بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25297
متن پرسش
باسمه تعالی سلام خدمت استاد عزیزم ایام را تسلیت عرض می کنم. دو مطلب را می خواستم سوال کنم: ۱. نظر شما در مورد آقای دکتر علی اکبر خانجانی چیست آیا آثارشان مفید است؟ ۲. عازم اربعین حسینی هستم، توصیه ای می خواستم در مورد این که بتوانم بیش تر فضای حضوری آن جا را درک کنم مخصوصا سال های پیش که رفته بودم یک احساس حضور زیبایی به من دست داد که هنوز شیرینی اش در کام من هست. با تشکر و عذر می خواهم وقت شریفتان را گرفتم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در جریان فرمایشات و آثار ایشان نیستم. ۲. مسیر، مسیر حضور محبوب است، در چنین حضوری بحث و نظر هر دو زیباست. هزار بار صلوات و هزار بار سوره‌ی قدر و هزار بار سوره‌ی توحید با نظر به جمال اولیاء معصوم و سپس نظر به حضور ملائکة اللّه در سوره‌ی قدر و نظر به صِرف توحیدِ ناب که همه‌ی عالم را گرفته است، إن‌شاءاللّه کارساز است. موفق باشید

25278

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خدا قوت و عرض ارادت: استاد نظرتون در مورد سخنرانی های آقای امینی خواه آن که تحلیل کتاب پس از مرگ است چیست؟ صحبتهاشون در مورد برزخ تا چه اندازه درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد نمی‌دانم. موفق باشید

24412

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: فرمودید مولوی نشسته بود و شخصی به وی درباره فتوحات محی الدین گفت و مولوی چهره اش در هم شد زیرا وی با شهودات خود سیر می کرده و نمی توانسته با محی الدین همراهی کند. حال چگونه می شود امثال بنده که هنوز در پله اول هستیم هم با گزارش شهودات محی الدین و هم مولوی همراهی و سیر و سلوک کنیم؟ آیا می شود همزمان بفهمیم بر آن دو چه می گذشته در حالی که حتی شخصی مثل مولوی اصلا نمی خواسته یا نمی توانسته بفهمد که بر محی الدین چه می گذشته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از آن بزرگواران در ساحت و ذوق خود هستند و صاحبِ آن ساحت و ذوق‌اند. این ما هستیم که می‌خواهیم از آن‌ها بهره مند شویم. درختِ زردآلو، هلو نمی‌دهد ولی ما می‌توانیم از هلو و زردآلو استفاده کنیم. موفق باشید

24188

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: ممنون به پاسخگویی شما عزیز. از خدای مهربان برای شما شهادت در رکاب امام زمان (عج) خواستارم جواب «۲۴۱۶۹» را ندادید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به صورت شخصی در ایمیل‌تان این‌طور جواب داده شد: باسمه تعالی: سلام علیکم: شما به عنوان عبادت و کسب روزی حلال، کمی ساعت کار را افزایش دهید، إن‌شاءاللّه نتیجه می‌گیرید. موفق باشید

23801

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: من رفتن به حوزه را برای یادگیری علوم دین خیلی دوست دارم، اما به دلیل مشغله های زندگی تا الان نتوانسته ام اقدام کنم، به نظر شما از چه راه هایی می توان این نیاز را پاسخ داد، یا اینکه باید حوزه غیرحضوری شرکت کنم؟ الان هم به صورت آهسته دارم قرآن کریم را حفظ می کنم، اما همچنان آتش یادگیری علوم دینی در من هست. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روی سیر مطالعاتی بر روی سایت بد نیست فکر کنید. ظاهرا برای جواب به همین نوع دغدغه‌هایی که جناب‌عالی دارید بحث‌ها تنظیم شده‌است و حدود چهار الی پنج سال هم طول می‌کشد. موفق باشید

32813

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

خدمت استاد گرامی سلام علیکم: در خصوص فلسفه آفرینش انسان و تاثیر جبر محیطی در افعال انسان با عنایت به اراده اختیاری او در طول اراده الهی و علم اجمالی و تفصیلی خداوند به افعال و سرانجام انسان که شائبه عبث بودن خلقت را برای بعضی تداعی می کند لطفا پاسخ کوتاه عنایت فرمایید یا منبعی از آثار خودتان را برای جواب معرفی نمایید. ان شاءالله سلامت باشید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب ابن عربی در فصّ اسماعیلی از «فصوص الحکم» می‌فرماید: ] لذالک قال تعالی: «أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» أي بيَّنَ أنَّهُ أعطى كلَّ شي‏ءٍ خلقَهُ،(طه/50) فَلا يَقْبَلُ النّقْصَ و لا الزّيادةَ. [

به همین جهت خداوند فرمود: عطا کرد هر موجودی را خلق مخصوصش را سپس هدایتش نمود. در این آیه بیان کرده که خلقتِ مخصوص هر موجودی را به آن مخلوق داده است. پس از این جمله برمی‌آید که نقصی و یا اضافه‌ای در آن مخلوق نبوده است. و در آیه‌ی 88 سوره‌ی نمل ملاحظه کردید که فرمود: صنع خداوند طوری است که هر موجودی متقن و بدون هر نقصی است.

با توجه به این امر از آن جهت که امکانِ هر شیئ و هر شخص، ذاتیِ آن شخص است پس عملاً خداوند خلقتِ او را به او می‌دهد. موفق باشید

31719
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: در راستای مواجه با بهترین نحوه بودن؛ لازم دیدم کتاب جایگاه جن و انس و ملک جنابتان را مطالعه کنم اما با تعدادی ابهام مبنایی و اساسی رو به رو شدم که متاسفانه در کتاب به آن پرداخته نشده است. ۱. جادو روی کره زمین از کجا شروع شد؟ و چرا شروع شد؟ ۲. اگر بنا بوده زمینه ی به کمال رسیدن انسان در زمین فراهم شود و عوامل ماورایی؛ اسباب مزاحمت این آرامش را در سلوک انسانی موجب نشود و ایضا در فقه و شرع هم جادو و جادوگری حرام است؛پس جایگاهش در نظام احسن الهی کجاست که جادو و جادوگری به کره زمین راه پیدا کرد؟ ۳. جایگاه جن در عالم هستی دقیقا چیست؟ اگر ملک مظهر فطرت مطلق و حیوان مظهر غریزه مطلق و انسان دارای جمع فطرت و غریزه و بستری برای انتخاب و اختیار اوست؛ پس جن در این نظام احسن دقیقا چه جایگاهی دارد؟ (ما فکر می‌کردیم اجنه همان فرزندان جناب ابلیس هستند که با آنها فرزندان آدم اغوا می‌شوند؛ اما در این کتاب ذکر شده که اجنه خوب و بد و شیعه و کافر دارند پس با این حساب باید تعریف دقیقی از جایگاه جن و حکمت حضور او در نظم احسن الهی داشته باشیم) ۴. محل زندگی اجنه در کره زمین است؟ اگر جواب مثبت است در کجاها سکونت دارند؟ در بیابان ها؟ زیر زمین؟ و یا؟ ۵. آیا اجنه قدرت نظام سازی و تشکیل تمدن دارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در کتاب مذکور مطالعه فرمودید آیات متذکر می‌شوند جنّیان از استعداد خود استفاده می‌کنند و جادوگران از استعداد منفی آن‌ها در مسیر جادوگری قرار می‌گیرند. جنّیان مخلوقاتی هستند با فطرت الهی برای بندگی و مثل بقیه مخلوقات، مختارند تا خوبی کنند یا بدی. ۴. وجودشان محدودیت مکانی ندارد زیرا جنس‌شان جنس مادی صِرف نیست. ۵. ظاهراً نه. زیرا اساساً پیامبری برای آن‌ها نازل نمی‌شود. موفق باشید

31323
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام. وقتتون بخیر و عافیت. با توجه به حرکت جوهری وقتی قوای عالم تماما فعلیت یافت قیامت می شود، lیوم تبدل الارض بغیر الارض» بنابراین چطور می توان گفت عالم ماده همیشه استمرار دارد و دائما خلقتهای متعدد داریم؟و دایره ی وجود استمرار دارد؟ یعنی اون زمین که تبدیل شد به الارض از جنس مجرد در قیامت، زمین مادی دیگری خلق می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از آن جهت که تجلی، تعطیل‌بردار نیست و لذا باز زمینی و باز حرکتی و باز فیضی برای تبدیل ما به‌القوه‌ها به ما به‌الفعل. موفق باشید

30979
متن پرسش

عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیز: به نظر شما شهید سلیمانی از چه راهی خودشون رو ذیل شخصیت حضرت امام رشد دادن؟ آیا شروع این سلوک فوق‌العاده از مطالعه بوده؟ یا ایشون راهی غیر از مطالعه رو در پیش گرفتن؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی در کنار مطالعه متونی که منجر به معارف خوبی برایش شده بود به قول خودش متوجه شد جمهوری اسلامی حرم است و لذا همه همت خود را در حفظ جمهوری اسلامی گذاشت یعنی نظامی که مردم و اسلام هر دو در کنار هم مهم و محترمند. موفق باشید

30569

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و وقت بخیر: ضمن تبریک به مناسبت میلاد امام زین العابدین و سید الساجدین. حدیث به عنوان هدیه: در تفسیر امام می‌فرماید: مردی پیش امام سجاد (علیه السلام) آمده و گفت: چه می‌گویی درباره کسی که به (ما نزل الله علی محمّد و علی آنبیائه) و به آخرت معتقد بوده و نماز می‌خواند و زکوة می‌دهد و صله رحم کرده و آعمال صالح انجام می‌دهد. ولی اظهار می‌کند که: نمی‌دانم که حقّ در موضوع خلافت با علی بن آبی طالب است يا با دیگری. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: اگر کسی همه این آعمال صالح را بجا آورده و اظهار کند که نمی دانم پیغمبر خدا محمّد است يا مُسیلمه. آیا به عقیده تو از این اعمال نفعی میبرد يا نه؟ آن مرد گفت: نه. امام فرمود: همچنین باشد حال رفیق تو. و چگونه می‌توان گفت که کسی معتقد است به همه آنجه به پیغمبر خدا نازل شده است و در عین حال نمی‌داند که خلیفه پیغمبر اکرم کیست؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. زیرا چگونه می‌شود انسان در زمان پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» و نظر به سیره‌ی آن حضرت، زندگی کند و نماد کامل سیره‌ی آن حضرت یعنی حضرت علی«علیه‌السلام» را بنگرد و نتواند حقّانیت آن حضرت را درک کند. چنین فردی مسلّم پیامبر خدا را هم درست نشناخته و دینداری را در حدّ عبادات ظاهری قلمداد کرده است. موفق باشید

26324

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: فرمودید برای اینکه انسان در نزد خداوند محترم باشد باید ظاهر آراسته داشته باشد ولی چرا برخی از عرفا ظاهری ژولیده داشتند مانند آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی؟ آیا می توان گفت اینگونه عرفا نتوانستند خود را در تعادل ملکوت و ناسوت نگه دارند؟ یا به عبارتی به مقام برزخیت کبری نزدیک شوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت دیگر آن‌چنان محو عالَم خود هستند که متوجه‌ی ژولیدگی خود نمی‌باشند و آن را ژولیدگی و نامرتبی نمی‌دانند. موفق باشید

26245
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار درمورد اعیان ثابته می توان گفت مقدار رشد و قابلیتهای تعالی انسانها معین است و در این دنیا افراد در بستر رشد خود مختار به انتخابها هستند؟ (منظورم از محدودیت و بستر رشد، استعدادهای افراد در تعالی است مثلا من براساس عین ثابته ام قابلیت تعالی ای که مثلا حضرت امام (ره) داشتند را ندارم و وسعت وجودیم در حد پایین تری است حتی اگر رشد زیادی هم داشته باشم).
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است از آن جهت که هرکس شخصیت خاصی را برای خود پذیرفته است و با انتخاب‌هایش به دنبال آن است. موفق باشید

26011
متن پرسش
سلام علیکم: استاد طی مدتی که خواستم بهتر بشم به مشکلاتی برخورد کردم که ازتون خواهش می کنم راه حل این مشکلات را بگویید. ۱. در رابطه با مراقبه که در کتاب لب الباب در مرحله سوم مراقبه گفته شده که اگر ما خدا را نمی بینیم او ما را می بیند. وقتی می خواهم این مراقبه را رعایت کنم باید خیلی روی این فکر تمرکز کنم که خدا دارد ما را می بیند که این فکر باعث میشه کل ذهنم مشغول شه و کار دیگری نمی توانم بکنم یا در حین کار دیگری اشتباه های زیادی از من سر می زند و مجبورم که مراقبه نداشته باشم اگر بخواهم تمرکز داشته باشم باید این فکر را از ذهنم خارج کنم. ۲. مسئله دیگری که به آن برخورد کردم استرس و فشار ناشی از مراقبه است. هر وقت سعی می کنم مراقبه داشته باشم به خصوص در اجتماع به خصوص جایی که نامحرم هم باشند استرس بسیار زیاد شده بطوری که قدرت تصمیم گیری درست را از دست می دهم و حتی ساده ترین کار ها را هم نمی تونم بکنم در صورتی که اگه مراقبه نداشته باشم و به خودم فشار نیارم و ذهنم را آزاد کنم و مثل بقیه افراد آزاد باشم و هر کاری رو انجام بدم (از یاد خدا غافل باشم) اون استرس و عدم تمرکز از بین میره. احساس راحتی بیشتری می کنم. در واقع یک حس معذب بودن در هنگام مراقبه هست که راحتی را از آدم می گیرد. مگر ما آیه نداریم «الا بذکر الله طمئنا القلوب» پس چرا مراقبه که همون یاد خدا هست برای من در محیط های مختلف بالاخص در اجتماع و بالاخص در محیطی که نامحرم حضور داره برعکس کار میکنه؟ برای مثال وقتی در اجتماع و بیرون از خانه در کوچه و خیابان ذکر می گوییم قلب بیشتر تحت فشار و استرس هست نسب به روزی که چشمانم و افکارم را رها می کنم تا هر کار دلشان می خواهد بکنند. «برای خودم به تجربه ثابت شده هرچه پاک ترم به خدا نزدیک ترم و سبکی قلب دارم مثلا بعد از نماز ٫ در جامعه و اجتماع استرس و فشار بیشتری متحمل میشم و خجالتی تر و محجوب به حیا تر میشم و رفتارم تدافعی تر می شود و هرچه قلبم کدر تر میشه یا قساوت قلبم بیشتر میشه مثلا بعد از گناه یا غفلت های زیاد از یاد خدا در اجتماع به خصوص جایی که نامحرم حضور دارد کمتر دچار فشار و استرس میشم و انگار خودم را رها کردم که هر کاری می خواهم بکنم و رفتارم تهاجمی تر می شود.» و این فشار تا جایی زیاده که واقعا توان ادامه مراقبه را ندارم و می خواهم رها کنم چرا که لحظه به لحظه در فشار و استرس هستم. ۳. موضوع بعدی در رابطه با نفی خواطر است که بعضی اوقات هجوم افکار غیر قابل کنترل میشن با اینکه مدت زیادیه که می خواهم کنترل کنم ولی بازم در نفی خواطر ناتوانم بطوری که در خطورات سقوط می کنم و هیچ راه نجاتی ندارم. ۴. احساس می کنم رذایلی مثل عجب و غرور و ریا و تکبر ریشه در خواطرم دارد که نمی توانم کنترلشان کنم چرا که بعضی از اوقات در حین انجام عملی با نیت خالص ناگهان مثل صاعقه ای فکر ریا کارانه میاید و می رود و کل زحمت من را خراب کرده و احساس عجب و ریا در من خیلی آزارم می دهد به طوری که همش فکر می کنم که دیگران در مورد من دارند فکر می کند و من در فکر اینکه دیگران به چه فکر می کنند زندانی شدم. ۵. هر وقت سعی می کنم مراقبه داشته باشم و هر وقت پاک ترم و سبک ترم احساس فرار از اجتماع رو دارم و دوست دارم تنها بشم به شکلی که خیلی از دوستانم در دانشگاه گلایه می کنند چرا اینقدر می خواهی تنها باشی. وقتی احساس نزدیکی و حضور قلب دارم همنشینی با دیگران خیلی برایم آزار دهنده چرا که تمام حالت حضور و نزدیکی به خدا را از من می گیرند. در کل می خواهم از جامعه فرار کنم و وقتی قلبم از گناهان تیره و کدر است راحت تر می توانم با دیگران باشم و در اجتماع حضور پیدا کنم و دیگر انزوا طلب نیستم ( مرتبط با مسئله ۲) استاد من مدت زیادیه که با این مشکلات سروکار دارم بعضی اوقات به خودم میگم رها کن سلوک و مراقبه و... مثل مردم عادی زندگی کن تا اینقدر سختی نکشی. خواهش مندم کمکم کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  باید عنایت داشته باشید که موضوع مراقبه و توجه به حضور حضرت ربّ العالمین به همان معنایی است که انسان به طور کلّی متذکر موضوع باشد، نه آن‌که بخواهد در جزء جزء مسائل متوجه‌ی آن امر شود و از کار و بار خود باز بماند. مثل آن‌که شما تصمیم بگیرید به خانه‌ی دوستتان بروید و در حین رفتن ممکن است دهها فکر و کار دیگر انجام دهید، ولی این افکار و کارها، کلیّتِ  توجه به رفتن به خانه‌ی دوستتان را از شما نمی‌گیرد در حدّی که مثلاً به جای دیگری بروید. مراقبه یعنی همواره در فضای نظرِ خداوند به خود، اعمال‌ روزمرّه‌ی خود را انجام دهیم. در این مورد بد نیست سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید.

25639
متن پرسش
با اهداء سلام محضر استاد: ۱. قدرت خداوند متعال تابع اسباب است یا نه؟ چون امام معصوم می فرماید: ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها، اساتید هم می گویند نظام خلقت اسبابی است. آیا حیطه قدرت خدا محدود در اسباب هست؟ در حالی که خدا فرموده «اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون» ۲. آیا قدرت خداوند به جایی که اسباب هم فراهم نباشد تعلق می گیرد؟ ۳. در قرآن وقتی حضرت ابراهیم درخواست اطمینان کرد با این که پیامبر اولوالعزم بودند «اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی» خدا درخواست او را اجابت کرد ولی بنده خداوند متعال که نه پیامبر اولوالعزم هست نه علم دارد با این وجود خدا اجابت نمی کند آیا نمی توان همینطور که حضرت ابراهیم درخواست اطمینان قلبی کرد با این که پیامبر بود، ما هم درخواست اطمینان قلبی کنیم؟ ۴. حضرت امیر می فرمایند: کن لما لاترجو ارجی منک لما ترجو، چرا این جمله تو زندگی برایم محسوس نیست، در مورد ابتلا به بلا و مریضی صعب العلاج که اسباب ناتوان اند، یک ذره امید هم وجود نداره پس چرا طبق این فرمایش فرجی از مرض نیست؟ استاد ببخشید طولانی شد، بلای سختی مبتلا شده ام نمیدونم آیا امید وجود دارد یا نه و آیا قدرت خدا فقط در جایی است که اسباب فراهم باشد یا نه؟ بنده را از این حیران و سرگرانی نجات دهید و در حق این فقیر دعا بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همچنان که مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» می‌فرمایند این‌جا نقص از معلول و مخلوق است که برای به‌وجودآمدنش محدود به ابزار خاصّی است. ولی گاهی روحِ انسان ماورای ابزارها با خدا مرتبط می‌شود و مستقیماً از فیض خاصی برخوردار می‌گردد. ۳.  هرکس که آمادگی اطمینان قلبی پیدا کند خداوند آن اطمینان را به او می‌دهد. ۴. چرا نباید در همه‌ی امور به خدا امید داشت و به تقدیرات او راضی بود؟ موفق باشید

25543
متن پرسش
سلام استاد: من واقعا حس ضعف و هیچی بودن دارم. از طرفی هیچ کمکی به اعضای خانوادم نمیتونم بکنم و اونا وضعیت بدی دارن. داداشم که یه جوون بیست سالس مدام هر شب دنبال قلیون کشیدنه. اخلاق و رفتاری هم نداره که بتونه ازدواج کنه. مادرم مدام عصبیه و در حال دعوا با همه ی اعضای خانواده. پدرم هم که هیچ گونه تصرف و ولایتی در خونه هیچوقت نداشتن. الان من متاهلم و یه شهر دیگه. می ترسم حتی تلفن بزنم خونمون چون میگم الانه که یه خبر بد بهم بدن. از طرفی خودم هم فقط دارم درس میخونم و یافته های مباحث تربیتی رو به صورت کم به تعداد کمی منتقل می کنم. همسرم بهم میگن تو هنوز لیاقت مادر شدن نداری به خاطر بعضی رفتارات که نمیگن چی. ولی من واقعا نمی فهمم چه رفتار بدی دارم. استاد از این همه هیچ بودن آدم باید به کجا فرار کنه؟ شرمند تونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آمدن کودک در محیط خانه با خودش فرشته‌هایی را همراه می‌آورد و موجب تعادلِ بهتر انسان می‌شود حتی جهت ارتباط با سایر انسان‌ها. موفق باشید

25147

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: نظرتون راجع به کتاب خرد و توسعه دکتر رضا داوری چی هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابی است که نمی‌توان نسبت به فهم و تأمل در آن بی‌تفاوت بود. موفق باشید

34219
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض ادب و احترام. خداوند منان رو شاکرم بسیار زیاد که در سیر دادن بندگان حقیر و روسیاهی چون ما بواسطه کلام شما دریچه ای جدید را به سوی ما گشود که بعد از شنیدن معارف الهی و لذت شنیداری که حاصل می‌شد ما را سوق داد به سوی چشیدن لذت بیکرانه حضور در محضر حضرت محبوب ازلی که جنسش به قول استاد چشیدنی است الحمدلله. استاد گرامی شاید باور نفرمایید اما ما و گروهی از دوستان نزدیک به چهارسال است هفتگی و مستمر، حضوری و غیر حضوری در فضای مجازی، کتاب خویشتن پنهان و برهان صدیقین و حرکت جوهری و بصیرت حضرت زهرا سلام الله علیها را شروع کرده ایم و مباحثه وار پیش می‌رویم و البته در کنارش صوتها و مقالات و کتابهای دیگر را مخصوصا مناسبتی هم به جد مرور می کنیم اما همین چهار کتابی که عرض کردم با مباحثه و تکرار و تمرین در مصادیق، دریچه ای جدید را که بالخصوص، نقطه عطف آن ماه های مبارک رمضان است، به رویمان گشوده که خود را با هویتی جدید در این تاریخ می یابیم هویتی که قرار است نقشهایی بر اساس مقتضیات این زمانه برای ما بگشاید و خداوند رحمان انگار مشغول پرورش بندگان است برای حضوری همگانی و البته مخصوص به کرامت کریمانه خویش. این حرفها را من باب روایتی از امام صادق علیه السلام عرض کردم امام صادق عليه السلام در ذيل آيه‌ «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» فرمودند: «حدث بما اعطاك الله و فضلك و رزقك و احسن اليك و هداك» «3» آنچه از عطاها، برترى‌ها، رزق‌ها، احسان‌ها و هدايت‌هاى اوست بازگو كن. «الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی ان هدانا الله» کاری جز دعای خیر برای استاد گرامی از دست این شاگردان حقیر بر نمیاید پس فراوان دعاگو هستیم ان شاءلله تحت عنایات خاصه حضرت ولیعصر (عج) مؤید و موفق باشید. اما استاد بزرگوار مساله ای است که مدتها درگیرم کرده بود و الان به وضوح خودنمایی می کند و مانند مانعی جلوی راهم را می‌گیرد اینکه در درونم پر از آرامش است به حول و قوه الهی با جلوه گری هایی که از جنس ظهور حضرت حق است در اتفاقات ریز و درشت با حضرت حق مدتها به گفتگو هستم و می‌بینم او را که جلوه نمایی می کند و دایم اظهار لطف کریمانه، نگاهش را حرفش را محبتش را و... را می بینم و قابل وصف نیست. گاهگاهی که حتی عشقبازی می کنم و به شوق این عشق زندگی را ادامه می‌دهم. «حتی القاک و قد وفیت بعهدک و میثاقک فتغشینی رحمتک» اما در بیرونم ابا دارم از بروز دادن، می‌ترسم بگم و از دست بدهم. می‌ترسم بگم و باور کنم منم هستم و گاهی هم که زبان به گفتن می گشایم واضحا می‌بینم که زبانم چیزی دیگر می گوید انگار می ترسد و به جای دیگری می زند و با دیگران هم گفتار می شود البته در جمع خوبان و هم مباحثه ایها گاهی همان که می‌چشیم بر زبان می آید و در جمعی خوش فی شغل فاکهون می‌شویم اما به وضوح تازگی در اذیتم از زبانی که با درونم سازگاری ندارد. شغلم که مدیریت امور فرهنگی است می طلبد که سخنور خوبی باشم که قبلا هم بودم و می توانم بگویم حراف خوبی بودم اما دیگر سخنانم با درونم نمی خواند و زبانم الکن دارد می شود. به وضوح می چشم که «یفقهو قولی» ام به مشکل خورده تا حدی که دیگران هم متوجه تلونم شده اند وقتی خودم هستم در کمال آرامش و طمانینه به الطاف حضرت حق و وقتی با دیگران هستم انگار پوسته قبلی ام در حال ترک برداشتن و این صدای شکستن دایم بلند تر می شود و انگار نفسم می‌خواهد با پوششی موقت این پوسته در حال ترک را از دیدها مخفی کند. به زبان ساده بگویم آن حالتی که در کنار دیگران دارم حس واقعی ام نیست و انگار در حال نقش بازی کردنم که کسی نداند اندرونم چیست و این دوگانگی کم کم دارد مشکل ساز می شود مخصوصا در کار. سوال اول: به شدت از «یحسبون انهم یحسنون صنعا» می‌ترسم که نکند گرفتار وهمیاتم و این عشقبازی درونی کوهی است از نفسانیات که فرو می‌ریزد. چگونه از تردید حقیقت و مجاز رها شوم و بدانم که توسلاتی که به حضرات معصومین علیهم السلام دارم و حضور کریمانه شان را در این الطاف می بینم و عشقبازی با حضرت حق را از ایشان الگو و درس می گیرم واقعی است یا ساخته های نفس چموش و شیطان لعین؟ سوال دوم: چگونه درونم بیرونم را یکی کند و راحت شوم از ریای معکوسی که می‌ترسم از اینکه پرده درافتد و خلق با خبر از غوغای پر شور درونم شوند گاهی با تمام وجود می خواهم فریاد بزنم و به همه نشان بدهم مثلا در این لبخند زیبای فرزندم، خداوند عز و جل چگونه عشقش را به من هدیه کرده یا در این نهیب غریبه ای با من چگونه خداوند رب العالمینی خود را دارد به من نشان می‌دهد و... اما سکوت می کنم و تمام فریادم قطرات اشکی می شود که عاشقانه در لذت با رب جاری می شود که آن هم هدیه اوست. ترسم از برملا کردن این حالات و زبان گشودن به حقیقتی که در درون با من راز می گوید، مرا به خلوت هدایت می کند و از طرفی، انجام تکلیف، مرا به حضور پر رنگ در اجتماع مخصوصا در این برهه که زمان جهاد تبیین است و شغلم به شدت مرتبط با این امر است می‌خواند و البته در این حضور اجتماعی زبانم مثل دیگران به عادت گفتارهای روزمره می‌چرخد و ناسازگاری اش گوش خودم را می‌خراشد چون جمع ها را محرم این حرفها نمی‌دانم و آنها این حرفها را انگار نا آشنا می دانند چگونه جمع کنم؟ و از این دوگانگی آزاد شوم تا تمام شود. آن چیزی که مرا هنوز به چشمم می آورد و نکند اشتباهی بزرگ در همه اینهاست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اجازه بدهید در ابتدا این غزل خوب مولوی در دیوان شمس تبریزی را با شما در میان بگذارم که می‌فرماید:

تن مَزَن ای پسر خوش‌دم خوش‌کام بگو                بهر آرام دلم نام دل آرام بگو

پرده من مَدَران و در احسان بگشا                         شیشة دل مشکن قصة آن جام بگو

گر در لطف ببستی در امید مبند                           به سر بام بر آی و به لب بام بگو

چون‌که رضوان بهشتی تو صلایی برده                 چون‌که پیغمبر عشقی حِلِهْ پیغام بده

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو                     صفت راه مگوی و ز سرانجام بگو

آه زندانی این دام بسی بشنیدیم                           حال مرغی که رهیده است از این دام بگو

شرح آن بحر که واگشته همه جان‌ها اوست           که برون است ز ایام ز اعوان بگو

وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی                    سخن خاص نهان در سخن عام بگو

ور از آن نیز بترسی هِلِه چون مرغ چمن                 دمبدم زمزمة بی اِلفِ و لام بگو

همچو اندیشه که دانی تو و دانای ضمیر                 سخنی زان لب شیرین ز سرانجام بگو

نکتة روح‌فزا از دهن دوست بیار                           نامة خوش‌خبر از عالم اسرار بگو

و منظور عرضم بیشتر این بیت بود که می‌فرماید:

وگر از عام بترسی که سخن فاش کنی                    سخن خاص نهان در سخن عام بگو

این‌جا است که فکر می‌کنم اگر با نور قرآن و روایات مأنوس شوید، جانتان در ارائه حقیقت با آرامش کامل سخن خودش را به میان می‌آورد. در مورد نکته آخر که فرموده‌اید به نظر بنده این دوگانگی و ریا به حساب نمی‌اید. آری! باید آمادگی افراد را در نظر گرفت و عقل آن‌ها را مخاطب قرار داد و نه احساسات آن‌ها را. مگر رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نفرمودند: «انّا معاشر الانبیاء کلم الناس علی قدر عقولهم» ما پیامبران در حدّ عقل مردم با مردم سخن می‌گوییم. موفق باشید

32129
متن پرسش

باسمه تعالی: سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرانقدر؛ ان شاء الله در پناه لطف خدا و عنایات امام زمان (عج) سلامت و موفق باشید. شرمنده ام که با وجود برنامه ها و مشغله های زیادی که دارید، در اینجا مصدع اوقات شریف شدم. به هر حال توفیقی شد تا در اینجا مطلبی که در حد فهم و درک خودم درباره وصایای سیاسی شهید حاج قاسم سلیمانی (ره) نوشته ام را محضرتان ارسال کنم و بخواهم با توجه به وسعت نظرتان درباره این شهید والامقام، چنانچه وقت و فرصت داشتید، لطف فرمایید و نکات و نقدها و نظرات تان را درباره این متن ناقص بفرمایید و ما را هم بهره مند بفرمایید. ان شاء الله ما را هم در ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره (س) از دعای خیرتان محروم نفرماييد. وجود مقدس نبی اکرم (ص) در روایتی فرمودند: {مَنْ أخْلَصَ لِلّهِ أرْبَعينَ صَباحاً ظَهَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِه؛ هرکس که چهل روز اعمال خویش را برای خداوند خالص سازد، چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می‌گردد}. آری! جز این نیست که ثمره اخلاص و تقوا و عبودیت بر لسان سید شهيدان مجاهدان بی مرز نشست و او وصیتنامه ای به این میزان عمیق و سرشار از عرفان، حکمت، سیاست و تربیت را نگاشت و میثاق نامه ای برای مکتب خویش بجا گذاشت. درباره شخصیت و منش و سلوک او در چنین روزهایی که سالگرد فراق ما از او و پرگشودنش بسوی ملکوت حق است، بحمدالله زیاد گفته و شنیده و تدبر کرده ایم؛ اما شاید بشود گفت حق وصیتنامه و شناخت هویت او از طریق وصیتنامه اش همچنان مغفول یا در آغاز راه است. وصیتنامه او چند بعدی و چند جهتی است؛ دقیقا مانند شخصیت خود او که جامع الاطراف بود و توانست وجوه مختلفی را در خود جمع کند. شروع وصیتنامه او، تجلی عرفان و حکمت ناب شیعی و اشراب شده از انوار ثقلین است و یقینا جز یک سالک واصل و راه یافته به باطن عالم، کس دیگری قادر به بیان چنین معارف و حکمت هایی نیست. اما بندهای میانی وصیتنامه او، قطعا مختص سیاست ورزی حکیمانه و متعالی و آسیب شناسی از بسیاری منش ها و الگو و نسخه های سیاستمداران در طول چهل و سه سال گذشته است که در صورت تدبر در این بندها می‌توان به قطع گفت، این سخنان شهید سعید، منشور سیاست ورزی در تراز جامعه و تمدنی انقلابی و در مقیاسی ناظر به اهداف و آرمانهای رهبران انقلاب اسلامی است. او در ابتدا، نقد و تلنگری برخاسته از عمق یک نگاه نافذ و واسع را درباره منش ها و برنامه های سیاسی بیان کرده و می‌فرماید: «آنچه پیوسته در رنج بودم، اینکه عموما ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزشها را فراموش می‌کنیم؛ بلکه فدا می‌کنیم. عزیزان، هر رقابتی با هم می‌کنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و کلام شما یا مناظره هايتان، به نحوی تضعیف کننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفکیک کنید». این بیانات، مشخص می‌کند که چه میزان عمیق و ژرف، آسیبها و توالی فاسد در فعالیتها و کنشگری های سیاسی را تشخیص داده است و می‌کوشد تذکر دهد که سیاست ورزی انقلابی، هویت و باطنی مجزا از آنچه در جهان امروز و عالم تجدّد بعنوان سیاست ورزی و سیاستمداری مطرح است، دارد و چگونه باید در این دوران و وضع تاریخی، حضوری توحیدی و متعالی در سیاست داشت. این حضور توحیدی در سیاست، همان چیزی است که عالم فرزانه آیت الله العظمی جوادی آملی از آن تعبیر به سیاست متعالیه مي‌کنند و آن‌را لازمه حکمرانی تراز اسلام بر می شمردند و جلوه ای حقیقی از این سیاست متعالیه، به يقين شهید سلیمانی است. اصل و رکن این سیاست ورزی، وفاق و اتحاد بر اصول و حاکمیت وحدتی الهی بر جامعه و تکثرات اجتماعی است چنانچه سردار شهید در وصیتنامه اش مي‌فرمايد: «اگر می‌خواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است.» علامه طباطبایی (ره) در ذیل تفسیر آیه پایانی سوره آل عمران، مطالبی مهم درباره حکمت سقوط و بقای امت ها و جوامع می‌فرمایند و اساسی ترین نکته ایشان در آنست که اگر وحدت بر کثرات حاکم شد و وحدانیت توانست تکثرات را تدبیر کند، آنگاه فرد و جامعه بشری در وحدت و بقا و در مسیر صعود و تعالی قرار می‌گیرد؛ مانند اینکه نفس مجرد انسان بر اجزاء مختلف جسم حاکم است و تا زمانیکه نفس انسان حاکم بر جسم است، هر کدام از اجزاء جسم به فعالیت خویش با نظم و وحدت ادامه می‌دهند و وقتی که نفس، بدن را دیگر تدبیر نکند، اجزاء بدن متلاشی و مرگ انسان رخ می‌دهد و دیگر اجزاء بدن فعالیتی نخواهند داشت. این ماجرا، یقینا امتدادی اجتماعی نیز دارد و اگر ولایت الله و اولیاء الله بر جامعه ای حاکم نشود و زمام امور در اختیار دیانت الهی قرار نگیرد، جامعه درگیر تکثر و تشتت و بدور از وحدت است زیرا که اساسا توحید، متضمن یک جهت واحد کلی و شرک، متضمن جهت گیری های مختلف و منکسر و متفاوت است. حال باید راز تاکیدات مکرر سردار سلیمانی در وصیتنامه اش جهت وحدت و پاسداری از اصول را دریافت و دقت کرد چرا او در توصیه هایش به آحاد مسلمین، مردم ایران، کرمان و سیاسیون، مدام بر وحدت و وفاق حول اصول تاکید دارد؟ و جز این نیست که او پس از سالها مجاهدت در جهاد اکبر و جهاد اصغر، سر بقای جوامع را دریافته بود و مصداقی از این روایت عجیب حضرت زین العابدین (ع) درباره مردمان آخرالزمان شده بود: {إنّ الله عزّ و جلّ علم أنَّه يكون في آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون}. اما در ادامه وصیتنامه، خود او در نقش آموزگاری دلسوز و آینده نگر، در صحنه آمده و سیاست ورزی مکتب سلیمانی را به آحاد مشتاقان می آموزد و مولفه های سیاست متعالیه را بر می شمرد: «اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی اینکه نصیحت او را بشنوید؛ با جان و دل به توصیه و تذکرات او بعنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی می‌خواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه می‌گویم ولایت تنوری و نه می‌گویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمی‌کند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیرمسلمان است اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که می‌خواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند؛ آن هم کشور اسلامی با این همه شهید!». کمتر کسی است که در وصیتنامه و مرام و منش شهید عزیز ما، تدبر کند و نشانی از ولایت و لزوم اتصال به ولايت را نیابد و نداند که او تا چه حدی، بر این مسئله حساس و نکته سنج بود. او، سیاسیون و آحاد امت را دعوت به وفاق بر اصول کرد تا سر بقای جوامع را یادآور شود و حال می‌گوید، لب لباب و اصلی ترین رکن این اصول، همان ولایت مجتهد جامع الشرایط است که مظهر ولایت وحدانی در عصر غیبت ولی معصوم (ع) قلمداد می‌شود و چنانچه ولایت فقیه نبود، آیا راه انقلاب اسلامی اساسا در این تاریخ، گشوده می‌شد و تداوم می يافت و حاج قاسم ها به صحنه می آمدند؟ ولایت فقیه، در حد یک نقش حقوقی و اداری نیست؛ ولایت فقیه مظهر وحدت و جهت گیری وحدانی مسئولین و اقشار مختلف است تا مبادا جهت گیری ها و سوگیری های متشتت، جامعه را از بقا به فنا سیر دهد و روح عبودیت رب العالمین، از عرصه اجتماعی کنار زده شود و بهترست بگوییم، ولی فقیه، بستر سلوک در انقلاب اسلامی و صراطی است که سُبُل انقلاب در آن جاری می‌گردد. و مگر جز این بود که شهید سلیمانی، عاشقانه و از عمق حکمت و محبت، لحظه ای دست از دست رهبران انقلاب جدا نکرد و تا همیشه تکیه گاه و یاوری امین برای آنان ماند و مگر اشک های رهبر انقلاب در نماز میت او، گواه این دلدادگی و شور دو طرفه نیست؟ اصل دوم در سیاست متعالیه ای که سردار بی مرز به ما آموخت، اینست: «اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزشها تا مسئولیتها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.» شهید بزرگوار که خودش مظهر وعده صادق در مسئولیت و نمونه بارز تعهد از عمق جان به تمام مبادی و مبانی این انقلاب است، در این بند، از خطر نفاق و عدم صداقت در تعهد و باور به جمهوری اسلامی می‌گوید و نمایان می‌سازد هر تحول و مسئولیت و سیاست ورزی در این انقلاب بر اصلی واحد استوار است: جمهوری اسلامی. اصلی که به فرمایش رهبر انقلاب، سرّ تمام توفیقات و دستاوردها در چهار دهه گذشته است و چنانچه این اصل در مجاری دیگر هم پیاده می‌شد، چه بسیار استعدادهای نهفته ای که به فعلیت می رسیدند و چه بسیار معضلاتی که پیشامد نمی‌کردند. جمهوری اسلامی را بسیاری گفتند و می‌گویند و خواهند گفت ولی همانها اساساً یا نفهمیدند جمهوری اسلامی چه معنایی دارد و یا فهمیدند و هواجس نفسانی مانع شد تا در مسیر آن به درستی گام بنهدند. خواستند جمهوریت را از اسلام جدا کنند و گفتند مگر اسلام دعوت به مشارکت مردم نموده و مگر اساساً اسلام توانایی فراهم سازی بستر مردم را دارد و اساسا مشارکت مردم تنها در دموکراسی قابل توجه است و اسلام را چه کار به این حرف ها. از طرفی دیگر برخی گفتند مشارکت سیاسی مردم، پر ریسک است و بالقوه می‌تواند منشأ اختلافات و معضلات حکمرانی شود و وقتی ولی فقیه بعنوان مظهر دیانت بر جامعه حاکم است، دیگر نیازی به همراهی عمومی نیست و خود ولی، امور را به پیش میبرد و سیره ثقلین نیز در همین است. اما سردار شهید و دو مقتدای او که سردار، سخت دلباخته و تحت تاثیر نظام اندیشه آنان بود، همواره گفتند و در عمل خویش اثبات نمودند که جمهوری اسلامی حقیقتی برخاسته از دیانت و حکومتی با هویت و غایات و ذاتیات و عالَمی اسلامی است و ظاهر و قالبی از حضور و مشارکت و نظارت مردمی دارد که همان هم مُنتِج از اسلام ویژه مکتب اهل البیت (ع) است و پشتوانه اقتدار و امتداد آن حکومت، در امتی برخاسته و قیام کرده در ظاهر باطن است. و حاج قاسم چه خوب این دو را در مکتب خود جمع کرد و رکن اسلام و ولایت را به حقيقت آن و انس و الفت و همراهی با ملت را آنچنان که بایسته بود، به نمایش گذاشت و ما خوب دریافتیم که ولایت و اسلام، اصلی ترین پشتوانه صیانت از ملت و رشید کردن آنان است و الا که امر فراعنه، هیچگاه رشد دهنده امت نیست ولو در نقاب جامعه مدنی و حقوق بشر و حکومت دموکراتیک خود را پنهان ساخته باشند: [وَ ما اَمرُ فِرعونُ بِرَشید]. اصل سوم و چهارم سیاست متعالیه در وصیتنامه سردار، ناظر به ارزشهایی فطری و جوشانی است که بیش از پیش جامعه و مدیران ما امروزه به آن نیازمندند: «بکارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزاری به ملّت؛ نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره‌ خان‌های سابق را تداعی می‌کنند. مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.» حاج قاسم، از همان نسلی است که در دوکوهه و اروند و هویزه، معنای خدمت و پاکدستی و پشت پا زدن به تمام دنیای دنیا طلبان و مفسدین و مترفین را عرضه کردند و در تحول انفسی خود، از هرچه رنگ نفاق و طمع و حرص در آن باشد، گذار کردند که اگر چنین نبود، هرگز آینه وجود او چنین صیقل یافته نبود تا حقایق و باطنی ترین ابعاد مسائل این دوران را انعکاس دهند: گر طمع در آینه برخاستی/ در نفاق آن آینه چون ماستی گر ترازو را طمع بودی به مال/ راست کی گفتی ترازو وصفِ حال و چقدر ما، لطمه از مترفین و دنیا دوستانی خورديم که به تعبیر سردار، اگر حتی میز مسئولیت یک دهستان به آنها می‌رسید، خاطره خان های سابق را تداعی می‌کردند و چه حق فرمود پیر خمین که تنها آنانی تا آخر با ما خواهند ماند که طعم محرومیت و مشقت را چشیده باشند و الا این مترفین، چنانچه به مناصب برسند، حاضرند برای مطامع خود و اتراف و طمع هر چه بیشترشان چه بسا تمام ارزشها و مصالح را فدا کنند و اگر این نبود، پس چرا صدیقه طاهره (س) در خطبه فدکیه، یکی از علل حوادث پیرامون سقیفه را، دنیا دوستی و عافیت طلبی مردمان خواند: {أَلا وَ قَدْ أَریٰ أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَی الْخَفْضِ وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ أَغْواهُمْ عَلَیْهِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدِّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسَّعَةِ؛ آگاه باشید که همانا شما در راحت طلبی، فرو رفته اید و آنرا که به امر و نهی سزاوار بود، از عرصه دور نمودید و با عافیت طلبی خلوت نموده اید و خودتان را از سختی و مضیقه بسمت عافیت و راحتی سوق دادید}. پنجمین اصل مُلک داری سلیمانی، از جان سوخته و نگران او برای ارزشها برخاسته است که چنین نوشت: «در دوره حکومت و حاکمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بدانند و خود خدمتگزار واقعی، توسعه‌گر ارزشها باشند؛ نه با توجیهات واهی، ارزشها را بایکوت کنند». ارزشها در یک جامعه، نُمود و بروز و تعیّن هویت و تفکر و فرهنگ آن امت و جامعه است و ارزشهای اجتماعی هر امتی، در رفتارها و کنشگری ها و افعال آن امت تجلی می یابد چنانچه خداوند متعال در قرآن، شعائر حج را مظهر هویت تقوا مدارانه جامعه اسلامی بیان می‌فرماید: [وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ]. سردار ما در عالم و دورانی، سخن از ارزشها و توسعه ارزشها و عدم بایکوت آن سخن می‌گوید که به تعبیر بسیاری از متفکران، عصر مرگ ارزشها و نیست انگاری بشر است؛ آن هم نیست انگاری که تنها به اکنون فکر می‌کند و چنان غرق حریق شده که ازغیر اکنون و وضع فعلی خویش، تصوری ندارد و در گیر و دار غضب و شهوت، اسیر حال است و قانون، آبرو، اندیشه، سیاست و تربیت دیگر آنچنان اهمیتی ندارد و این، جز افسار گسیختگی نفس اماره نیست. در عصر فعلی، در اغلب بشریت، تنها مصرف است که اولویت دارد و انسان، اسیر مصرف است و حتی خودش را هم مصرف می‌کند. عصر فعلی، عصر بی خودی انسانها از خود و در حکم آخرین مرحله هبوط بشر محسوب می‌شود و دیگر بشر، حتی خود را هم ندارد و توفیق خلوت و انس با خود و خدای خود را هم آنچنانکه باید، کسب نمی‌کند و قفس های آهنینی که از سلطه نیست انگاری ایجاد شده است. بی دلیل نیست که برخی اهل بصیرت، از دوران فعلی بعنوان دوره امپراطوری تاجرانِ سودانگارِ بی رحمِ بورس باز یاد می نمایند و با این همه، این دوران هم دورانی از آخرین نفس های حیات حوزه فرهنگی و تمدنی غرب متجدد است و آخرین تکاپوهای آن در قرنی است که آن‌را آغازی بر یک پایان میتوان نامید. از سویی در دل همین عصر، ما با انقلاب اسلامی و انسانهایی نظیر شهید قاسم سلیمانی مواجه هستیم که در عین دلنگرانی و دغدغه از وضع فعلی بشر، در تاریخ و جایگاهی ماورای وضع فعلی، سکنا گزیده اند و دلداده انقلابی هستند که برخاسته از یک طلوع مشرقی است و چه زیبا سید مرتضی آوینی نوشت که: [حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی و بهتر بگویم، بعثت تاریخی انسان در وجود مردی چون حضرت امام خمینی (ره) برای من کافی بود تا باور کنم که عصر تمدن غرب سپری شده است و تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصله ای چندان باقی نمانده است. حقیقت دین را باید نه در عوالم انتزاعی، که در وجود انسانهایی جست که خلیفه اللهی مبعوث شده اند]. و اصل پایان بخش وصایای سیاسی سردار سربدار، ناظر بر کانون اساسی جامعه یعنی خانواده و تربیت اشخاص و وظایف دولت و نظام اسلامی در قبال آنهاست: «مسئولین همانند پدران جامعه می‌بایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند؛ نه با بی‌مبالاتی و بخاطر احساسات و جلب برخی از آرای احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانواده‌ها را از هم بپاشاند. حکومتها عامل اصلی در استحکام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند.» عجب کلام نغز و عمیق و سرشار از یک نگاه جامع و کلان، بر لسان سیدالشهدای جبهه مقاومت جاری شده است؛ او از خانواده و تربیت و نقش حکومتها در مسیر آن میگوید حال آنکه خانواده و تأدیب و پرورش بشر در این دوران چه میزان مغفول و مظلوم واقع شده است و چقدر تأسف بار است که جوامع بشری در بازگشت به رفتارهای قوم سدوم و مفاسد اخلاقی گذشتگان که انبیاء الهی تمام همت خود را بر زدودن آنان مصروف نمودند، با یکدیگر مسابقه گذاشته و در حال ربودن گوی انهدام بنیادهای خانواده و تأدیب و پرورش انسان از همدیگر اند‌. متاسفانه علیرغم توفیقات انقلاب اسلامی در حوزه مسائل خانواده و در صیانت از خانواده که بحمدالله نقشه سالانه جهانی خانواده که حتی بر اساس مولفه های سازمان ملل و مؤسسات غربی تدوین می‌شود، گویای ظرفیت عظیم انقلاب در حوزه خانواده برای فائق آمدن بر معضلات و پیشروی و فتح دستاوردهای دیگر فرهنگی و تربیتی است، دعواهای سیاسی جهت جذب آراء زودگذر و ایجاد هیاهو و جنجالهای کاذب و البته کم کاری ها و غفلت‌ها و ساده انگاری بسیاری از صاحبان نظر و متولیان امر، در خدشه دار شدن ارزشهای ناظر به خانواده و بروز بعض هنجار شکنی ها و کژراهه هایی در سبک زندگی شده است و این مورد از چشم حاج قاسم هم دور نمانده و او هم نسبت به دعاوی و رفتارهایی که خطرات اجتماعی ناظر به ضربه دیدن کیان خانواده و تربیت اجتماعی می‌گردد، هشدار داده و حکومت دینی و صاحب منصبان آنرا در مقام پدران جامعه و نه تشدید کنندگان گسل ها و معضلات می بینید. پدر در خانواده، سعی می‌کند بستر تالیف قلب و تربیت فرزندان را فراهم کند و آنها را با محبت و ارائه ظرفیت های طبیعی، در جهتی حرکت دهد که استعدادهای فرزندان آشکار شود و در واقع ستون وفاق و اجماع خانواده است؛ چنانچه او نیز خود را در مقام پدری برای جامعه دید و از دو قطبی سازی ها و موج سازی ها و دسته بندی های کاذب و غیر حقیقی گلایه کرد و سعی نمود آحاد جامعه را به وحدتی حول اصول و محبت و شفقت جریان دهد و حضور عمومی در تشییع پیکر او و یارانش، حجتی بر این مدعاست. و پایان بخش جالب سخنان سردار درباره سیاست، نکته ای جالب است که نمی‌توان از آن گذشت: «اگر به اصول عمل شد، آنوقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یک رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت می‌گیرد.» اگر بگوییم این بند، خلاصه و عصاره تمام وصایا و مولفه های سیاست متعالیه در وصیتنامه مجاهد کبیر انقلاب است، مبالغه نکرده ایم. آری! در مکتب سلیمانی، وحدت و وفاق روی اصول، سر بقا و وحدت و رشد امت و در عین حال، بستر رقابتها و ارائه برنامه ها و انتخاب اصلح از بین صالحان است. در این مکتب، حول اصول هم وحدت می‌شود و هم رقابت؛ البته اگر بر اصول وفاق شد، انتخاب و مشارکت سیاسی_اجتماعی هم برای گزینش اصلح از بین صالحان است که حکمت مردمسالاری دینی به تعبیر ولی فقیه بزرگوارمان، دقیقاً همین است و تفاوت لیبرال یا سوسیال دموکراسی با مردمسالاری و جمهوری اسلامی، در همین اصول و وفاق بر اصول و گزینش بهترین فردی است که راهبرد ارائه اصول را دارد و به اصول از بُن جان باور داشته و توانایی و سابقه عملی ساختن آنها در حد ظرفیت خود را هم داشته است. و اگر این سیاست ورزی و افق سیاسی که سردار قلوب، ما را به آن فرا می‌خواند، سياستی متعالیه نیست و در حکم پشتوانه ای برای تداوم راه این نهضت تا طلوع تمدن آینده کره ارض نیست، پس باید آن‌را چه نامید و چه خواند؟ البته سخن‌ها درباره منش و روش و وصایای سیاسی این شهید حکیم، هنوز مانده است که امیدواریم بتوانیم به تدریج، آنان را درک و فهم نمائیم و به آنها ملتزم باشیم‌ بعون الله و فضله.

متن پاسخ

سلام علیکم: چه خوب توانسته‌اید ابعاد وصیت‌نامه سردار مقاومت را که بنده او را بنیانِ حضور تاریخی بشر امروز و فردا می‌دانم؛ تبیین کنید. بنده از دقت‌های جنابعالی بهره بردم و مسرور گشتم. از زبان آن سردار بزرگ و آن مرد بصیر، متذکر جایگاه ولیّ فقیه به معنای حقیقی آن شدید از آن جهت که ما برای عبور از تنگناهای تاریخی خود، هیچ راهی جز همان راهی که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده است، نداریم. به نظر بنده این جمله شما را حکایتی از تفکر می‌دانم که می‌فرمایید: «از سویی در دل همین عصر، ما با انقلاب اسلامی و انسانهایی نظیر شهید قاسم سلیمانی مواجه هستیم که در عین دلنگرانی و دغدغه از وضع فعلی بشر، در تاریخ و جایگاهی ماورای وضع فعلی، سکنا گزیده اند و دلداده انقلابی هستند که برخاسته از یک طلوع مشرقی است» . فکر می‌کنم نکاتی را که متذکر شده‌اید برای دیگر افراد نیز مفید خواهد بود و به همین جهت خوب است که آن مطالب در معرض دید کاربران سایت نیز قرار گیرد. موفق باشید

30906

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: طاعات قبول باشه. نظر شما چیه درباره‌ی کتاب‌های دکتر محمدعلی امیرمعزی: «تشیع: ریشه‌ها و باورهای عرفانی» و «راهنمای ربانی در تشیع نخستین» «سرچشمه‌های عرفانی در اسلام» و...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خواندن کتاب‌های ایشان خوب است و ایشان تحت تأثیر آقای کربن نگاه به تشیع و عرفانِ شیعی دارند. ولی به گفته خود ایشان، کتاب‌ها را از موضع یک پژوهش‌گر می‌نویسند و نه یک شیعه. موفق باشید

30813

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد با آرزوی قبولی طاعات. سوالی که داشتم این است که با توجه به تاثیر کم خوردن غذا بر روی روح و نفس که موجب آزاد تر شدن انسان می‌شود آیا نیت کم خوردن هم موثر است؟ مثلا فردی که تصمیم دارد رژیم غذایی بگیرد تا اندامی متناسب داشته باشد و کمتر غذا می‌خورد با کسی که بنا دارد جهت سبک نگه داشتن روح خود غذای خود را کمتر و در حد رفع گرسنگی کند از نظر آثار دریافتی از کم خوردن متفاوت است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! موضوع نیّت در جهت‌گیری روح بسیار مهم است. در روزه این روح است که تا اوج اُنس با حضرت محبوب جلو می‌رود. موفق باشید

30689

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: لطفا کتابی برای معرفت نسبت به توحید و شرک معرفی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «الله شناسی» از آیت الله حسینی طهرانی در این مورد کتاب خوبی می‌باشد. موفق باشید

30516

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: من پرسشگر شماره 30478 هستم. ممنون از پاسخی که دادید. اما انتظار مرا برآورده نکردید. چون ازتون خواستم طبق قرآن و سیره اهل بیت جواب بدید اما بیشتر ادله و نظرات خودتون رو گفتید. من هم نظرات خودم رو می‌نویسم و ممنون میشم اگه جایی اشتباه میکنم راهنمایی کنید سپاس. سوال ۱: در روایات داریم که پیامبر اکرم (ص) در اواخر عمر خود از مردم حلالیت خواستند. چرا ایشان با این وجود که می‌دانستد گناهی مرتکب نشدند این کار را کردند؟!! بنظر من برای اینکه سنتی را برای ما به جای بگذارند و فرهنگ سازی کنند تا ما در هر مقامی که باشیم باید حق الناس را اولویت قرار دهیم و یکی از مهمترین آنها تعهد و قول هایی هست که می‌دهیم و اگر به هر علتی نتوانیم بدان عمل کنیم باید از طرف مقابل حلالیت گرفته و در صدد جبران آن برآییم. این عمل، ایجاد اعتماد بسیار در طرف دیگر می‌کند که می‌توان در آینده نیز از آن بهره های مضاعف برد. سوال ۲: با توجه به سیره حضرت علی (ع) در برخورد با مخالفین خود در جنگ نهروان، که ایشان با وجود اینکه خوارج منطقه ای را گرفته بودند و به آن حضرت تهمت های ناروا می‌زدند و بر ضد ایشان تبلیغ می‌کردند نه تنها با آنها مقابله نکردند بلکه پیوسته به نزد آنان پیک صلح و نصیحت می‌فرستادند. حضرت وقتی دست به شمشیر بردند که مطمئن شدند آنان در پی ظلم و کشتار مردم بیگناه هستند. از طرفی در آن زمان امکان زندان کردن طولانی مدت یا زندان أبد وجود نداشت اما الان می‌توان کسانی‌که مخالف نظام هستند و قتلی انجام ندادند ولی توبه هم نمی‌کنند در زندان با آموزشهای صحیح قرآنی آشنا شوند و راه توبه را برآنان هموار کنیم که دین اسلام دین رحمانیت است و برای هدایت مردم نازل شده است همان گونه که پیامبر (ص) در عزیمت حضرت علی (ع) به یمن به ایشان توصیه کردند که اگر خداوند یک مرد را به دست تو هدایت کند، برایت بهتر است از آنچه که خورشید برآن طلوع و غروب می‌کند و همینطور می‌فرمایند: «مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمی و مهربانی کردن با آنان نصف زندگی است.» سوال ۳: یکی از بهترین عملکردهای مثبت حکومت در آن زمان، عذر خواهی وزارت اطلاعات از مردم بود که نشان دهنده بزرگ منشی آنان بود. سوال ۴: تامین امنیت دانشگاه با چه کسی است جز دولت و دستگاه های انتظامی و امنیتی؟! حال که این اتفاق افتاد آنان با بازماندگان و خانواده های جان باختگان و مجروحان چه برخوردی داشتند و آیا جبران خسارتی شد؟! و با مسئولین انتظامی و امنیتی آن وقت چه برخوردی شد که در کار خود سستی کردند؟! سوال ۵ که پاسخ آن را ندادید و سوال ۶: متاسفانه بخاطر عدم وجود پایگاه هایی که مردم بتوانند اعتراض خودشان را اعلام کنند ناچار شدند و به خیابان آمدند و بسیاری انسان بیگناه کشته شد مثل سال 98 که براندازها در صف مردم نفوذ کردند و باز مردم بودند که سرخورده شدند. اما مسئله آنجاست که چرا حکومت نتوانست صف معترضان را از معاندان جدا کند آیا نمی‌توانست با تمهیداتی، یا با استفاده از رسانه های مختلف به مردم عادی اعلام خطر کند؟! از طرفی چرا باید به طرف مردم تیراندازی کرد در صورتی‌که تعداد معدودی برانداز مسئول تخریب و اغتشاش بودند و 99 درصد مردم غیر مسلح بودند؟! تا جایی‌که من می‌دانم متاسفانه بعد از آن اتفاقات نیز حکومت به افراد معترض که کشته شدند هیچ توجهی نکرد و مانند دیگرانی که مسلح و برانداز بودند برخورد شد. شاید یکی از دلایلی که امام علی (ع) بعد از خلافت به دنبال قصاص خون عثمان نرفتند آن بود که تعداد زیادی بیگناه بین قاتلان بودند و جدا کردن آنها سخت بود پس باید صبر می‌کردند و امور را اصلاح می‌کردند تا در وقت مناسب قاتلین را دستگیر کنند وگرنه می‌توانستند با یک یورش غافلگیرانه همه آنهایی که خانه عثمان را محاصره کرده بودند را بگیرند و قصاص کنند چون بر ضد خلیفه شورش کرده بودند. من در جایی از قرآن و احادیث اهل بیت (ع) ندیدم اجازه داده باشند کسی را به صرف برانداز بودن کشت یا اعدام کرد مگر آنکه قتلی انجام داده باشد یا فسادی از آن رخ داده باشد که امنیت و آرامش مردم را به طور جدی در خطر اندازد. سوال ۷: یکی از انتقادات وارد بر دولت های جمهوری اسلامی آن است که فرهنگ و شیوه اعتراض صحیح را به مردم آموزش نمی‌دهد و متاسفانه اگر مردم عادی که معترض هستند نتوانند خودشان را به صورت صحیح ابراز کنند و آزادانه حرفشان را بزنند ناگزیر اعتماد خود را از دست می‌دهند و احساس حقارت می‌کنند و در نهایت به تخریب و خدایی نکرده اسلحه دست می‌برند. نظرسنجی دانشگاه مریلند اعتبار بالایی ندارد چون علاوه بر اینکه جامعه آماری آن به طور دقیق مشخص نیست روش نظر سنجی آنان نیز زیاد قابل استناد نیست. اما در اینکه اکثریت مردم اسلام و حکومت اسلامی را دوست دارند شکی نیست. سوال ۱۰: در سیره پیامبر (ص) و امام علی در حکومت داری می‌بینیم که آنان بر سر اصول کوتاه نمی آمدند. به طوری که بسیاری معتقد بودند روش امام علی (ع) در برقراری عدالت و مساوات، باعث می‌شود دیگران بر ایشان بشورند و حکومت ایشان در نهایت عمری نداشته باشد که همانگونه هم شد. اما ما به عنوان پیرو ایشان باید از خود بپرسیم چرا ایشان طبق خطبه ۱۲۶ نهج البلاغه شعارشان این بود که: من حق و عدالت را نمی‌گذارم و مصلحت را بردارم؟! برای ایشان حکومت ذره ای ارزش نداشت بلکه پریایی عدالت و اصلاح امت، ملاک عمل بود و برای حفظ حکومتشان از آن کوتاه نیامدند تا اینکه جان خود را در راه اهداف والای انسانی و اسلامی فدا کردند. سوال ۱۱: این برمی‌گردد به همان مصلحت اندیشی بیجا. چرا باید بعضی مسئولین ما حقوق ۳۰ یا ۴۰ میلیون تومان داشته باشند بغیر از پاداش و ... و بعضی باز هم اختلاس کنند؟! بنظر من این که چند نفر را بگیرند، محاکمه کنند و حتی اعدام کنند فقط صورت مسئله را پاک کردن است باید از ریشه آن را زد و مصلحت را کنار گذاشت و برای حفظ آبروی نظام با آقازاده ها و مسئولین رده بالا برخورد قاطع کرد. و قوانین سخت گیرانه که پیامبر (ص) و امام علی (ع) اجرا می‌کردند را تصویب کنند. شاید با برخورد قاطع، آبروی نظام موقتـاً در جوامع بین الملل کم شود (چون تعداد زیادی از سران حکومت و دولت را باید دستگیر کنند) اما به جای آن در بین مردم بیشتر و بیشتر می‌شود. این سخنان درد دلی بود از سر دلسوزی و محبت، به این مردم عزیز و اسلام پربرکت. لطفا در نظراتی‌که دادم اشتباهات بنده را بگیرید. خداوندا ما را به راه راست هدایت فرما و چشم دلمان را بینا کن بر نور علم الهی. آمین یا رب العالمین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب آن سؤال عرض شد و به نظر بنده خودِ جنابعالی هم قبول دارید، مسائل سیاسی و اجتماعی ابعاد گسترده‌ای دارند که در حیطه‌ی سؤال و جواب نمی‌گنجد. هنوز هم بر همان جواب، تأکید دارم. در مواردی که فرمودید در بعضی موارد با جنابعالی همراه هستم، و در بعضی موارد نگاه متفاوتی به موضوع دارم ولی در فضای سؤال و جواب، نهایتاً بنده می‌توانم نظر کلّی خود را بدهم تا سؤال‌کننده روی آن فکر کند و هرگز انتظار نیست که او فکر خود را تعطیل و نظر بنده را بپذیرد. موفق باشید

29702

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: ترسِ سالک از هیبت و جلال مکاشفه، باعث توقف سیر و از بین رفتن توفیقات میشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ممکن است. مطالعه‌ی کتاب «مقالات» آیت الله شجاعی در این مورد مفید خواهد بود. موفق باشید

29655

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد بزرگوار: با سلام و آرزوی سلامتی. استدعا دارم ما را راهنمایی بفرمایید چه کنیم تا رزق خانواده ما زیاد شود (در درجه اول رزق معنوی و بعد هم مادی). می دانم که در این رابطه نکات زیادی از سوی اولیای الهی ما ذکر شده ولی با توجه به اشراف حضرتعالی، مهمترین نکات چیست؟ خانواده ما سالهاست که از بی برکتی در تمام امور (معرفتی، اولاد، امکانات مالی) رنج می برد و نیازمند حکیمی هستیم که به ما بگوید گیر اصلی کار در کجاست؟ نمی توان گفت که کاملا با تقوا هستیم ولی اهل فسق و فجورهای آنچنانی هم نبوده ایم. در حد توان و معرفتمان از فرامین الهی را اطاعت کرده ایم هرچند نواقص نیز زیاد داریم. با سپاس فراوان و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اموری مثل صله‌ی رحم، خوش‌بینی و خوش‌رویی، صدق و تواضع و توبه و حلالیت طلبیدن از ذوی‌الحقوق کارساز است. موفق باشید

29504

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد: یکی از دوستان موضع گیری های رهبری نسبت به آقای روحانی رو تشبیه کردن به موضع گیری امام علی (ع) نسبت به عثمان. آیا این تشبیه درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال تا آن‌جا که ممکن است نباید با نظر به فرمایشات مقام معظم رهبری «حفظه‌الله» طوری صحبت شود که حالت هتک حرمت قلمداد شود. موفق باشید

نمایش چاپی