باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک سؤال کلی است. هرکس باید با مطالعهی آن بیانیه، نسبتِ خود را و وظیفهی خود را در آن جستجو کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً ملاحظه کردهاید که اولیاء الهی بعضاً به شعر شعراء حتی شعرای جاهلیت استناد میکنند و تازه، این غیر از آن است که رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» به حسان بن ثابت آنگاه که در مورد غدیر آن اشعار را سرود، فرمودند: جبرائیل به کمکت آمده است. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آخر جلسه عرض شد صوت شرح فصوصی که بنده عرض کردهام را در اختیار رفقا قرار دهند و اگر همت کافی در آنها باشد میتوانند از طریق صوت و جزوات مربوطه، آن را ادامه دهند. البته تأکید بنده آن است که رفقا صوت مباحث را در اختیار کسانی قرار دهند که مقدمات کار را گذرانده باشند. یعنی علاوه بر دنبالکردن مباحث معرفت نفسی و برهان صدیقین و شرح فصّ آدمی و فصّ شیثی که در «سها» بحث شد؛ به صوت آن مباحث همراه با جزوات مربوطه رجوع فرمایند، إنشاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این نکته فکر کنید که این حدیث در شهر مدینه با محدودیتهای آن شهر مطرح بوده که پیامبر، اقامهی نماز میکردند و عدهای با بیمحلیکردن، عملاً یهودی و نصرانیِ امت قلمداد میشدند. ولی در حال حاضر، شرایط به آن صورت نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که متوجهاید هم ما باید نیاز طبیعیِ خودمان را به طور معقول با فعالیتهای درست تأمین نماییم و هم آنچنان نباشد که همهی زندگی ما ثروتاندوزی گردد. بسیار فکر خوبی است که با زمینهی معنوی که دارید و مباحث معرفت عرفانی را دنبال کنید. موفق باشید
سلام علیکم جناب استاد: اخیرا جناب دکتر عبدالکریمی با جناب سروش دباغ مناظره ای در مورد رساله قبض و بسط دکتر سروش داشتند و طبق نظر آقای عبدالکریمی این رساله تحت تأثیر فضای کانتی و دلالت بر نوعی سوبژکتیویسم و بی بنیادی معرفت دینی دارد که منجر به گرایش به نهیلیسم در بین تأثیرپذیران از آن رساله میشود و شده است. بنده هم در این باره تحلیلی نوشتم برای نقد و نظر خدمت تان ارسال میکنم. جالب است که در این موضوعات آقای عبدالکریمی با ما همگرا هستند گرچه برخی عبارات ایشان در مورد انقلاب اسلامی به نظرم از سر مسامحه و کلی گویی بیان میشود و قابل نقد است: نقدی که جناب دکتر عبدالکریمی بزرگوار مطرح میکنند (با قطع نظر از مقدمات فلسفی ایشان) منطبق با برداشت بسیاری از منتقدین و حتی همدلان با رساله هم هست. چرا که هم جریان روشنفکران غیردینی پروژه سروش را مقدمه گذر کامل از امر دینی تلقی کردند (و نه ادعای اصلاح آن)، و هم جریان حوزوی آن رساله را نوعی بیبنیاد کردن هر معرفت دینی فهم کردند. به راستی هر کسی قبض و بسط را میخواند با اثری رو به رو است که آنچنان نقش تحولات معرفت بشری در معرفت دینی را پررنگ و بلکه مطلق میکند که انگار هیچ فهم تاریخی از دین نمیتواند از گزند این تحولات به دور باشد و روشن است که نتیجة منطقی مزمر در این بیان این است که عمده آنچه بشر در گذشته از دین فهمیده خرافات بوده است! علامه طهرانی که در پست قبلی به ایشان اشاره کردم در نقد مفصل خود که در حقیقت رسالهای مستقل است نشان میدهند که معدود مثالهایی که آقای سروش برای تأثیر تحول معرفت بشری در معرفت دینی ارائه کردهاند هیچ کدام خدشهای به امهات و اصول عقاید اسلامی خصوصاً بنا به فهم فلاسفه و عرفای اسلامی وارد نمیسازد. ما به سختی میتوانیم مثالی بیشتر از اثر نقض نظریه افلاک در نقض نظریه فلسفی عقول دهگانه برای تز آقای سروش بیابیم و حتی با نقض عقول دهگانه از حیث تعدادشان، باز همه چیز نابود نمیشود و ادلة عالم عقل به نحو عام هنوز پابرجا است. این از آن جهت است که فلاسفه اسلامی عمده بنیان متافیزیک خود را بر برهانهای عقلی مستقل از تجربه حسی استوار کردند و این چنین ذاتاً فلسفه خود را از گزند تحولات دانش حسی مصون کردهاند و اتفاقاً اگر نظریه عقول دهگانه هم نقض شده از این جهت است که مقدمه این نظریه، تجربی و متخذ از مسلمات علمای طبیعی زمان خودشان بوده است و نه مقدمات بدیهی. نظریه تکامل داروین نیز به طور قطع ناقض امکان خلق یا ظهور دفعی آدم و حوا در عالم طبیعت نیست چنان که خلق دفعی و تدریجی هر دو در قرآن اشاره شده است. تمام آنچه علمای اعصاب در اینهمانی مغز و ذهن ادعا کردهاند هم امروز در مباحث فلسفه ذهن به شدت مورد اشکال و ایراد است. پس کجا است آن نظریات علمی که بنا به ارتکازات و القائات دکتر سروش شناخت قدماء از دین را کن فیکون کرده باشد؟ چنان که جناب دکتر عبدالکریمی به درستی اشاره کردند، رساله قبض و بسط با تمام طول و تفصیلش چیزی بیش از توضیح واضحات نیست (این که معارف بشری کم و بیش روی هم دیگر اثر دارند) و این برای هر معرفتی صادق است اما تأکیدات و مبالغات آقای سروش بر اثر این تحولات بر معرفت دینی خواسته یا ناخواسته دلالت بر نوعی شکاکیت رادیکال و سوبژکتیویسم مفرط دارد که اثر آن بر اذهان روشنفکران و اهل اندیشه نوعی بی اعتمادی به کل سنت دینی و در نهایت رویگردانی از دین بوده است! این گونه به نظر من آقای سروش خواسته یا ناخواسته در بسط نهیلیسم و رویگردانی از دین در جامعه ایران بعد از انقلاب تأثیر بسزایی داشت و البته تاریخ ایشان را مسئول خواهد دانست! #پرسش_از_عبدالکریمی
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً سومین جلسه این مناظره را هم بنده دنبال کردم. سخنان آقای عبدالکریمی همان نکاتی بود که چند سال پیش در مقالهای در نقد تئوری قبض و بسط شریعت فرمودند و به نظر بنده نقد به جایی است و به همین جهت در سالهای پیش که جهت رونمایی از کتاب «پایان تئولوژی» آقای دکتر عبدالکریمی، آقای دکتر داوری را دعوت کرده بودند؛ آقای دکتر داوری نیز مؤید آن مقاله بودند. به نظر بنده بخواهیم و نخواهیم تئوری «قبض و بسط شریعت» اگر هم به ادعای آقای سروش دباغ امری است کلامی؛ به هر حال موضوع، موضوع شریعت است و نمیتواند طوری مطرح شود که گویا ساحت قدسی در مقابل خواننده آن موضوعیت ندارد. در همین جلسه سوم افرادی که به طرفداری از آقای سروش برآمدند به نظر بنده متوجه دغدغه آقای عبدالکریمی نبودند. بنده همان سالها مطلبی در نقد نظریات آقای سروش نوشتمhttps://lobolmizan.ir/leaflet/219
با اینهمه عنایت داشته باشید که بحث «غیاب ساحت قدس» که دکتر عبدالکریمی بدان میپردازد، عملاً در بعضی موارد ما را از سایر ابعاد دین و فقاهت دینی جدا میکند یعنی به جایگزینی مطالبی که آقای دکتر عبدالکریمی پیشنهاد میکنند در جای خود باید حساس بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً فصوصالحکم ابن عربی دارای نکاتی ژرف و از مو باریکتر است. و این نسل به جای آنکه در مقابل آن مقاومت کند، سعی دارند آن نکات را درک کنند و از این جهت حتی حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» سورهی «حمد» را در عین عمق عرفانی آن علناً مطرح فرمودند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه در بحث سورهی واقعه عرض شد حوری و غلمان هر دو، انعکاسِ اعمال و عبادات انسانهاست، نه آنکه حوری مربوط به مردان باشد و غلمان مربوط به زنان. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به جهت آنکه آن روح بنا داشت القای روحی بکند تا حضرت مریم «سلاماللهعلیها» باردار شوند و این با صورت مردی مناسبت دارد. ۲. فرشتگان مناسب زمینهای که باید ظهور کنند، جلوه میکنند. ۳. علت آنکه آن فرشتگان ۳ عدد بودند را نمیدانم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و با این رویکرد، بحث «ماه رمضان، ماهِ اُنس با خدا» در ویرایش جدید را خدمتتان ارسال میکنم. البته تا شمارهی ۱۲ آن طیّ دو جلسه بحث شده که إنشاءاللّه در روزهای اخیر بر روی سایت و بر روی کانال مطالب ویژه به آدرس https://eitaa.com/hasannazari110 قرار میگیرد. موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ماه رمضان؛ ماه اُنس با خداوند
با شروع ماه مبارک رمضان، افقی در مقابل انسان گشوده میشود تا امیدوارانه به انتظار گشایش «عشق» و «اُنس» با حضرت محبوب به استقبال آن ماه عزیز برویم، به امید حضور در میهمانی خدا و نوشیدن ميِّ محبت از جام ساقیِ ازلی که «آشنایی نه غریب است که جانسوز من است.»
1- آمادگی برای شنیدن ندای بیصدایِ حقیقت
ماه میهمانی خدا برای حضور در جهانی که خور و خواب حیوانی فرا افکنده میشوند و لقمههای وصل رخ مینمایانند و جان روزهدار مستعد شنوای ندایِ بیصدایی میشود که حقیقت را در میدان دیدِ جان خود متذکر میگردد.
2- مناجاتهایی برای حاضرشدن در جهان پیشِ رو: ماه رمضان، ماه زندگی با دعا است برای اُنس با حضرت محبوب. بعد از تجربهای که در 30 سالهی اخیر یعنی بعد از جریان دفاع مقدس داشتیم که تا حدّی از آن نوع مناجاتها فاصله گرفتیم، مناجاتهایی که وسیلهای بود برای حاضرشدن در جهانِ پیش رو، جهانی که با انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده شده بود و صدام و صدامیان قصد داشتند مانع بهظهورآمدن آن شوند؛ دوباره جهانی برای رجوع به دعا به همان شکل در مقابلمان گشوده شده است تا در جهانی حاضر شویم که جهان عبور از استکبار است.
3- دعا، عامل به ثمررسیدن فعالیتهای دیگرِ انسانی : در دوران دفاع مقدس بهخوبی نقش و تأثیر دعا را در جبههها تجربه کردیم و یافتیم که چگونه دعا در کنار فعالیتهای نظامی، نقشآفرین است، به طوری که اگر در کنار تلاشهای نظامی، آن دعاها و مناجاتها نبود، هرگز به آن موفقیتها نمیرسیدیم.
4- معصومانهترین توبه : هیچ وقت صدام حسینها و ترامپها اهل انابه و توبه نیستند ولی امام خمینیها به تأسّی از امامان معصوم«علیهمالسلام» اهل توبه و انابه میباشند، پس این توبهها و انابهها، توبه و پشتِ سرگذاشتن آن نوع گناهانی نیست که آن افراد مرتکب میشوند، بلکه رویآوردن به جهانی است که روحهای بزرگ متوجه آن شدهاند. این نوع انابه، معصومانهترین کار است و هرکس بیشتر به انسانهای معصوم نزدیک باشد بیشتر اهل انابه و توبه است، تا نشان دهند چه هستند و آنچه از آنها برایشان سرمایه میشود همین افقی است که انابههای آنها برایشان میگشاید، در عین سکونت بر خاک، در عین رفتنی زودهنگام و در زندگیِ ناتمام که البته هرگز تمام نمیشود.
5- دعا؛ آینهی به ظهورآوردنِ تقدیر تاریخی : بعد از دفاع مقدس گمان کردیم عقل و برنامهی خودمان برای ادارهی کشور کافی است و از نقشآفرینبودنِ دعا در کنار فعالیتهای اجتماعی و فرهنگیِ خود، برای حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده، غفلت کردیم و از دعاها و نیایشهایی که در گوشه و کنار کشور صورت میگرفت معنایی مناسب این تاریخ بهدست نیاوردیم. در حالیکه دعا و نیایش به معنای خاص آن، باید یکی از ارکان اساسی این حضور تاریخی باشد. حضور در جهانی دیگر که نه جهان گذشتهی قبل از دنیای مدرن است و نه جهان باقیماندن در فرهنگ مدرنیته، جهانی است که خداوند برای ما مقدّر نموده و یکی از ارکان اساسی حضور در آن تقدیر، دعا است. وقتی با چنین رویکردی به متون مقدس خود رجوع نماییم دیگر آن متون مقدس، کلمات نیستند بلکه آینهاند، آینهی به ظهورآوردنِ تاریخی که باید در افق وجود خود با آن زندگی کرد و زمانشناسی را همچون اولیای الهی«علیهمالسلام» تجربه نمود.
6- دعا؛ عامل حضوری فعّال در عالم : با پدیدارشدن ویروس کرونا و زمینگیرشدنِ جهان مدرن و اندیشهی حسّگرایِ پوزیتیویسم، به خود آمدیم که باید ایمان تازهای را دنبال کنیم، ایمانی که با دعا و مناجات همراه است، دعایی همراه با سلوک عقلی و قلبی و نه صرفاً درک مفهومی از حقایق. آن نوع سلوک عقلی و قلبی که در عین معرفتزایی، به بنیادی نظر دارد که از یک طرف با منشأ «وجود» و از طرف دیگر با درون انسان رابطه دارد، و به انسان نشان میدهد چه اندازه میتواند در عالَم، حاضر باشد و به عالَمِ خود کیفیت ببخشد. حضوری که به جای دنبالکردنِ خود در برنامههای بیمحتوا و تهیِ غیر قابل دسترسِ دنیای مدرن و ادعاهای توسعه و سازندگی به روش مدرن، از طریق اُنس با خدا به سرنوشتی بس متعالی و معنابخش بیندیشد. اینجاست که انسان میتواند از درون و بیرون به ملکوت وصل شود و به این تجربه برسد که تجربهی ایمانی از طریق دعا، راه مهمی است که امکان ندارد در این دنیا بتوان از آن غفلت کرد و در زندگی به نتیجهی متعالی رسید. تمام آنچه در این تاریخ در طلب آن هستیم را با درک تاریخی خود در دعاهای ماه رمضان بهخصوص در «دعای ابوحمزه» و «دعای سحر» میتوانیم تجربه کنیم.
7- دعا؛ عالیترین مرحلهی سیر ایمان : این تجربهی مهمی است که انسان متوجه شود عالیترین مرحلهای که انسان باید در سیر ایمانی خود آرامآرام به آن برسد، دعا و مناجات با حضرت ربّ العالمین است، زیرا مقام دعا و مناجات بعد از ایمان، به همان معنایی است که گفت:
اوّل قدم آن است که او را یابی آخر قدم آن است که با او باشی
و دعا آن آخرین قدم است، زیرا وقتی قلبِ انسان متوجهی خداوند شد، بنا میگذارد تا با محبوب خود نجوا کند. سیرهی علمای ما در ابتدا، «تدبّر» در دعا و مناجات بوده است تا انسان بفهمد چه مطلبی را باید با خدا در میان بگذارد و تا دلدادگی با حضرت حق به درستی شکل بگیرد.
8- دعا؛ سرمایهای اصیل برای زندگی در امروز : در اوایل ظهور انقلاب اسلامی، فضای فرهنگی ملت در حال برگشت به همان روحیهی تدبّر و تفکر در دین بود، ولی دشمن با تهاجم فرهنگیاش- با توجه به پیشزمینههای غربگراییِ ما- با تمام نیرو به میدان آمد تا ما نتوانیم از فرهنگ اصیل خود استفاده کنیم و به نوعی گرفتار همان بستری شدیم که غرب در مقابل بشر گشوده است و ما نیز متوجهی راز پایداری خود که اُنس با خداوند است نشدیم و دشمن را جهت نفوذ خود، امیدوار کردیم. زیرا ارزشهای خود را نشناخته بودیم تا از آن پاسداری کنیم.
به یک معنا میتوان گفت مشکلات ما از زمان قاجار شروع شد که آنها شیفتگی به غرب را دامن زدند و در سلسلهی پهلوی آن شیفتگی و وابستگی به اوج خود رسید و نسبت به زندگی در زیر سایه معنویات نوعی گسست پدیدار شد و هنوز با آن گسست روبهرو هستیم و به همین جهت رویکردی شایسته نسبت به ادعیه و مناجات در ساختن نوعی از زندگی که لازمهی فرهنگ اسلامی ایرانی است، پیش نیامده است. بسیاری از سرمایههای الهی که سالهای سال موجب قوام جامعهی ما بود فراموش شد، در آن حدّ که در حال حاضر گمان میکنیم آن سرمایهها یعنی ادعیه و مناجاتها چیزهای مهمی نبودهاند تا به دنبال آنها باشیم.
9- وقتی در دعاخواندنها، دعایی نخواندهایم : قبلاً با درک ابعاد دعای کمیل میفهمیدیم به آن دعا نیاز داریم و با دعای کمیل آن نوع زندگی را شکل میدادیم و در پرتو آموزههای آن، همهی افراد جامعه، خود را مسئول یکدیگر و مسئول مسائل جامعه میدانستند.
ملاحظه کردهاید که در ابتدای دعای کمیل شروع میکنید خداوند را بر اساس اسماء و صفاتش مورد خطاب قرار میدهید و با نظر به آن اسماء، تقاضاهای خود را مطرح میکنید تا آنجایی که اظهار میدارید: «بِأَسْمائِكَ الَّتي مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّ شَيْء» قسم به آن اسمایی که بنیاد وجودِ همهی اشیاء را پر کرده است. هزاران نکته معرفتی باید در اینجا حل شود تا إنشاءاللّه دعا در قلب انسان محقق گردد وگرنه بعد از دعا ممکن است احساس کنیم، گویا دعایی نخواندهایم تا احساس کنیم نهتنها نسبت به خود بلکه نسبت به عالم و آدم مسئول هستیم.
10- تفاوت انسانها و نقش دعا در قرآن : ائمه«علیهمالسلام» گاهی برای ما روایت میآورند و گاهی در رجوع به خداوند مناجات و دعاهایی دارند که به کمک ما میآیند تا چگونه به خدا رجوع کنیم و عالمی که باید در آن زندگی کنیم را بیابیم و کیفیت بودن خود را ارتقا ببخشیم، زیرا اولیای الهی بیش از آنکه به کمّیت عالم توجه داشته باشند، به کیفیت عالم نظر میکنند و زندگی خود را کیفیت میبخشند و اساساً تفاوت انسانها در همین امر است که چه اندازه به کیفیت بودن خود توجه دارند تا به کمّیتِ بودنِ خود.
11- چگونگیِ معرفتبخشی دعا : ائمه«علیهمالسلام» در روایات، عموماً معارفی را مطرح میکنند که در حد عقل مخاطبان آنهاست، اما در مناجاتها و ادعیه حقایقی را مطرح میکنند که بین خودشان و خداوند است و اساساً جنس آن معارف جنس خاصی است، مثل معرفتبخشی یک گل زیباست که آن معرفتبخشی، حالت حضوری دارد و نه حالت انتزاعی، زیرا در مناجاتها و ادعیه نوعی تماشگری با حضرت محبوب در مظاهری که با آنها به ظهور آمده در میان است. حقایق و معارفی که در مناجاتها مطرح است نهتنها در اوج است، بلکه به انسان عالم خاصی میدهد و ساحت وجودی انسان از آن طریق بسط مییابد تا در جهانی گستردهتر و گشودهتر از دنیا خود را بیابد.
12- بشر امروز و خودآگاهی نسبت به دعا : در مناجاتها، نجوایِ بین «عبد» با «معبود» در میان است و اسراری که بین امام معصوم و حضرت حق است به ظهور میآید و به همین جهت باید با رویکردی خاص به آنها نظر کرد تا موجب اصلاح اساسی انسان و جامعه شود. گمشدهی بشر امروز این نوع ادعیه و مناجات است و گویا بشر امروز در حال خودآگاهی نسبت به این امر میباشد.
13- قاعدهای در امیدواری انسان در دعا : قاعدهای را که باید به لطف الهی در قلبمان نگهداریم تا دعا و مناجات به خوبی در زندگیمان حضوری فعّال پیدا کند، این است که بدانیم خداوند کریم که ما را خلق کرده تا مظهر کمالات او شویم و او خود را در مخلوقاتش به تماشا بنشیند؛[1] خیلی زود از گناهان ما در میگذرد. نمونهی این نوع برخورد را در اولیای الهی مییابید، به عنوان مثال اگر کسی در حضور پیامبر خدا«صلّیاللّهعلیهوآله» به وجود مقدس آن حضرت یک نوع بیحرمتی بکند و بعد عذرخواهی نماید، حضرت بدون هیچ مقدمهای او را میبخشند، زیرا دوست دارند انسانها را خوب و صاحب کمال بنگرند. همان طور که اگر از امامان معصوم تقاضایی داشته باشیم به سرعت برآورده میکنند، زیرا آنها به دنبال تماشای ایثار هستند، به همان معنایی که خداوند جواد و بخشنده است.
این یک قاعده است که اولیای الهی خیلی زود هم عذر افراد را میپذیرفتند و هم تقاضای افراد را برآورده میکردند، و این در اُنس با خدا برایشان حاصل شده است. خداوند این نوع خصوصیات را که خودش در حدّ کامل دارد، به دوستانش هم منتقل میکند. وقتی این نکته برای ما روشن شد که خداوند این خصوصیات را بیشتر از آنکه اولیای الهی دارا هستند، در خود دارد، کلید خوبی برای روبهروشدن با دعا و مناجات بهدست میآوریم. بالاخره این را میتوانیم بفهمیم که خصوصیات خوب اولیای الهی که از تقصیر ما میگذرند و دارای سخاوت هستند، از طریق ارتباط با خدا برایشان پیش آمده و لذا حضرت حق که صاحب اصلی این صفات است، این صفات را بیشتر و به طور مطلق دارد، پس هم عذرخواهی ما را از گناهی که کردهایم، خیلی زود میپذیرد و هم تقاضاهای ما را بهخوبی برآورده مینماید. جناب مولوی با نظر به همین قاعده میگوید:
تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
آری! وقتی متوجه شدیم «با کریمان کارها دشوار نیست» نحوهی دعا کردنهایمان در گسترهی دیگری واقع میشود و امیدواریِ فراوانی را در دعا به ما میبخشد.
14- در جستجوی قلب زنده: تا قلب شروع به بیداری نکند، دعا هم که بخوانیم برای بیشتر داشتن دنیاست، ولی وقتی در محضر حضرت حق اقرار کردیم: خدایا! قلبم مرده است؛[2] در آن صورت ورق بر میگردد و قلب، زنده میشود. «قلب زنده» خود را ماورای امور دنیایی جستجو میکند و هرگز به دنبال شهرت نمیتواند برود، حتی از آن نوع زندگی که همان «حبّ دنیا» است، متنفر میشود.
15- عوامل مرگ قلب : روایتی از حضرت سجاد«علیهالسلام» نقل شده است که ميفرمايند: «مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْيَا؛»(الکافی، ج2، ص130.) بالاترین عملها کسب معرفت خدا، و سپس کسب معرفت پیغمبر است؛ بعد از این دو هیچ عملی مثل بغض دنیا ارزشمند نیست. بغض دنیا را عمل بهشمار میآورد و میفرماید: بعد از کسب معرفت خدا و رسول خدا، دشمنی با دنیا بالاترین عمل است. فراموش نکنید که منظور از حبّ دنیا همان تعلقاتی است که انسان دارد که بهخاطر آنها دنیا را هدف قرار میدهد و آخرت و کمالات حقيقي را فدای آن میکند. طبعاً چنین چیزی اصل همهی گناهان خواهد بود و همهی سقوطها از اینجا ناشی میشود. از امام صادق«علیهالسلام» نیز نقل شده است: «مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسى وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَشَتَّتَ أَمْرَهُ»(الکافی، ج2، ص319.) اگر روزگار کسی به این صورت بگذرد که بیشتر توجهاش به امور دنیا باشد، خداوند فقر را چون تابلویی در مقابل او قرار میدهد و لذا دائماً خودش را در فقر میبیند و احساس غنا و بینیازی نمیکند، و اموراتش همواره پراکنده و بی سر و سامان است.
آری! وقتی دل بمیرد کار انسان به دوستیِ دنیا میکشد و عالمِ گشودهی معنویت از منظر او رخ بر میتابد تا بتواند در آن آرام گیرد.
16- حجاب أنانیت و علت مرگ قلب: گناه و پیرو آن، مردنِ قلب و محرومشدن از نظر به حقیقت، انواعی دارد. یکی از آن گناهان همان است که انسان به جای آنکه در منظر خود، حضرت حق را که ربّ العالمین است داشته باشد، خود را در منظرِ خود دارد. در اینصورت وجود خودش، حجابِ نظر به حق میشود و دیگر نمیتواند خدا را که در عالَم به ظهور آمده، محل اُنس خود قرار دهد و او را در منظر قلب خود بنگرد و به همین جهت انسان عاقل از خدا میخواهد آن قلب را که انسان با نظر به خودش میرانده است، با جلوهای که از رحمت خود میکند، آن انسان را از نظر به خودش منصرف نماید و قلبش را زنده گرداند.
17- شاخصههای قلب زنده : مطمئناً خداوند دوست دارد ما از او بخواهیم قلبمان را زنده کند، زیرا در آن صورت قلب انسان، محل جلوات انوار الهی میشود و خداوند در چنین قلبی خود را به تماشا مینشیند. به اندازهای که ما آماده باشیم تا خداوند قلب ما را زنده کند و آن قلب، محل جلوات انوار الهی شود، به همان اندازه از هر چیز جز خدا منصرف میگردد. این نوع زندهکردن قلب غیر از آن است که بفهمیم حرام خدا، حرام است. آری! این خوب است که انسان حریم الهی را در حرام و حلالها رعایت کند ولی این اولِ کار است. قلب زنده قلبی است که اولاً: اهل دوستداشتن باشد. ثانیاً: به جای دوستداشتنِ زیباییهای وَهمی، زیبای حقیقی را دوست داشته باشد و تنها خداست که محل همهی کمالات و زیباییهای حقیقی است.
18- قلب زنده، قلب بیکینه : قلبِ زنده، خدادوست است و به هر آینهای که محل ظهور محبوب اوست، نظر محبتآمیز دارد و لذا قلب زنده هیچوقت در درون خود نسبت به مؤمنین کینه ندارد و برای رسیدن به چنین محبتی از حضرت محبوب تقاضا میکند: «وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا»(حشر/10) هیچ کینه و کدورتی در قلب ما نسبت به مؤمنین قرار نده. تا همه جا با حضرت محبوب بهسر برد، به همان معنایی که مجنون حتی بر در و دیوار کوی لیلی جز لیلی را نمیدید. جناب عطار با توجه به این امر که قلبِ بیدارشده جز خدا را نمیخواهد و همه جا در جستجوی خداست و جز خدا را نمیبیند اینطور سروده است:
گشت مجنون هر زمان شوریده تر همچنان در کوی لیلی شد مگر
هرچه را در کوی لیلی دید او بوسه بر میداد و میبوسید او
گه در و دیوار در بر میگرفت گاه راه از پای تا سر میگرفت
نعره میزد در میان کویْ خوش خاک میافشاند از هر سوی خوش
روز دیگر آن یکی گفتش که دوش از چه کردی آنهمه بانگ و خروش
هیچ دیوار و دری نگذاشتی میگرفتی در بر و میداشتی
هیچ از در کار برنگشایدت هیچ ازدیوار در نگشایدت
کرد مجنون یاد سوگندی عظیم گفت تا در کوی او گشتم مقیم
من ندیدم در میان کوی او بر در و دیوار الاّ روی او
بوسه گر بر در زنم لیلی بود خاک اگر بر سر کنم لیلی بود
چون همه لیلی بود در کوی او کوی لیلی نبودم جز روی او
هر زمانی صد بصر میبایدت هر بصر را صد نظر میبایدت
تا بدان هر یک نگاهی میکنی صد تماشایِ الهی میکنی
دل که دارد این نظر اندک قدر می نیاساید زمانی از نظر
گر به جای یک نظر بودی هزار آن هزاران دیده بودی غرق کار
19- قلب مردهی انسان حسود : یکی از مراحل زنده بودن قلب، آزادشدن انسان از حسادتها است. قلبِ انسان حسود، قلبِ مرده است و وقتی انسان متوجهی پوچی و بیهودگی و ظلمات حسادت شد، از خداوند میخواهد با گشودن منظر گستردهی رحمتش در مقابل انسان، او را از جهنم حسادت آزاد کند و خداوند قلبمان را در آن راستا زنده میکند تا در ادامهی محبت به او زندگی را معنا کنیم و خود را در آغوش ربّالعالمین بیابیم.
در مناجاتهای «خمسه عشرة» پای مناجات در میان است. مناجات، یعنی نجواکردن، یعنی اُنسی که با نزدیکیِ تمام همراه است و نجواکردن با خدا به خودیِ خود مطلوبِ جان هر انسانی است، همانطور که هجران از حق، سخت برای جان سالک تلخ است. به همین جهت جناب مولوی که مزهی انس با حق را چشیده، در نجوایش با خدا ناله سر میدهد:
اي خدا اين وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکين و سرگردان مکن
بر درختي کآشيان مرغ توست شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خويش را برهم مزن دشمنان را کور کن شادان مکن
اين طناب خيمه را برهم مزن خيمهی توست آخر اي سلطان! مکن
نيست در عالم ز هجران تلختر هرچه خواهي کن وليکن آن مکن
وقتی نفسِ اُنس را شناختیم برای این قسمت از مناجات جایگاه خاصی قائل میشویم، زیرا وقتی انسان در جایگاه انس با خداوند است عملاً در حال ادبکردن قلب میباشد، تا دل به جای دیگر و چیزهای دیگر نبندد.
20- یاری خدا در میل به دعا : درفضای انس با خداوند، خداوند اسماء رحمانی خود را به قلب بندهاش مینمایاند و لذا از این به بعد تقاضاهای انسان شروع میشود که خدایا! این را میخواهم یا خدایا! آن را میخواهم. راز «اسئلک، اسئلک»هایی که معمولاً در ادعیه و مناجاتها مطرح است از این قرار است و خداوند دوست دارد بندهاش مسیر ظهور رحمت پروردگارش را بگشاید.
تمام نیازهای ما را خداوند میداند و آمادهی برآوردهکردن آنهاست. کدامیک از نیازهای کوچک و بزرگ ما را برآورده نکرده؟ از ابروی بالای چشم بگیر تا خود چشم. متوجه ما بود که وقتی پیشانی ما عرق میکند، ممکن است چشم ما را اذیت کند، سرِ راه عرقهای پیشانی، ابرو را قرار داد. حال چگونه وقتی رحمت مطلقهاش اجازه نداد در این حدّ هم چشم ما اذیت شود و ما آزار ببینیم، ممکن است اجازه دهد مهمترین نیازهای ما بیجواب بماند؟! با آنکه شرط تحقق آن نیازها درخواست و طلب ما باید باشد و مسیر ظهور آنها را طلب و تقاضای ما فراهم کند؟ به گفتهی جناب مولوی:
چون خدا خواهد کهمان یاری کند میل ما را جانب زاری کند
ای خنک چشمی که آن گریان اوست وی همایون دل که آن بریان اوست
با این دید که محبوب ما میخواهد حوائج ما را برآورده کند، باید به دعا و مناجات روی آوریم.
شما در «مناجات شعبانیه» تا آنجا شیرین زبانی میکنید که عرضه میدارید: «اِلَهِی ... وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ» الهی! اگر مرا به گناهانم بگیری، من هم تو را به مغفرتت میگیرم. در ابتدای امر این سؤال برای انسان پیش میآید که آخر این چه نوع حرف زدن با خداست! از نظر عادی این نوع حرفزدن مثل آن است که به باغبان بگویید اگر آن مقدار از زردآلوهایت را به من ندادی، من مقداری از گیلاسهایت را برمیدارم. در حالیکه هر دو از آنِ اوست. اگر خداوند ما را به خاطر گناهانمان عذاب کند، کار حقی کرده است پس چگونه او را به خاطر چنین کاری به محکمه ببریم و بگوییم چرا مغفرت و بخشش خود را بهکار نگرفتی؟ ولی خداوند دوست دارد که با او شیرینزبانی کنیم. خودش اینچنین شیرینزبانیها را در آن مناجاتها مثل مناجات ابوحمزه و دعای سحر به قلب بندهاش القاء میکند. جناب مولوی خطاب به حضرت حق عرضه می دارد:
ای خدای پاک و بی انباز و یار دست گیر و جرم ما را واگذار
یاد ده ما را سخنهای دقیق کان به رحم آرد تو را ای خوش رفیق
گر خطا گفتیم، اصلاحش تو کن مصلحی تو، ای تو سلطان سُخُن
کیمیا داری که تبدیلش کنی گر چه جوی خون بُود، نیلاش کنی
این چنین میناگریها کار توست این چنین اکسیرها ز اسْرار توست
و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
[1] - اشاره به حدیث: قدسى است كه حضرت حق مىفرمايد: «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفيّاً؛ فَاحبّبْتُ انْ اعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَىْ اعْرَف» من گنجى مخفى بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق كردم تا شناخته شوم.
[2] - اشاره به سخن حضرت سجاد«علیهالسلام» در «مناجات التّائبین» است که عرضه میدارند: «وَأَماتَ قَلْبِى عَظِيمُ جِنايَتِى.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید به نحوی با دانشجویان مرتبط باشید و فلسفهی اسلامی و فلسفهی غرب، هر دو را بشناسید چرا مؤثر نباشید؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همینطور است که در نگاه آنتروپولیکال ما با انسانی روبهرو هستیم که در جهان هستی به هیچ اصلی متصل نیست و پذیرفته است همچنان سرگردان بماند و معنایی برای زندگی ماورای چنین سرگردانی نمیشناسد و به همین جهت عملاً گرفتار نیهیلیسم میشود با اینکه جانش نسبت به این حالت، ناراحت و نگران است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم اعمال ما در حدّ شأن ربوبیت حضرت حق نیست تا به آنها مغرور شویم، بلکه به عفو و بخشش او که ریشه در رحمت واسعهاش دارد، امیدواریم. «بی عنایات حق و الطاف حق / گر ملک باشد سیه باشد ورق». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «آشتی با خدا» که بر روی سایت هست، بحثی تحت عنوان «خدا چرا ما را خلق کرد» مطرح شده است مبنی بر آنکه خدا بر اساس لطف و جودی که دارد خلق میکند به همان معنا که شاعر از زبان خدا گفت: «من نکردم خلق تا سودی کنم / بلکه تا بر بندگان جودی کنم». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بزرگان دین معتقدند موسیقی در ذات خود حرام نیست، مگر آنکه انسان را مشغول توهّمات و خیالات کند. بنده مخالف موسیقی نیستم وقتی موجب توجه به امور متعالی شود. مثل موسیقی سرود «ای مطهر» و یا موسیقیِ سرودهای آقای حامد زمانی. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عشق، روح و روحانیتی است که به سوی کمال نظر دارد. لذا در هر آنچه انسان وجهِ کمالی در آن بیابد، آن را از آن وجه، محبوب خود قرار میدهد. آری! اگر کسی عشق را در محبوب مجازی هم تجربه کرد و سپس متوجه شد همهی آن کمالات در حضرت حق است؛ با تجربهای که نسبت به آن عشق مجازی داشت به سوی محبوب حقیقی سیر میکند.
اگر کسانی از ابتدا بتوانند کمالات متعالی را به صورت وجودی و با تجربهی حضوری در خدا بیابند، چه نیاز دارند که از طریق تجربهی عشق زمینی به حضرت محبوب دل ببندند؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عبادات و دعا. ۲. خود برتر بینی و عدم تواضع. ۳. لذات شرعی مانع کمال نیست. ۴. مومنین با اظهار محبت و ایثار نسبت به یکدیگر تنها نخواهند ماند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است امام «علیهالسلام» را در افق دیگر به نظاره بنشینید. مطالعهی کتابهای «حماسهی حسینی» و «کربلا؛ مبارزه با پوچیها» و «امام حسین «علیهالسلام» از مرحوم دکتر شهیدی إنشاءاللّه مفید خواهند بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب جدیدی نمیخواهد! ۲۲ بهمن سال ۵۷ آغازی است برای عبور از همین ظلمهای کهنه. پس همواره باید بر آن آغاز تکیه کرد و نگذاشت فراموش شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به مقدماتی که باید مطرح شود این موضوع را باید با حوصله در کتاب «خویشتن پنهان» دنبال کنید، سری هم به آرشیو پرسش و پاسخ سایت در قسمت آرشیو بزنید. موفق باشید
سلام استاد عزیز: راجع به آیت الله حسینی تهرانی میخواستم نکتهای را خدمت شما عرض کنم. احساس می کنم حتی آقای محمدصادق تهرانی یعنی فرزند ایشان نیز به گونه ای که مطالب را در کتاب نور مجرد درباره ایشان گفتهاند که اینطور برداشت می شود که گویا تنها و تنها در این زمان ایشان بودند که به درجات عالی توحیدی رسیدند و هر کدام از علما بالاخره در زندگیشان یک اشکالی پیدا میشود. و تنها کسی که به مقام توحید مطلق رسیده است ایشان میباشند یا حداقل به جامعیت ایشان کسی نیست. من کاری به عقاید آقای محمد محسن طهرانی ندارم که معلوم الحال است بلکه بحثم با آقای محمد صادق است. استاد در نور مجرد ایشان را خیلی بزرگ نمایی کرده اند بگذارید یک مطلب جالب خدمت شما بگویم همانطور که می دانید حتی آقای محمد صادق تهرانی که میانه ای خوبی با انقلاب دارد قائل به جدایی حیات سلوکی و حیات سیاسی شاگردان آقای تهرانی است. یعنی آنها حیات سلوکی خود را ذیل ایشان تعریف میکنند و حیات سیاسی خود را ذیل امام و رهبری. استاد عزیز بنده از یکی از شاگردان آیت الله سعادت پرور پرسیدم که آیا شما چنین عقیده ای دارید و آیا آیت الله سعادت پرور اینگونه فکر می کردند؟ البته اسمی از آقای علامه طهرانی نبردم. ایشان به شدت موضوع را رد کردند و فرمودند مرحوم استاد سعادت پرور به هیچ عنوان حیات سلوکی خود را جدایی از حیات سیاسی نمی دانستند و خود را ذیل امام در زمان حیاتشان و ذیل رهبری در بعد از حیات امام قرار داده بودند. والسلام علی من اتبع الهدی. امید که دل در گرو انقلاب و رهبری و امام داشته باشیم به جای بزرگان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان این امر هستم. میماند که ما چه وظیفهای داریم؟ به نظر بنده در عین احترام به علامه طهرانی به عنوان دانشمندی ارزشمند، برای افرادی که حضرت امام و رهبری را تنها در امر سیاسی محترم میشمارند، مانند خود مقام معظم رهبری، برایشان احترام قائل هستیم. در حالیکه سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام «رضوانالله تعالیعلیه» سلوکی است که ما را در هویتِ «حق الیقینی» مستقر میکند و در دل آن حاج قاسمها ساخته میشود. زیرا اینان افق شخصیت خود را حضرت امام و رهبری قرار دادهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عرایضی در جواب سؤال شمارهی 12711 شده است. بد نیست به آن جواب رجوع فرمایید. ۲. فرصت مطالعات نظر آقای مروجی سبزواری را نداشتهام که بتوانم نظر دهم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که متوجهاید در هر حال به اندازهای که از تقوای دینی بهرهمند باشیم از این نوع مشکلات خارج خواهیم بود. مشکل، خود ما هستیم که از تعالیم انبیای الهی آنطور که شایسته است بهره نگرفتهایم. در ضمن چه کسی گفته که مردم فلسطین به حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» جسارت کردهاند؟!! در حالیکه آنها محبّ اهلالبیت «علیهمالسلام» هستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با طب سنتی و طبّ جدید، عرایضی در جواب سوالهای 29794 و 29749 و 29685 شده است و به همین جهت عرض شده بنده متخصص در هیچ کدام از دو نوع طب مذکور نیستم. تنها آن روایت کلی را متذکر شدم که فرمودند: «پرهیز مادر عموم درمانها است» موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر کنید که حضورى وسيعتر از دنيا و مافيها و وسيعتر از غمها و شادى ها هست. مؤمنان كسانىاند كه «اذَا مَرّوُا بِالْلَغْوَ مَرُّوا كِراماً»[1] هنگامى كه به امر پوچى برخورد كردند بزرگوارانه از آن مىگذرند و خود را همسنگ آن امر نمىگردانند، چون به چيز بالاترى يعنى نور ايمان متصلاند. حال در نظر بگيريد با اتصال ائمه (عليهم السلام) به نور عظمت، آنها در چه افقى زندگى مىكنند و به كجا نظر دارند و تا كجا مىتوانند بشريت را صعود دهند. يك الهام مختصر به قلب عارف مىشود هفتهها در شور و شعف به سر مىبرد، اين كجا و اين كه وجود مقدس اميرالمؤمنين (ع) و ائمه (عليهم السلام) با آن حقيقتِ ثابت ارتباط دارند كجا! موفق باشید
[1] - سوره فرقان، آيه 72.
