف عالی بشود، چیز مهمی است.

نمی‌خواهم مقایسه کنم، ولی در شرح حال سقراط داریم که در معبد دِلفی می‌رفته، تمرکز می‌کرده و به قول خودش پیام‌هایی را دریافت می‌نموده است. شنیدن صوتِ حقایق آمادگی خاص می‌خواهد. سقراط هم متوجه بود اگر می‌خواهد سقراطی فکر کند باید گوش بسپارد. حقیقت آنقدر وسعت دارد که تا موطن قوه‌ی سامعه نازل شود و با خودش محتوا و معنا را به همراه آورد. نمی‌خواهم روی این مطلب زیاد بمانم، هر چند بحث مهمی است یکی از افتخارات ما مسلمانان آن است که متوجه‌ی این معارف هستیم که قرآن کلام الهی است. معارفی که الحمدالله ما معتقدیم از عظیم‌ترین مبانی تفکر بشر است. امروز هم فیلسوفان زبان بر روی آن بحث می‌کنند. در این رابطه عرایضی در کتاب «گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی» شده است. لازم است بر روی این موضوع فکر کنیم که قلب چه اندازه باید وسیع باشد که حقیقت از موطن عقل و قلب تا موطن درک صوتی، انسان را فرا بگیرد و خطورات قلبی مانع نزول حقیقت تا این‌جاها نشود.

چه احوالاتی بر رسول خداf گذشت وقتی یک مرتبه ندایی از عالم ملکوت آمد و گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» قبل از آن‌که سوره‌ای با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شود با آیات و سوره‌های قبلی که برایشان شناخته شده بود به‌سر می‌بردند. آری! همه‌ی قرآن به شکل اجمالی در شب قدر بر پیامبرf نازل شده است و این یعنی روح کلی قرآن در نزد آن حضرت هست ولی باز منتظرند تا آن روح کلّی به صورت تفصیلی ظهور کند. نمی‌دانم برای خود شما پیش آمده است که چیزهایی را می‌فهمید اما توان ارائه‌ی آن‌ها را ندارید، به‌خصوص شعراء بهتر متوجه می‌شوند. شاعر می‌داند چیزی باید بگوید اما اراده‌ی او کافی نیست، تا یک‌مرتبه برایش حالتی پیش می‌آید که صورت حقیقی آن معنا در الفاظ مناسب آن معنا به «گفت» می‌آید و احساس خوبی را تجربه می‌کند. در صحن مطهر حرم حضرت امیرالمومنینu نشسته بودم آقایی هم کنارم بود که یک‌مرتبه به من گفت، گرفتم و بلند شد تا برود. قلم و کاغذی در دست داشت به بنده گفت مدتی بود شعری می خواستم بگویم و حالا امیرالمومنینu کمک کردند.

به‌خوبی می‌توان متوجه بود که الفاظ قرآن، صورت معانی و حقایق متعالی است که پیامبر خداf کلیات آن را به صورت اجمالی می‌دانند ولی منتظرند تا به تفصیل در آید، زیرا آن معانی برای اظهار به بشریت کافی نیست و قلب خودشان هم با تفصیل آن بیشتر در شعف می باشد.

شاعر با این‌که اجمال آن‌چه را می‌خواهد بگوید؛ احساس می‌کند، ولی وقتی آن شعر را می‌سراید خودش هم حیرت می‌کند. مثل یک نقاش که وقتی تابلو را به عالی‌ترین شکل کشید، خودش را هم در آن پیدا می‌کند. البته گفت:

خاک بر فرق من و تمثیل من                   ای برون از گفت و قال و قیل من

 این مثال‌ها کجا و وَحیِ الهی کجاست!

پیامبر خداf اجمالاً می‌دانند حقیقتی در میان است و متوجه‌اند آن حقایقی که از طریق نزول وحی به ظهور آمده است همان‌هایی است که با هر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شده است. یعنی همین‌که نسیمی غیبی بر قلب آن حضرت می‌وزد ایشان متوجه می‌شوند چهره‌ای از آن حقایقی را که به صورت اجمال می‌شناختند، با شروع «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به تفصیل در می‌آید. این نکته‌ی ارزشمندی است برای تفکر و خوب است رفقا بر روی آن فکر کنند. آیا اگر ما خودمان را وارسته و آماده کنیم، در بستر اسلام از آن نوری که اصلش برای پیامبر بوده، به‌کلّی بیگانه‌ایم؟

حضرت علامه طباطبایی در مورد سوره‌ی «جاثیه» می‌فرمایند این سوره شما را متذکر می کند به دین توحیدی و به جایگاه شریعت محمدیf و در مقابل شما ابدیتی ماورای این دنیا قرار می‌دهد و هرکس باید خود را در آن‌جا بیابد.

«حم». حروف مقطعه‌ی اول سوره‌ها هرچه هست، رمز و رازی است بین خدا و رسول خداf و معلوم است اشاراتی است که افقی را در مقابل رسول خداf می گشوده تا آماده پذیرش بقیه محتوای سوره باشند.

«تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» معنای ظاهری آیه روشن است، می فرماید آنچه بر تو می خوانیم قصه نزول کتابی است از طرف حضرت «اللّه» که عزیزِ حکیم است. فرو فرستادن کتابی از طرف خدا با مظهریت اسم عزیزِ حکیم. ای پیامبر! آن‌چه می‌شنوی، آن‌چه که صوتش را شنیدی و قلبت می‌خواهد درک کند و جانت می‌فهمد، قصّه نزول کتابی است از طرف حضرت اللّه که عزیزِ حکیم است. این از نظر فضای آیه. خود قرآن در جای دیگر می‌فرماید: ای پیامبر «أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(نحل/44) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین و روشن کنی، آن‌چه را که بر مردم نازل شده است. پس بر قلب شما انسان‌ها هم چیزهایی نازل شده که پیامبر خداf مأمورند آن‌‌ها را تبیین کنند.

با توجه به نکته‌ی بالا متوجه می‌شویم این نور حضرت محمدf است که کمک می‌کند بفهمیم بر ما چه می‌گذرد و چه خبر‌هایی در درون ما هست و ما از آن‌ها غافلیم. این نکته را از این جهت عرض می‌کنم که با آمدن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» برای پیامبر گشودگی خاصی صورت می‌گیرد و برای دریافت سوره‌ای جدید آماده می‌شوند.

عرض شد؛ حقایق برای پیامبرf به صورت اجمالی بود. حال شروع می‌شود به تفصیلِ آن کلمه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به عنوان سروش غیبی که چه روحانیتی را با خودش به همراه می‌آورد! «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» چه غوغایی در جان رسول خداf به پا می‌کند که آماده‌ی پذیرش آن سوره می‌شوند.

«بسم الله» یعنی به اسم حضرت «اللّه، که جامع همه‌ی انوار کمالات و اسماء است، به جلوه‌ی خاصِ اخصِ رحمانی و به جلوه‌ی اَخصُّ الاخصّ و صورت نهایی رحیمی.

ملاحظه کنید در احساس وجودی‌تان با تجلی «بسم الله» و پیرو آن به صورت خاص «اسم رحمان» و در ادامه و در عمق بیشتر «اسم رحیم» چه احوالاتی سراغ‌تان می‌آید! یک مرتبه آن حقیقت با هویت این الفاظ چه معناهایی را به وزش در می‌آورد! اسمی از اسماء اللّه با خصوصیات رحمانی‌اش می‌خواهد بشریت را نجات دهد و وقتی با بشریت روبه‌رو می‌شود، دست آنها را می‌گیرد و اگر آماده بودند وارد نور رحیمی‌شان می‌کند.

آن لطف واسعه الهی را اسم «رحمان» می‌گویند که شامل کافر و مؤمن می‌شود و این قرآن به این اعتبار به جلوه رحمانی حضرت حق به سوی مردم آمده تا خداوند با آن‌ها صحبت کند و آن‌ها برای رحمت خاصه الهی آماده شوند. مثل آن‌که در شهر وارد می‌کنند تا به بالاخره به مهمان‌خانه ببرند‌شان. «اسم رحیم» تجلیات خاص است مثل پذیرایی در مهمان‌خانه. می‌فرماید: «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» کتابی به بشر ارائه شده تا متذکر اموری شود که از آن‌ها غفلت کرده است. روح و جایگاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از این قرار است وگرنه شما از من بهتر معنی آن را می‌دانید. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» روحانیتی با خود می‌آورد که خوب است آن روحانیت را بشناسیم که وقتی به سراغ‌مان آمد بگوئیم:

چون یافتمت جانان                بشناختمت جانان

هرچند وقتی به سراغ‌تان آمد خواهید گفت که:

دیر آمدی ای نگار سرمست                زودت ندهیم دامن از دست

برگردیم به آیات اولیه‌ی این سوره. «حم»: عرض شد رازی است بین خدا و پیامبر، بیش از این هم ما نمی‌فهمیم. ولی می‌شود روی آن فکر کنید که عجب این دو حرف، چه پیامی به پیامبر داد، چه اشاراتی بین پیامبر و خدا محقق شد؟ چه چیزی را گشود که پیامبر را آماده کرده تا سوره ادامه پیدا کند. ابن عربی در اوایل «فتوحات» بحث خوبی در مورد حروف دارد که بنده چیزی از آن نفهمیدم. بحث حروف را که مطرح می‌کند نکاتی دارد برای گفتن و این‌که در علم حروف اسراری نهفته است. همین «حم» بی‌حساب در ابتدای این سوره نیامده است. حتماً خبری در آن هست. خداوند سخن لغو نمی‌گوید پس معلوم است این حروف در نسبتی که بین خدا و پیامبرش هست، گشودگی‌های خاصی را به میان می‌آورد و اشاراتی دارد که عبارت‌ها نمی‌توانند معانی آن‌ها را ارائه دهند. در دل این رمز، بقیه‌ی مطالبی که در سوره هست قابل طرح است و آن آیه، یک حرف و دو حرف نیست، یک عالَم است. ملاحظه کنید خداوند چگونه با پیامبر خود صحبت می‌کند. می‌فرماید آن‌چه با نزول این سوره در حال شنیدن هستی، «تَنْزِيلُ الْكِتَاب...» فرودآمدن کتاب است از حضرت اللّه، مگر منتظر نبودی که آن‌چه شب قدر یافتی، باز و گشوده شود؟  

«تنزیل»، نزول تدریجی را می‌گویند که نوعی شکوفا شدن حقیقت را به همراه دارد. در «انزال»، نزولِ دفعی نهفته است به همان معنایی که در مورد نزول قرآن در شب قدر فرمود: «إِنَّا اَنزَلْناهُ...» آن‌چه در شب قدر به صورت اجمال نازل شد، هم اکنون آرام آرام در حال نزول است. چه حال خوشی به پیامبر خداf دست می‌دهد، وقتی با نور حقایق عالَم به صورت مشخص و به حالت تفصیلی روبه‌رو می‌شوند.

]تنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ«2»[

این «تنرِیلُ الکِتاب...» از بنیاد هستی یعنی «مِنَ اللّه...» است، از حضرت اللّه هست. اما حضرت اللّه به اعتبارِ «عزیزِ حکیم». حوصله کنید و مواظب باشید مطلب گم نشود. نفرمود کتابی است که از طرف خدا آمد و دیگر هیچ. بلکه حضرت اللّه به نور اسم «عزیزِ حکیم» در این سوره به ظهور و به صحنه آمده است. چه فهم و دریافتی باید با روبه‌روشدن با اسماء «عزیزِ حکیم» در این سوره از خود داشته باشیم؟ این کافی نیست که بفرمایید «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّه» زیرا حضرت اللّه، هزاران جلوه و نور و اسم دارد. ای پیامبر! در سوره‌ی جاثیه حضرت اللّه با جلوه‌ی عزیزبودن و حکیم‌بودن به سراغ تو آمده است. «عزیز» را ترجمه می‌کنند: شکست ناپذیر. در زبان عرب زمینی را که بالا باشد و آب به آن نرسد «اَرضُ العَزیز» می‌گویند حضرت حق عزیز است یعنی کنارش کس دیگری امکان حضور ندارد که همسنگ خدا باشد.

می‌خواهد بفرماید وقتی خدا در صحنه است کس دیگری در صحنه نیست. در حقیقت مژده می‌دهد که با این سوره خدایی وارد تاریخ شده و دوران جهان‌های متکثر انسانی به پایان رسیده است. این‌که انسان‌ها هرکدام در جهانی جدایِ جهان دیگران در تنهایی به‌سر ببرند، و هرکس مشغول خودش باشد و همه پراکنده، بدون هویت یگانه زندگی خود را با پوچیِ تمام بگذرانند، با نور اسم «عزیز»، کثرتِ همه در وحدت محو می‌شود.

می‌فرماید با این سوره هدیه‌ای را برای بشریت می‌آورم که در این هدیه، بشریت با همدیگر هم‌خانه می‌شوند، با رفع منیّت‌ها، یگانگی خدا در تمام رابطه‌های بشر پیدا می‌گردد. این سوره چنین عطایی برای بشریت آورده، می‌ماند که حال آیابشریت می‌خواهد وارد چنین جهانی بشود که خدا به او عطا فرموده؟ یا نه.

بنده معتقدم رفقا هنوز عادت ندارند در آیات تعمق شود، انتظار دارند به آیات بعدی بپردازیم ولی گمان می‌کنم زمانه، زمانه‌ای نیست که از متون مقدسی مثل قرآن به سادگی بگذریم. اگر تصور می‌کردم با این اندازه گفتن، مطلب تا اندازه‌ای ظهور می‌کند؛ مطمئن باشید سراغ آیه‌ی بعدی می‌رفتم.

عادت نکرده‌ایم با «اسماء الهی» که حضرت حق در جلوی ما می‌گذارند، فهم تاریخی پیدا کنیم. به پیامبرش فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» و بعد گفت: «حم، تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» اگر آن دو اسم «عزیز و حکیم» را نفرموده بود پیامبر خداf تکلیف خود را نمی‌دانستند که باید به چه صورتی کار را ادامه دهند. خداوند می‌فرماید: کتاب با این هویت آمد که ای انسان‌ها! نور حضرت حق به جلوه‌ی «عزیز» در این تاریخ به صحنه آمده است. از آن جهت که «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»(الرّحمن/29) هر روز و روزگاری با شأنی می‌آید.

وقتی حضرت حق به شأن عزیز بودن تجلی کند، اسم وحدانی خداوند به ظهور می‌آید، وجه وَحدانی خداوند همه را در بر می‌گیرد، به همان معنایی که او «یکی می‌باشد که دو ندارد» یعنی عالَم را فرا گرفته و جایی برای غیر نگذاشته است. حال اگر حضرت حق به نور وحدانیتش به ظهور آید معلوم می‌شود هیچ‌کس در امور، استقلالی ندارد. دیگر این احساس که من این کار را کردم یا شما کردید در میان نیست. عملاً آن می‌شود که «خرمشهر را خدا آزاد کرد». آن وقت که نورِ عزّت حضرت حق به قلب یک ملت متجلّی شد، همه متوجه می‌شوند که این خداست که خدایی می‌کند.

سوره‌ی جاثیه نازل شد تا با تجلی اسم عزیزِ حضرت اللّه، کثرت‌گرایی و خودخواهی‌ها برود، خودخواهانی که برای ثروتمندشدن خودشان حاضرند بقیه به نان شب محتاج شوند و از آن بدتر کاری بکنند که گمان شود نظام اسلامی کارایی اداره‌ی جامعه را ندارد و عملا ًبا این کار خون شهداء را زیر پا بگذارند.

وقتی من غیر شما شدم یک نوع زندگی شکل می‌گیرد و وقتی من و شما همه در مأوای نور حضرت حق خود را یافتیم نوع دیگری زندگی شکل می‌گیرد و سوره‌ی جاثیه برای زندگی دوم به بشر عطا شد. در آن صورت رزق من آن اندازه است که خدا مقدر کرده نه آن اندازه که از جیب شما خالی کنم تا جیب خود را پُر کنم. با تجلی نور اسم «عزیز» منیّتی نمی‌ماند. در نتیجه همان شکوه در صدر اسلام به ظهور آمد.

در صدر اسلام کار به جایی کشید که مردم مدینه یعنی انصار، تمام زندگیشان را با مهاجرین نصف کردند. بعداً هم که به خاطر فتوحات، وضع مهاجرین خوب شد و خواستند آن‌چه را انصار داده بودند، پس بدهند؛ انصار نپذیرفتند. آن‌چنان در صفای آن ایثار، مأوا گزیده بودند که هرگز نمی‌خواستند از آن خارج شوند.

وقتی نور اسم «عزیز» تجلّی کرد و جامعه را فرا گرفت و هرکس را از خودخواهی‌اش آزاد کرد، دیگر این‌که هرکس جهانی داشته باشد و در جهانش تنها شود، از میان می‌رود. همه یک جهان پیدا می‌کنند و آن، جهانِ اسلام و اهل بیتh است. منتها این هم کافی نیست بلکه حضرت حق در کنار نور اسمِ عزیزش، حکیم‌بودنش را هم می‌آورد.

نورِ اسم «حکیم» نور عجیبی است. فرموده‌اند: با جلوه‌ی عزتش قهر خودش را بر کفر و بر منیّت ظاهر کرد و با جلوه‌ی نورِ حکیم‌بودنش، حقیقت را به تفصیل آورد؛ حرف خوبی از جناب عبدالرزاق کاشانی است. می‌فرماید: وقتی اسم حکیم به ظهور آید، حقیقت را از اجمال به تفصیل می‌آورد تا انسان متوجه‌ی جایگاه حقیقی هر چیزی باشد. اگر به نور اسم «عزیز» منیّت را از ما گرفت، با نور اسم «حکیم»، خودش را در همه‌ی مظاهر به ما داد تا معلوم شود تمام عالم پر از انوار الهی است، و هرچیز با حکمت خاصی در صحنه است. با توجه به آن‌چه گفته شد می‌فرماید: در سماوات و ارض به من نگاه کن و در آیه‌ی بعد می‌فرماید: در خلقت خودتان و جنبندگان زمین به من نگاه کن و در آیه بعد می‌فرماید: در این انضباطی که در عالم هست به من نگاه کن.

در این آیات سه گانه بحث و گفتگوی خدا با ما در میان است، زیرا در آیه‌ی 6 می‌فرماید ما آن‌ها را به نور حق بر تو خواندیم، یعنی آن‌چه در آسمان‌ها و زمین و در جنبندگان است گفتگوی خدا است با ما.

ابتدا فهمیدیم در این سوره بناست با خدای عزیزِ حکیم رابطه برقرار کنیم. در ادامه می فرماید بنا است در آسمان‌ها و زمین و در آینه جنبندگان و در انضباط عالَم، با من رابطه برقرار کنید. می فرماید:

]إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ«3»[

برای مؤمنین که باور به حضور حضرت حق و خالقیت او دارند، در آسمان‌ها و زمین آیاتی هست که چشم اندازند در نظر به خدا. از این زاویه مواظب باشید که تنها و روی این آیات فکر نکنید. نگاه کنید ببینید خداوند از طریق نظرانداختنِ ما به عالَم از این زاویه دارد با ما گفتگو می‌کند. مثل همین حالا که بنده دارم با شما سخن می‌گویم که ناخودآگاه با احوالات بنده ارتباط برقرار می‌کنید، صِرف  فهمیدن معنای کلماتِ بنده مسئله تمام نمی‌شود.

 «آیت»، یعنی چیزی که نشانه است. مثل گنبدِ مسجد که نشانه‌ی مسجد است. گنبد نمی‌گوید من مسجدم، بلکه با نشانه‌ای که به ظهور آورده، حرف خود را زده است. خداوند می‌فرماید در سماوات و ارض، برای مؤمنین اشاراتی است. اولاً: چرا فرمود مومنین؟ و چرا در آیه بعدی فرمود «لِقَوْمٍ يُوقِنُون» و در آیه بعد فرمود: «لِقَوْمٍ يَعْقِلُون». این معلوم است که باید با رویکردهای متفاوت با چهره‌های مختلفِ مخلوقات روبه‌رو شد و با آن‌ها گفتگو کرد. مؤمن کسی است که باور دارد این دنیا خداوند دارد. مؤمن کسی است که قبول دارد این عالم بدون هدف خلق نشده است. برای همین قرآن با کسی حرف می‌زند که در این حد از شعور برخوردار است که این عالم به خودی خود نمی‌شود موجود باشد و فهم این نکته چندان مشکل نیست. بنده همیشه عرض کرده‌ام شیطان هم این اندازه قبول دارد که به خدا می‌گوید: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَار» این‌که بعضی‌ها می‌گویند خدا را قبول نداریم، خودشان هم می‌دانند دروغ می‌گویند. عموماً دنبال بهانه‌ای برای کارهای خلافی هستند که می‌خواهند انجام دهند. یا می‌گویند ما خدا را قبول نداریم چون از موضوعی ناراحت‌اند. علماء می‌فرمایند این‌ها عصبانی‌اند نه این‌که مرتد شده‌اند.

می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی این عالَم، «بودنی» دارد که نمی‌تواند از خودش باشد و از این زاویه دارد خود را به تو نشان می‌دهد و با تو سخن می‌گوید. علامه طباطبایی دقت خوبی به شما می‌دهند می‌فرمایند در آسمان و زمین آیاتی هست برای مؤمنین، خودِ آسمان و زمین هم آیات است. یک وقت می‌گوییم کف مسجد را به خوبی مهندسی کرده‌اند، ولی یک وقت منظورمان کلّ مسجد است. به گفته‌ی علامه خود آسمان‌ها و زمین و جهات مختلف آن‌ها طوری است که اشاراتی به حضور یگانه‌ی حق دارند و برای مؤمنین تغذیه‌ی خوبی است که با خدا مأنوس باشند.

اگر کسی در این حدّ باور دارد که عالَم، خدا دارد؛ می‌توانیم با او این نکته را در میان بگذاریم که خداوند چه نوع «بودنی» را به عالَم داده است؟

با نظر به یگانگی که در عالم هست و هرچیز در جای خودش قرار دارد و انضباطی که دارد و بهتر از آن ممکن نیست؛ حضور خدا را در کلیّت عالَم به یگانگی می‌یابیم. یعنی:

یا سبو، یا خُم میّ، یا قدح باده کنند                یک کف خاک درین میکده ضایع نشود

ممکن است بفرمایید ما از این‌ها گذشته‌ایم. بنده هم قبول دارم که نسل موجود از این نحوه نگاه به عالم، گذشته است و روی‌هم‌رفته پذیرفته است که عالم را خدای یگانه خلق کرده است، ولی اگر می‌خواهید با این نسل در این رابطه گفت و گو کنید باید وجوه عمیق‌تری از حضور خدا در عالم را با او در میان بگذارید. بنده هم به همین جهت تأکید دارم فضایی که آیه می‌خواهد با شما در میان بگذارد بیش از این حرف‌ها است.

گفتگوی آیه با مؤمنین است و نه با کافران. می‌فرماید به این عالم نگاه کن، در این عالم اشاراتی برای وجه ایمانی‌ات می‌یابی. در واقع می‌خواهد تو را با وجه ایمانی‌ات آشنا کند، می‌گوید مگر مؤمن نیستید؟ پس نحوه‌ی نگاه‌تان را در خلقت آسمان‌ها و زمین و در راستای روبه‌روشدن با وَجه ایمانی‌تان شکل بدهید. در همین رابطه به آیه نگاه کنید. می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ».

ممکن است بفرمایید وقتی از این زاویه به آیه نگاه کنیم از ابعاد دیگر مسئله غفلت می‌کنیم، بنده با شما موافقم، به همین جهت آیات بعدی را به میان می‌آورد. در این آیه ما را دعوت می‌کند که با فطرت‌مان که بر توحید نگاشته شده به صحنه بنگریم که خداوند در این آیه با تو در میان می‌گذارد که در کلّ آسمان و زمین می‌یابی، خداست که با یگانگی خود دارد خدایی می‌کند.

]وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ«4»[

اگر اهل یقین باشید و اگر وجه یقینی خود را بشناسید، در خلقت خودتان و خلقت جنبندگان نشانه‌هایی را می‌یابید که جوابگوی وجه یقینی شما و هر آن‌چه مربوط به اهل یقین است می‌باشد. وجه یقینی، همان وجه قلبی انسان است که متوجه‌ی ملکوت عالَم است. یعنی اگر قلبت را حفظ کرده باشی و در حسیّات منجمد نشده باشید، متوجه مقام تجرد خود و جنبندگان می‌شوید. در خلقت خودتان «فِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ» و در آن‌چه از موجودات جنبنده که در عالم پراکنده هستند، برای اهل یقین چیزهایی هست. یعنی اگر اهل یقین باشیم عالَم از زاویه بودن موجودات زنده اعم از خود ما و دیگر جنبندگان، با ما حرف دارد. این روزمرّگی‌ها است که نمی‌گذارد وَجه ملکوتی عالم را بنگریم و با آن وَجه رابطه برقرار کنیم. اگر بتوانیم در هویت اهل یقین قرار بگیریم می‌بینیم عالم پر است از اشاراتی که نشان می‌دهد چگونه عالم به خدا وصل است. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(یس/۸۳) منزه است خداوندی که ملکوت همه چیز به‌دست اوست و همه چیز به او ختم می‌شود. اهل یقین متوجه این نحوه «بودن»‌ برای عالم هستند و ابراهیم‌وار، ملکوتِ عالم را می‌نگرند و خود را در وَجه یقینیِ خود حفظ می‌کنند و مواظب‌اند روزمرّگی‌ها آن‌ها را از حضور در آن ساحت محروم نکند. خدا رحمت کند شهید حججی را که یک‌مرتبه در تاریخ ما ظهور کرد تا معلوم شود راه ملکوت بسته نشده است. بعضی‌ها فکر می‌کردند قصّه‌ی شهادت تمام شده است. یک‌مرتبه آن مرد الهی، ملت ایران را با ملکوت انقلاب اسلامی آشنا کرد. تشییع پیکر بی سر ایشان را دیدید چه غوغایی به پا کرد؟ عرایضی در این مورد در جزوه «شهید حججی وجدان تاریخی ما و انقلاب اسلامی» شد، إن‌شااللّه آن بحث متذکر امر ملکوتی ما باشد. شهید محسن حججی، وجدانِ تاریخی ما و انقلاب اسلامی شد تا ما ملکوت خود را که منجر به بازگشت به یقین می‌شود، فراموش نکنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» صبح زود به زیارت بدن مبارک او بروند که با هیچ سرداری این کار را نکردند. شهید حججی با ملکوت ما به گفتگو نشست و آیه‌ای شد تا انقلاب اسلامی را متذکر شود. خداوند می‌فرماید: «وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ» در خلقت شما، در ابعاد ملکوتی‌تان اشاراتی هست و در مواجهه با مقام یقین‌تان.

اگر به ابعاد ملکوتی یعنی وجه مجرد و حیات خود و سایر موجودات زنده نظر کنید و قلب خود را به صحنه بیاورید، می‌یابید که چگونه «بودنی» هستید. به همین جهت وقتی به «گلستان شهداء» مشرّف می‌شوید، متوجه «بودنی» خاص از خود می‌شوید. این همان احساسِ بودن با وجه قلبی است که می‌فرماید اگر بُعد قلبی خود را به میان آورید، می‌یابید که در عالم چه خبرهایی هست. باور بفرمایید در آن زندگی که نتوانیم به ملکوت آیات الهی نظر کنیم آن زندگی، مرگ است. آن زندگی که نتوانیم جان‌مان را زنده نگه داریم و شهید حججی‌ها به عنوان اشاره‌ای به ملکوت انقلاب اسلامی به ظهور آیند، ولی ما نتوانیم رابطه برقرار کنیم و آن‌ها را نفهمیم و نسبت به شهادت آن‌ها بی‌تفاوت باشیم؛ این سیاه‌ترین مرگِ ممکن برای ما است، مرگی سیاه، می‌خواهی فیلسوف باش و می‌خواهی عارف. زندگی یعنی با جلوات الهی و مظاهر عالیه‌ی او زندگی‌کردن.

خدا علامه طباطبایی را رحمت کند می‌فرمایند چرا در آن آیه فرمود: «المؤمنون»، ولی این‌جا می‌فرماید: «لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»؟ چون «یوقنون» یعنی آن‌هایی که همواره در یقین ادامه می‌یابند. مؤمن در حدّی است که معتقد است این دنیا خالق دارد، اما «یوقنون» یعنی کسانی که در یقین سیر می‌کنند. به تعبیر ایشان در «یوقنون» استمرار هست.

این‌ موضوع را که اهل یقین با ملکوتِ عالم مرتبط‌اند، می‌توانید در آیه‌ی 75 سوره‌ی انعام دنبال کنید که می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» اهل یقین، ملکوت را می‌بینند.

جسم من، ناسوتِ من است. روح من، احوالات و احساسات و ملکوت من است. می‌فرماید اهل یقین با ملکوت عالم روبه‌رو می‌شوند. إن‌شاءاللّه شما در این دنیا با نظر به آیات الهی از وجه ملکوتی‌تان بهره‌مند شوید.

                                                                                    والسلام

 


[1] - وقتی انسان کلِّ «بودنِ» خود را تا آن‌جا که برایش ممکن است احساس کند، آنچه آینده است را که در اصل، «امکانِ» بودنِ اوست که به سوی او می‌آید. وقتی نسبت به آن گشوده باشد، احساس می‌کند و آنچه پیش روی اوست را نیز در خود احساس می‌‌نماید و در عین آن‌که در «حال» قرار دارد، «گذشته» و «آینده» نیز در نزد اوست.

24477

شوپنهاوربازدید:

متن پرسش
سلام: الحمدلله به همراه تعدادی از دوستان داریم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه رو می خونیم. رسیدیم به جایی که درباره برکلی و شوپنهاور صحبت میکنه. از اونجایی که توی سخنرانی هاتون دیدم شوپنهاور رو نقد می کنید و الان یادم نیست که چه نقدهایی داشتید و توی چه سخنرانی هایی بوده: لطفا راهنمایی بفرمایید برای نقد نظریات و آرای شوپنهاور آیا کتاب یا مقاله ای از شما یا دیگران هست که بتونم مطالعه کنم؟ از برکلی چطور؟ با تشکر فراوان. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد فهم نگاه شوپن‌هاور ابتدا باید کانت را مطالعه کرد و دوگانگی که بین نومن و فنومن و بحث مفاهیمِ استعلایی به میان می‌آورد و عملا اندیشه‌ای را در مقابل ما قرار می‌دهد که ما هرگز نمی‌توانیم به واقعیت‌های خارجی دست بیابیم. در این راستا شوپن‌هاور معتقد‌ است که کل جهان، همان اراده‌ی ما است و اراده‌ی ما جهان است نه آن‌که جهانی در خارج محقق باشد. می‌ماند که این اشکال بر او وارد است که اولا چه تفاوتی این نگاه با سوفسطائی گری دارد و ثانیا به هر حال این احساس بدیهی که هر کس مبتنی بر آن با عالم خارج ارتباط پیدا می‌کند چه می‌شود. موفق باشید

22890

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده با همکاری یکی از دوستان به لطف خداوند مدتی است که شروع کردیم به استخراج قوانین الهی از دل کتاب و سنت. تا به حال دو تا از این قوانین استخراج شده. می خواستم لطف بفرمایید نظرتون را بفرمایید. ۱. قانون هجران اگر در دنیا عاشق چیزی یا کسی شوید، آن را از دست خواهید داد. اگر علاقه و محبت انسان به چیزی یا کسی غیر از خدا و یا در غیر از مسیر خدایی از حد بگذرد و جنبه افراطی پیدا کند و خداوند قصد هدایت آن شخص را داشته باشد، آن چیز یا آن کس را از او خواهد گرفت. دلیل نقلی در قسمتی از حدیثی شریف حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: ...والْهِجْرَانُ عُقُوبَةُ الْعِشْقِ... (بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏75 / 11). در معنای واژه عشق در کتب لغت اینچنین آمده است: "يدلُّ على تجاوُزِ حدِّ المحبَّة" ( مقاییس اللغه، ج4،ص 321) و " فرط الحب‏" (لسان العرب، ج10،ص 251) و " هو تجاوز الحد في المحبة " ( مجمع البحرین،ج 5، ص 214) حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند: "من‏ عشق‏ شيئا أعشى بصره، و أمرض قلبه. فهو ينظر بعين غير صحيحة، و يسمع بأذن غير سميعة، قد خرقت الشّهوات عقله، و أماتت الدّنيا قلبه، و ولهت عليها نفسه. فهو عبد لها و لمن في يده شي‏ء منها، حيثما زالت زال إليها، و حيثما أقبلت أقبل عليها، لا ينزجر من اللَّه بزاجر، و لا يتّعظ منه بواعظ. كسى كه عاشق چيزى شود، چشم خود را كور و قلب خود را بيمار كرده است. عاشق با چشمى نادرست مى‏ بيند و با گوشى ناشنوا مى ‏شنود، شهوات عقل او را از كار مى‏ اندازد، و دنيا قلب او را مى‏ كشد، و نفس او خواستار بى‏ چون و چراى آن مى‏ شود. عاشق دنيا بنده دنيا مى ‏شود، و بنده كسانى كه چيزى از دنيا در دست دارند، دنيا به هر طرف رود او نيز به همان طرف مى‏ رود، و به هر جا رو كند به آنجا رو مى‏ كند، هيچ بازدارنده ‏اى خدايى او را از بدى باز نتواند داشت، و از هيچ اندرزگويى اندرز نتواند گرفت." ( الحياة / ترجمه احمد آرام، ج‏1، ص: 299) با توجه به فرمایش حضرت مشخص می شود در صورتی که شخص عاشق چیزی یا کسی غیر از خدا و در غیر از مسیر خدایی شود چون چشم و گوش او کور و کر می شود و هیچ اندرزی در او اثر گذار نیست اگر خداوند قصد هدایت او را داشته باشد او را از عشقش جدا خواهد کرد تا مقدمات هدایت در او فراهم شود. ۲. قانون عالم واقع اگر بر خلاف قوانین تکوینی یا تشریعی عالم عمل کنید از شرور در امان نخواهید بود. (از هدفی که برای آن خلق شده اید دور خواهید شد) دلیل نقلی در آیه 37 سوره قصص خداوند می فرمایند: «... إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُون» برای فهم بهتر این آیه ابتدا مفردات آن را بررسی می کنیم. فلح : هو النجاة من الشرور و إدراك الخير و الصلاح. (التحقیق، ج9، ص133) برای فهم معنای فلاح باید معنای شر را نیز بررسی کنیم. شر : هو ما يقابل الخير، و قلنا في الخير: إنّه عبارة عمّا يختار و ينتخب و يكون له رجحان و فضل. فالشرّ ما يكون مرجوحا و لا يتمايل الى اختياره و انتخابه. فالخير في الحقيقة: ما فيه نفع و حسن أثر و صلاح. و الشرّ ما فيه ضرر و سوء اثر و فساد. (التحقیق، ج 6، ص 35) و در کتاب کلیدهای شخصیت در تعریف شر آمده است: چیزی که انسان را از هدفی که برایش خلق شده است دور می کند. پس فلاح به معنای نجات از شرور یعنی نجات از چیزی است که انسان را از هدف خلقتش دور می کند. حال واژه ظلم را بررسی می کنیم. ظلم : هو إضاعة الحقّ و عدم تأدية ما هو الحقّ، سواء كان في مورد نفسه أو غيره أو في حقوق اللّه المتعال، و بالنسبة الى ذوى العقلاء أو غيرهم، و في حقوق مادّيّة و معنويّة أو روحانيّة. (التحقیق،ج7،ص171) برای فهم بهتر معنای ظلم باید معنای حق و معنای تضییع را بررسی کنیم. حق : هو الثبوت مع المطابقيّة للواقع. (التحقیق، ج2، ص 262) الضيعة: الضياع. أعني الهلاك. ( مجمع البحرین، ج 4، ص 366) پس معنای ظلم یعنی واقع را از بین بردن و خلاف واقع عمل کردن. در تایید این معنا در بعضی کتب لغت در تعریف ظلم آمده است: ظلم: وَضْع الشي‏ء في غير موضِعه. (لسان العرب،ج12،ص373) و این یعنی خلاف واقع عمل کردن. و از آنجایی که عالم واقع از قوانین تکوینی و تشریعی تشکیل شده است، پس خلاف واقع عمل کردن یعنی خلاف قوانین تکوینی یا تشریعی عمل کردن. در نتیجه اگر کسی برخلاف قوانین تکوینی یا تشریعی عالم عمل کند، از شرور در امان نخواهد بود. ممنونم از وقتی که گذاشتید. خدا خیرتان دهد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده کار خوب و ارزشمندی را دنبال می‌کنید. إن‌شاءاللّه در این مسیر به جایی می‌رسید که متوجه خواهید شد لغات، در هر فرهنگ و قومی روحِ مخصوصی را در تاریخ خود دارد که علمِ إتیمولوژی آن را متذکر می‌شود. خوب است در این مورد مباحثی از اتیمولوژی را نیز دنبال کنید. موفق باشید

نمایش چاپی