باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر میآید همان مراحلی است که باید در دنیا طی کرد و با صورت آن مراحل، انسان در آن مواقف روبهرو میشود. مثل عبور از حسادت و تکبر. ۲. نه! زیرا پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» فرمودند: « من تاب لذنب کمن لا ذنب له» هرکس که از گناهی توبه کند، مثل آن است که آن گناه را انجام نداده است. ۳. بیشترین شفاعت، توسط علمایی که در دین تفقه کردهاند در آنجا صورت میگیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: من هم با تو هم نالهام و همچنانکه در کلماتت در عین ناله و فریاد، یک ذره ناامیدی ندیدم؛ سخنانت را چشیدم. به نظرم تا آخر از یک جهت، هم قضیه همین است که هست، گویا دوست دارد یار این آشفتگی. باز سخن عطار را به زبان میآورم که گفت:
دي زاهد دين بودم سجاده نشين بودم ز ارباب يقين بودم سر دفتر دانايي
ترسا بچهام افکند از زهد به ترسايي اکنون من و زُنّاري در دير به تنهايي
امروز دگر هستم دردي کشم و مستم در بتکده بنشستم دين داده به ترسايي
نه محرم ايمانم نه کفر همي دانم نه اينم و نه آنم تن داده به رسوايي
دوش از غم فکر و دين يعني که نه آن، نه اين بنشسته بُدم غمگين شوريده و سودايي
ناگه ز درون جان در داد ندا جانان کاي عاشق سرگردان تا چند ز رعنايي
روزي دو سه گر از ما گشتي تو چنين تنها باز آي سوي دريا تو گوهر دريايي
پس گفت در اين معني نه کفر نه دين اولي برشو تو ازين دعوي گر سوختهي مايي
هرچند که پُر دردي کي محرم ما گردي فاني شو اگر مردي تا محرم ما آيي
عطار چه داني تو وين قصه چه خواني تو گر هيچ نماني تو اينجا شوي آنجايي
ميفرمايد شرايط من از جهت فهم دين خوب بود، براي خود شيخي بودم و جلو ميرفتم و استدلال ميکردم و آدم با سوادي بودم، يکمرتبه ترسابچهاي[1] آمد و ما را به هم ريخت. جناب عطّار قبل از اين ملاقات، اهل يقين بود و با صد دليل ميتوانست باورهاي خود را اثبات کند و حالا به خود آمده است که گويا جاهاي ديگري هم هست و نميداند در چنين ساحتي خود را بايد چه بنامد، کافر يا مؤمن؟
ندايي بيصدا از درون جان سر برآورد که تو از اين حرفها بيرون رفتهاي و نحوهي بودن خود را با آنچه در قبل بودي ارزيابي مکن. در ساحتي وارد شدهاي که ساحت آشکاري و پنهاني حقيقت است.
ناگه ز درونِ جان در داد ندا جانان کاي عاشق سرگردان تا چند ز رعنايي
ما در نسبت با انقلاب اسلامي بين اين آشکاري و پنهاني جاي داريم. شايد هنوز بعضي از رفقا گرفتار اين حالت نشده باشند، آماده باشيد، گرفتار ساحتي ميشويد که در پيش خود ميگوييد اين ديگر چيست؟ اينکه ميگويند: «بي پير مرو تو در خرابات»، اينجا پير کمک ميکند تا معناي احوالات ما برايمان روشن شود. ما بين آشکاري و پنهاني نسبت به حقيقتِ دوران خود جاي داريم و با اشارتها ميتوانيم نسبت به آن، تفکر کنيم. اين معنايي که به نام انقلاب اسلامي سراغ ما آمد اگر کسي بخواهد براي ما تحليل کند عملاً ما را از حقيقت دور ميکند، بايد انوار آن حقيقت را به سوي ما بگشايد. بهترين شخص براي نشاندادن انوار حقيقت انقلاب اسلامي در اين دوران، رهبر معظم انقلاب «حفظهاللّه» هستند که نشان ميدهند دشمنان چگونه ميخواستند در افغانستان يک ملا عمر درست کنند براي اينکه يک ميخ بشود در پهلوي ما، و نشد؛ به عراق حمله کردند براي اينکه دائماً براي ما مزاحمت ايجاد کنند، و نشد. تجاوز هشتساله به ايران را راه انداختند براي سقوط نظام اسلامي، و نشد. براي ما اين صحنهها اشارت است و آن کس که اهل بشارت است ناتوانايي آنها را بشارت ميبيند. حال اگر کسي منکر اينها شد شما چکارش ميتوانيد بکنيد؟ فکر نکنيد با دلايلِ انتزاعي ميتوانيد او را قانع کنيد. موضوعي که امروز در صحنه است چيزي نيست که با زبان انتزاعي و استدلالي بتوان آن را نشان داد. بله زماني موضوعاتي داشتيد که با زبان انتزاعي ميتوانستيد آنها را اثبات کنيد، مثل آنکه ميخواستيد خدا را اثبات کنيد. امروز اينهايي که منکر حضور تاريخي انقلاب اسلامي هستند، کدامشان منکر خدا ميباشند؟ دوره، دورهي نظر به خداوند است در مظاهر تاريخي. کساني هستند که فرار مالياتي دارند و وامهاي زيادي از بانکها ميگيرند و موجب تورم ميشوند، و عموماً خدا را هم قبول دارند؛ ولي امروز تنها با اعتقاد به وجود خدا نميشود در اين تاريخ قرار گرفت و از وسوسههاي شيطان مصون بود. براي حضور در تاريخِ قدسي، دلِ مصفّا نياز است تا بتواند با خدا مأنوس شود. اينجا است که شهيد آويني سخن ميگويد که «انسانها با دلشان زندگي ميکنند نه با عقلشان.» جوانان ما که جبهه رفتند به صرف دستور فلان فقيه نرفتند، به دستور شخصي رفتند که ميخواست آنها در اين تاريخ، خدا را به جامعه برگردانند، حضوري ذيل سايهي نور خدا. بايد به چيز ديگري فکر کرد و آن اين است که ما در نسبت با انقلاب اسلامي، بينِ آشکاري حقيقت و پنهاني جاي داريم و با اشارتهاي خاصي که رهبر معظم انقلاب متذکر آنهستند، ميتوانيم نسبت به معناي آن تفکر کنيم و ميتوانيم آن معنا را مبناي تفکر خود قرار دهيم، همانطور که آيهي «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» را مبناي تفکر خود قرار ميدهيد و بزرگي انسانها را به تقوا ميدانيد. انقلاب اسلامي حقيقتي است که اگر آن را درست ببينيم ميتوانيم آن را مبناي تفکر قرار دهيم و جايگاه حقيقي هرچيزي را معين کنيم از آن جهت که تفکر، تاريخي است و هر چيزي در تاريخ خودش معنا ميشود. تفکر، تاريخي است و در بستر تفکر نسبت به انقلاب اسلامي، هرگونه فهم و درکي از مسائل زمانه در جاي خود قرار ميگيرد. عطار فرمود:
دي زاهد دين بودم سجاده نشين بودم ز ارباب يقين بودم سر دفتر دانايي
تا ديروز آنچه مرا معنا ميکرد زهد بود، ولي با حضوري که امروز يافتم «اکنون من و زنّاري در دير به تنهايي» بايد به عشق نظر کنم. «زنّار» در اينجا به معناي بر عهد با خدا کمربستن است.
و در آخر فرمود: «گر هيچ نماني تو، اينجا شوي آن جايي» يعني در عين اينکه در اين دنيا هستي، با حقيقت مرتبط ميشوي و فرش را به عرش متصل ميگرداني، بين آشکاري و پنهاني قرارداشتن چنين حالتي است. پس اگر خواستيم با حقيقت مرتبط باشيم بايد بدانيم رويکرد و آداب خاصي بايد در ميان آيد، نميشود در زهدِ تفکر متافيزيکي و تفکر انتزاعي باشيم و با مفاهيم، زندگي کنيم و بخواهيم حقيقت بر ما رخ نماياند. زبان اشاره، اولين شرط نظر به حقيقت است.
موفق باشید
[1] - ترسابچه، سالکي است که از عشق سخن ميگويد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. به جملهی آیت اللّه بهجت فکر کنید که میفرمایند: «علمِ تو استاد توست». در جزوهی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت هست، در این مورد عرایضی شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بد نیست به بحث «حضور اربعینی و اصیلترین بودن» که بر روی بنرِ سایت هست فکر کنید تا چشماندازی بس متعالی در مقابل ما گشوده شود و در دلِ آن وظایفمان را انجام دهیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: علامهی طباطبایی با توجه به تحقیقاتی که کردهاند، میفرمایند اتفاقاً همین انجیل و توراتی که هم اکنون در دست یهود و نصاری است و تحریفاتی نیز در آن شده، در صدر اسلام، همین در دست یهود و نصاری بوده و با توجه به این امر خداوند از آنها خواسته است به توحید برگردند. البته بحث آن مفصل است و عرایض نسبتاً مفصلی در بحثی که در سورهی آلعمران شد؛ مطرح گردید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید حضرت آقا معتقدند حضرت حجت «عجلاللّهتعالیفرجه» با نور خود در صحنه حاضرند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین اندازه میدانم که میخواستهاند به صورتی نمادین در زیر سایهی قرآن، حضرت حق را به اسماء حسنا و اولیاء الهیاش قسم دهیم که به نور آنها و ذیل قرآن، موانعِ رسیدن به یک زندگی دینی را برطرف نمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا مباحثی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیازی به نبی» را دنبال کنند تا معارف لازم برای فهم شبهات مذکور در اختیارشان قرار گیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ غربی بیش از آنکه متوجه سنن الهی در عالم شود و خود را مطابق آن سنن شکل دهد از زمان فرانسیسبیکن تصرف در طبیعت در راستای جوابگویی به نفس امّاره را در پیش گرفت و این همان عملزدگی است. در کتاب «مدرنیته و توهّم» که بر روی سایت هست در این مورد عرایضی شده است. موفق باشید
سلام خدمت استاد محترم: طاعاتتون قبول درگاه حق. دلیل سوال ملائکه پس از آفرینش حضرت آدم (ع) چه بوده است، با توجه به اینکه ادوار آفرینش متعددی وجود داشته و حقیقت محمدیه یا حقیقت انسان کامل با توجه به ظرفیت هر دور از آفرینش بروز و ظهور داشته؟ و چون خداوند متعال اول و آخر و ظاهر و باطن است بنابراین صفات و افعال او نیز ازلی است و آفرينش انسان و زمین هم از ازل بوده بنابراین باید این حقیقت، یعنی مسئله ی خلیفه اللهی و ظهور همه ی اسما در انسان، از ازل که آفرينش انسان بوده منکشف شده باشد؟ یا اینکه این پرسش تکوینی و ازلی باشد؟ ۲. آیا تنها در این دور از آفرینش حقیقت محمدیه با تمام جلوات به صورت ۱۴ معصوم (ع) ظهور کردند؟ اگر آری دلیلش چیست؟ زیرا به نظر می رسد با توجه به روایاتی که می فرمایند اگر یک روز تا قیامت مانده باشد ابتدا ظهور انجام میگیرد و....، در بقیه ادوار آفرینش هم همینطور باشد و باید خلقت به هدف نهای اون برسد؟ و اگر در ادوار دیگر هم امکان بروز این حقیقت با تمام جلوات بوده، بنا براین بی نهایت ظهور حقیقت محمدیه محتمل است که بهترین ظهور اون حقیقت، ۱۴ معصوم (ع) هستند به همین صورتی که برای ما ظاهر شدند، یعنی بی نهایت آدم (ع)، بی نهایت حضرت محمد (ع) ،بی نهایت علی (ع) ،بی نهایت فاطمه ی زهرا (س) و ..... که با توجه به حضور ایشان در همه ی زمانها و مکان ها، ایشان یک وجود پیوسته در عالم غیب و شهادت از ازل تا ابد دارند و در این وجود در تمام ادوار آفرينش به اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت حاضر هستند؟ (در حدیثی منسوب حضرت علی (ع) می فرمایند، انا الاول و الآخره و ظاهر و الباطن) بقیه انسان های کامل یا پیامبران الهی نیز همین طور هستند؟ مثلا اولین انسان در هر دور از آفرینش حضرت آدم (ع) هستند و خاتم آنها حضرت محمد (ص) و ام ابیهای ایشان فاطمه (س) و نفس ایشان علی (ع) هستند و.....
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در فصّ «آدمی» عرض شد که به هر حال فرشتگان در محدوده ذات وجودی خود متوجه حقیقت اسماء شدند و لذا جامعیت اسماء را که مقام انسان کامل و خلیفة الله است، نمیتوانستند درک کنند. و این مشکل به جهت غفلت از محدودیتشان بود که منجر به آن نوع اعتراض شد. ۲. حقیقت اسماء، از همان ابتدا در مقام حقیقت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» در عالم احدی حاضر است ولی مظاهرِ آن حقیقت در آخرین مرحله آفرینش عالم به ظهور میآید و هرکس نمیتواند متوجه حقیقت پنهانی آن باشد همانطور که انقلاب اسلامی در مسیر توحیدیاش همواره و به مرور ابعاد نهفته آن به ظهور میآید و هرکسی متوجه آینده این حرکت توحیدی نیست، مگر امثال رهبر معظم انقلاب که تأکید دارند نباید به هیچ وجه در این مسیر نا امید شد و احساس وجود بنبست کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان در بستر سنت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» قرار گرفت، در مسیری که در مقابل خود مییابد و جلو میرود به کمالاتی میرسد که مربوط به آن حضرت است. مثل آنکه به نور حضرت، طلب رفع حجاب بین خود و حضرت حق میکند. در این جا است که علاقهاش برای رفع حجاب بیشتر به معارف عالیه و عرفان می افتد زیرا «غرق حق خواهد که باشد غرقتر». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: در حدّ توان تصمیم بگیرید که جبران مافات بکنید، بخصوص در عبادات، هر آنقدر که فرصت دارید قضای آنها را انجام دهید. ثانیاً: در مورد حقالناس در حدّ ممکن آنهایی که میشناسید و میتوانید، جبران کنید و آنهایی که نمیشناسید و یا نمیتوانید، برایشان استغفار کنید و اگر موجب فتنه نمیشود از خودشان حلالیت بطلبید. عمده تصمیم و عزمی است که میگیرید و خداوند به نیّت و عزم شما نظر میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با هرچه بیشتر تأمّل در فلسفهی اسلامی و چشیدن حکمت متعالیه، میتوانید خود را آمادهی ورود به فلسفهی غرب کنید تا در جهانی که در آن زندگی میکنید حاضر شوید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولیای الهی مظلوم بودند، ولی منظلم و ظلمپذیر نبودند. باید طوری حادثه را نقل کرد که حکایت از ظلم ظالمان داشته باشد و نه ظلمپذیری اولیای الهی. از این جهت شاید انتقاد دوستتان از جهتی درست باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شمارهی هر سؤالی در حین ثبت آن در سایت مشخص است. اگر به صورت شخصی جواب داده نشود با توجه به شمارهی سؤال، میتوانید جواب سؤال را پیدا کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر همین توفیق روزهداری در این ماهها موجب نشد تا نتیجهی سلوکی آن، محبت به رهبر انقلاب و حاج قاسم گردد؟! سلوک حقیقی و اتصال به حضرت ربّ العالمین در این عالَم، محبت به اولیاء الهی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و به همین جهت باید با رعایت دستورات شرع، مواظب باشیم شیطان آن تصاویر را شکل ندهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلماّ ولیّ فقیه در زمان غیبت امام زمان «عجلاللّهتعالیفرجه» همان جایگاه اولیاء معصوم را دارد زیرا او کارشناس کشف حکم خدا و رسول است و عملاً پیروی از او، پیروی از خدا و رسول به حساب میآید هرچند که در ذات و شخصیت خود معصوم نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم کتابهایی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیازی به نبی؟» آنها را در حالتی از احساسِ حضوری قرار دهد که بتوانند ماورای باورهای عقلی و استدلالی با خود زندگی کنند. آری! بعداً اگر شبههای برایشان پیش آمد، بد نیست به استدلالهای کلامی رجوع نمایند. ولی هیچکس با دلایل عقلی و کلامی مؤمن نشد. ولی برای دفاع از ایمانش، استدلالهای کلامی بهکارش میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً موقعیت تکوینی اجنّه بیش از ورود در عالَم مثال نیست. لذا پیشگوییهایشان نیز در همان حدّ است که مبادیِ حوادث را قبل از وقوع از عالم مثال و خیال درمییابند و حضورشان نسبت به ورود در اندیشهی انسانها در همان حدّ وسوسه در خیال است، اگر آن اجنّه بخواهند شیطانی عمل کنند. و انسانهایی هم که خود را در مسیر شیاطین رشد داده باشند در همین حدّ برایشان امکان حضور هست. لذا نه آن شیاطین و نه این انسانها نمیتوانند به روح و روان اولیاء الهی دسترسی داشته باشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ قصهی سخن شاعرانه، قصهی گفت و گویشی است ماوراء شخصی که سخن میگوید بلکه آن ندای تاریخی است که شاعر را در بر میگیرد و از طریق او میگوید، به همان معنایی که حافظ میفرماید: «در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند ـــ هر چه استاد ازل گفت بگو میگویم» روحی است که جناب حافظ را فراگرفته و او اظهار کنندهی گویش آن روح است لذا هر چه میگوید اشاراتی است ماوراء روزمرگی ها و اینکه بخواهد مدحی بگوید یا شخصی را به میان آورد. همهی آن شخصیتها در غزلیات او نماد یک معنا است و اگر این موضوع در حافظ فهم نشود نمیتوانیم به حافظ رجوع کردهباشیم به همان معنایی که در مرتبهی بالاتر ما وحی را در کلمات قدسی قرآن مییابیم. 2ـ در مورد یزد به نظرم همان چیزی که در غزل شماره11 عرض شد حرف حافظ باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تبری، اقتضاء میکند که امام نیز از بدی و گناه متنفر باشند ولی از سرِ خیرخواهی به شمر نصیحت میکنند، نه اینکه حضرت از کارِ او متنفر نباشند. مثل اینکه امروز باید از استکبار و ائمهی کفر و استکبار متنفر بود و آنها را دشمن دانست. ولی به مردمِ آن کشورها باید از سرِ خیرخواهی نظر کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عبادات باید مقصد ما رجوع به حق باشد و دائماً متذکر این امر باشیم تا حجابهای بین ما و حضرت ربّ به مرور مرتفع گردد 2- برای خود سهم بگذارید که روزی 50 آیه با صوتی حزین، تلاوت کنید تا إنشاءاللّه آهنگِ آیات، روحتان را متعادل کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان سخنان مذکور نیستم ولی عنایت داشته باشید روان را باید طوری تربیت کرد که جلال و شکوه الهی در منظرش قرار گیرد و تربیت و درمان حقیقی روان از این طریق ممکن است. موفق باشید
