بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
450

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت. گاهی اوقات مثلا در سلف سرویس دانشگاه شرایطی برای بنده ایجاد می شود که غذایی اضافه است و اگر خورده نشود هدر می رود و ممکن است سبب اسراف گردد. از طرفی خوردن آن هم می تواند منجر به پرخوری باشد. و واقعا گاهی اوقات انتخابی جز یکی از این دو، وجود ندارد. می خواستم بدانم شما در این شرایط چه پیشنهاد می کنید. زیرا از طرفی اسراف گناه کبیره است و از طرف دیگر پرخوری نیز بسیار مذموم. لطفاً این سوال را با فرض اینکه راهی جز دو روش خوردن و یا هدر رفتن غذا وجود ندارد بیان کنید.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در هر حال بیش از نیاز بدن غذاخوردن حرام است و آثار منفی زیادی در قساوت قلب و بیماری بدن دارد، ما مسئول اسراف‌کاری‌های بقیه نیستیم. غذاها به هدر برود بهتر است از این‌که ما گرفتار پرخوری شویم. موفق باشید
287

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی استاد اصغر طاهرزاده رجوع به حقیقت انقلاب اسلامی راه رسیدن به عدالت و توسعه اگر بخواهیم از فضای سکولار خود را نجات بدهیم و اگر بپذیریم که در پوشش توسعه و اصلاحات، یک نحوه رجوع به غرب در بدنه نظام جاری شد، رسالت بزرگ دولت دهم این است که رجوع به متن معنویت و عدالت را سیاست کلی خود قرار دهد تا از این سکولار پنهان که زیر پوست انقلاب ریشه دوانده آرام آرام مردم را به یک خودآگاهی برساند، علت این عدم موفقیت ها درسالهای گذشته این است که به ذات انقلاب دردولتهای گذشته رجوع نشد. به توسعه ای که از جنس انقلاب اسلامی نبود رجوع شد و لذا به همان ناکامی دچار شدیم که تاریخ ما از قاجار به بعد گرفتار آن بوده است. ما باید رویکردی داشته باشیم از غرب به سوی انقلاب که ذاتش قدسی است و وقتی پذیرفتیم که انقلاب اسلامی و تئوری ولایت فقیه مرحله عبور از غرب منقطع از عالم قدسی به سوی نظامی است که باید در نهایت انسان کامل به عنوان واسطه فیض الهی بر آن حاکم باشد متوجه میشویم که سالهای متمادی از ذات انقلاب فاصله گرفته ایم و وظیفه دولت دهم با برگشت به ذات انقلاب و نشان دادن راز ناکامی ها، خودآگاهی دادن به ملت است تا موقعیت تاریخی خود را با بازگشت به انقلاب اسلامی تصحیح کند. محتوای نظام آموزشی موجود در آموزش و پرورش و آموزش عالی در مجموع فضایی از تفکر است که بیشتر می‌توان آن را سکولار و بعضاً لائیک دانست، تا الهی و دینی. درنتیجه زبانِ تفکر نظام آموزشی موجود با زبان تفکر دینی نامأنوس است و آنقدر که با زبان غرب و ارزش‌های غربی احساس قرابت می‌کند، با زبان دین چنین قرابتی را ندارد و لذا اگر سرمایه‌های دینی افراد را که به طور شخصی به‌دست آورده‌اند، در نظر نگیریم، بر اساس نگاهی که نظام آموزشیِ موجود، به عالَم و آدم، در اختیار نسل تحصیل‌کرده‌ی ما قرار می‌دهد، آن نسل نمی‌توانند جایگاه انقلاب اسلامی و ارزش‌هایی را که انقلاب دنبال می‌کند بفمند، تا در حفظ و نگه‌داری آن در مقابل دسیسه‌های غرب مقاومت کنند - البته این غیر از نگاه دانشجویان متدینی است که بر اساس اعتقادات خود جانانه از انقلاب و ارزش‌های آن دفاع کردند و می‌کنند- بحث بر سر نگاه نسلی است که در نظام آموزشی ما در حال پرورش‌یافتن است. همین مشکل را نیز در موضوع اقتصاد و سیاست داریم، به طوری که سکولاریسم اقتصادیِ حاکم، اجازه‌ی هیچ حرکتی را به سوی عدالت و معنویت نمی‌دهد، و سیاست قدرت‌پرست، مانع حضور سیاستمدارانی است که مسئولیت‌های سیاسی را خدمت‌گذاری می‌دانند. همین‌جا لازم است تأکید شود که اگر دولت دهم با همان روحیه‌ی انقلابی و حماسه‌ساز خود و با تعاریفی که مبتنی بر اهداف انقلاب اسلامی است، تحولی در نظام اقتصادی و فرهنگی و آموزشی و سیاسی کشور، به کمک دلسوزان کشور پدید نیاورد، و تنگناهای کشور در امور فوق همچنان ادامه یابد، امید توجه به کشور اسلامی و تمدن اسلامی سال‌ها به عقب می‌افتد، و اقتصاد سرمایه‌داریِ شبه مدرن با نفوذ هرچه بیشتر در مراکز قدرت و تصمیم‌گیری، برای انقلاب مشکلاتی را به‌وجود خواهد آورد. . خطری که سخت باید مواظب آن بود این‌که کارشکنی‌ها به عملیاتِ استحاله‌کردن کلیت انقلاب از مسیر خود نینجامد و با توجه به این‌که دولت آقای احمدی‌نژاد بر شعارهای اصیل انقلاب اسلامی تأکید دارد، به بهانه‌ی کینه‌ورزی با آقای احمدی‌نژاد، کینه‌ها به سوی شعارهای اصیلِ انقلاب اسلامی سوق پیدا نکند و به صورت جبهه‌ای جهت ریشه‌کن‌کردن کلیت انقلاب تبدیل نشود خصوصاتا استفاده از تز"جدایی دین از سیاست". تز جدایی دین از سیاست تفکر بسیار خطرناکی است و همان‌طور که تا حال صاحبان ثروت و قدرتِ سکولار با این تفکر مانع شدند تا لکومتیو انقلاب در ریل اصلی خود حرکت کند، تلاش کنند، به‌کلی ریل دیگری را در مقابل انقلاب قرار دهند، و سقیفه این‌بار با شکلی دیگر در درون انقلاب اسلامی شکل گیرد، کافی است مدتی دیگر وضع دانشگاه‌ها و ادارات ما همچنان ادامه یابد، در آن صورت همه‌چیز به سود سکولار پنهانی که در نظام آموزشی و اداری ما جا باز کرده، تمام خواهد شد. همانند مسئولان اسلامیِ کشور ترکیه،که در عین تأکید بر حجاب اسلامی و رعایت اسلام در امور فردی، سعی دارند با پذیرفته‌شدن در اتحادیه‌ی اروپا به‌عنوان کشوری اروپایی، در کنار فرهنگ مدرنیته، امور خود را بگذرانند، و در عین انتقاد به اسرائیل آن را به رسمیت بشناسند، چیزی شبیه آنچه گروه‌های ملی- مذهبی در کشور ما به دنبال آن هستند، که در آن چیزی به نام انقلاب اسلامی و ایجاد زمینه جهت تمدن اسلامی مطرح نیست و روح تاریخ‌سازی انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی معنوی که از حضرت آدم شروع شد و باید به حضرت مهدی«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» ختم شود، اصلاً به چشم نمی‌خورد، و سرنوشت ملت انقلابی ایران مثل سرنوشت سایر ملت‌های غرب‌زده، در رنجِ بی‌تاریخی و بیرون‌افتادن از تاریخِ نور خواهد بود، که تحت عنوان نیهلیسم مورد بحث قرار می‌گیرد. در مورد توجه به ذات و حقیقت انقلاب اسلامی آنچه می‌توان به اجمال عرض کرد عبارت است از این‌که: انقلاب اسلامی با جایگاه فراتاریخی خود و با هویت اسلامی، ریشه در غدیر دارد که خداوند برای مدیریت جامعه‌ی اسلامی، انسانی معصوم را منصوب فرمود و مکتب تشیع با وفاداری به غدیر، همچنان تاریخ را در نوردید تا این‌که با ظهور انقلاب اسلامی، فرهنگ غدیر در زمان غیبت، با ولایت فقیه محقق شد، بر این اساس که حکم خدا و رسول«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» و امامان معصوم«علیهم‌السلام» توسط کارشناسی توانا از متون اسلامی أخذ گردد، تا زمینه‌ برای ظهور مقدس حضرت صاحب‌الأمر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» آماده شود و تمدن اسلامی به‌عنوان عالی‌ترین بستر تعالی بشر به صحنه‌ی تاریخ پای ‌گذارد، و لذا آن جریان از انقلاب اسلامی شروع شد تا به «دولت اسلامی» برسد و سپس «کشور اسلامی» واقع گردد و در نهایت «تمدن اسلامی» ظهور یابد. نظام آموزشی کشور باید با برنامه‌ریزی دقیق، جهت‌گیری کرده و خاستگاه انقلاب اسلامی را با رویکرد به سوی تمدن اسلامی روشن کند تا نسل تحصیل‌کرده‌ی ما جایگاه تاریخی خود و انقلاب را بشناسد و گمان نکند انقلاب اسلامی یک حادثه‌ی اتفاقی است که با چند تظاهرات و تبلیغات رادیوهای بیگانه از صحنه‌ی تاریخ حذف می‌شود. بازخوانی وضع موجود خبر از آن می‌دهد که انقلاب اسلامی در تحقق دولت اسلامی که رویکردش به سوی تمدن اسلامی باشد، با دولت آقای احمدی‌نژاد شروع میشود. نکته‌ی دومی که در بازخوانی نظام آموزشی از جهت فکری و فرهنگی باید به صورت جدّی و برنامه‌ریزی‌شده مورد بررسی قرار گیرد، جایگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و مبانی نظری آن فرهنگ است و این‌که نسبت فرهنگ مدرنیته با انقلاب اسلامی چگونه باید باشد. حاصل کلام آن‌که فرهنگ مدرنیته،از نظر مبانی نظری رابطه‌ی خود را با عالم قدس به‌کلی منقطع کرده و از عالم بیکرانه‌ی غیب و معنویت بیگانه است و برمبنای نگاه منقطع از عالَم قدس، عالَم و آدم را می‌نگرد و تعریف می‌کند و جلو می‌برد. «رنه‌گنون» به‌خوبی تبیین می‌کند که فرهنگ غربی با هرگونه نگاه قدسی، کینه‌توزانه برخورد می‌کند و لذا یکی از ابعاد آن فرهنگ، درگیری و نفی فرهنگ دینی و قدسی است. در مورد خاستگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و این‌که با شروع رنسانس معنی انسان در غرب تغییر کرد، باید به‌خوبی بحث شود، تا معلوم گردد تفاوت انسان دینی با انسان غرب‌زده در آن است که انسان دینی سعی دارد خود را از نظر فکری و اخلاقی طوری تغییر دهد که شایسته‌ی قرب الهی گردد، ولی انسان غربی سعی دارد با تغییر طبیعت به خود هویت ببخشد. باید در نظام آموزشی کشور مباحث دقیقی صورت گیرد تا خدای ناکرده نسل جوانِ خود را با غایتی که غرب برای انسان قائل است تربیت نکنیم و به اسم بهره‌مندی از تکنولوژی غربی، غایت نظام اسلامی و تحصیل‌کردگان آن نظام، داشتن تکنولوژیِ برتر نگردد، در آن صورت نسلی را تربیت کرده‌ایم که آنقدر که احساس قرابت به فرهنگ غرب دارد، چنین احساسی را با انقلاب اسلامی ندارد، چون خودِ گمشده‌اش را در دنیایی که زمینه‌ی ارتباط با عالم قدس و معنا را برایش فراهم می‌کند جستجو نمی‌کند. جریانات قبل و بعد از 22 خرداد سال 1388 به منزله‌ی تلنگری بود که ما را به هوش آورد که در کجای تاریخ انقلاب ایستاده‌ایم و جدّی‌ترین وظیفه‌ی ما در رویارویی با مسائل پیش‌آمده از نظر فکری و فرهنگی چیست. شرایط فوق ضرورت تغییر ساختار و محتوای نظام اسلامی بر مبنای ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی را به‌خوبی نشان میدهد . این تغییر ساختار و محتوا باید در دو جنبه‌ی «شناخت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» از یک طرف، و «شناخت غرب و نسبتی که ما باید با غرب داشته باشیم» از طرف دیگر، صورت گیرد و فراموش نکنیم انقلاب اسلامی نقطه‌ی درگیری معنویت و دنیازدگی، و عدالت‌خواهی و ثروت‌پرستی است. وقتی معلوم شد اساسی‌ترین مسئله‌ی انقلاب اسلامی دو نکته‌ی «فهم جایگاه تاریخی اسلامی» و «شناخت غرب و نسبت آن با انقلاب اسلامی» است، دیگر چگونگی فعالیت‌های فرهنگی برای آینده مشخص خواهد بود. فراموش نکنیم به جبهه‌ها نظر شود و نه به اشخاص و همچنین راه‌کارهایی که چگونه بتوان از وضع موجود به سوی وضع مطلوب عبور کرد. در این مرحله است که باید با دقت و حکمت حرکت نمود تا در عین توسعه‌ی کشور، جهت‌گیری معنوی و عدالت‌گرایی، هم‌زمان و متوازن جلو رود که تحت عنوان «عدالت و پیشرفت» نامبرده می‌شود. اهمیت مسئله را می‌توان در ابلاغیه‌ی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با سیاست‌های برنامه‌ی پنجم توسعه دانست که می‌فرمایند: «انتظار دارم در دوره‌ی پنج‌ساله‌ی آینده اقدامات اساسی برای تدوین الگوی توسعه‌ی ایرانِ اسلامی که رشد و بالندگی انسان‌ها بر مدار حق و عدالت و دستیابی به جامعه‌ای متکی بر ارزش‌های اسلامی و انقلابی و تحقق شاخص‌های عدالت اجتماعی و اقتصادی در گرو آنست، توسط قوای سه‌گانه‌ی کشور صورت گیرد». برای رسیدن به چنین اهدافی هیچ شروعی مهم‌تر از توجه به دو نکته‌ی فوق ورجوع به ذات انقلاب اسلامی نیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی استاد اصغر طاهرزاده رجوع به حقیقت انقلاب اسلامی راه رسیدن به عدالت و توسعه اگر بخواهیم از فضای سکولاری که در درون انقلاب رخنه کرده انقلاب اسلامی خود را نجات بدهیم و اگر بپذیریم که در دولت‌های سازندگی و اصلاحات در زیر پوشش توسعه و اصلاحات، یک نحوه رجوع به غرب در بدنه‌ی نظام جاری شد، رسالت بزرگ دولت دهم این است که سیاست کلی خود را رجوع به متن معنویت و عدالت قرار دهد تا از آن سکولار پنهان که زیر پوست انقلاب ریشه دوانده آرام‌آرام مردم را به یک خودآگاهی برساند تا بتوانند نسبت به برون‌رفت از آن اقدام کنند. علت عدم موفقیت‌ها در امور فرهنگی و اقتصادی درسال‌های گذشته این است که آن‌ها به ذات انقلاب که عبور از غرب بود رجوع نکردند. به توسعه ای رجوع شد که از جنس انقلاب اسلامی نبود و لذا به همان ناکامی دچار شدیم که تاریخ ما از قاجار به بعد گرفتار آن بوده است. وظیفه‌ی ما رویکرد از غرب به سوی انقلاب اسلامی است، انقلابی که رجوع آن به حقیقت است. وقتی پذیرفتیم که انقلاب اسلامی و تئوری ولایت فقیه مرحله عبور از غربِ منقطع از عالم قدسی، به سوی نظامی است که باید در نهایت؛ انسان کامل به عنوان واسطه‌ی فیض الهی بر آن حاکم باشد، متوجه می‌شویم که سال‌های گذشته از ذات انقلاب فاصله گرفته‌ایم . وظیفه‌ی دولت دهم برگشت به ذات انقلاب و نشان‌دادن راز ناکامی‌ها و دادن خودآگاهی‌ به ملت است تا موقعیت تاریخی خود را با بازگشت به انقلاب اسلامی که ریشه در غدیر دارد، تصحیح کند. محتوای نظام آموزشی موجود در آموزش و پرورش و آموزش عالی متأثر از تفکری است که بیشتر می‌توان آن را سکولار و بعضاً لائیک دانست، تا الهی و دینی. درنتیجه زبانِ تفکر نظام آموزشی موجود با زبان تفکر دینی نامأنوس است و آنقدر که با زبان غرب و ارزش‌های غربی احساس قرابت می‌کند، با زبان دین چنین قرابتی را ندارد و لذا اگر سرمایه‌های دینیِ افراد را که به طور شخصی به‌دست آورده‌اند، در نظر نگیریم، بر اساس نگاهی که نظام آموزشیِ موجود، به عالَم و آدم، در اختیار نسل تحصیل‌کرده‌ی ما قرار می‌دهد، آن نسل نمی‌تواند جایگاه انقلاب اسلامی و ارزش‌هایی را که انقلاب دنبال می‌کند بفمد، تا در حفظ و نگه‌داری آن در مقابل دسیسه‌های غرب مقاومت کنند - البته این غیر از نگاه دانشجویان متدینی است که بر اساس اعتقادات خود جانانه از انقلاب و ارزش‌های آن دفاع کردند و می‌کنند- بحث بر سر نگاه نسلی است که در نظام آموزشی ما در حال پرورش‌یافتن است. مشکل فوق را نیز در موضوع اقتصاد و سیاست داریم، به طوری که سکولاریسم اقتصادیِ حاکم، اجازه‌ی هیچ حرکتی را به سوی عدالت و معنویت نمی‌دهد، و سیاست قدرت‌پرست، مانع حضور سیاستمدارانی است که مسئولیت‌های سیاسی را خدمت‌گذاری می‌دانند. همین‌جا لازم است تأکید شود که اگر دولت دهم با همان روحیه‌ی انقلابی و حماسه‌ساز خود و با تعاریفی که مبتنی بر اهداف انقلاب اسلامی است، تحولی در نظام اقتصادی و فرهنگی و آموزشی و سیاسی کشور، به کمک دلسوزان کشور پدید نیاورد و تنگناهای کشور در امور فوق همچنان ادامه یابد، امید رسیدن به کشور اسلامی و تمدن اسلامی سال‌ها به عقب می‌افتد، و اقتصاد سرمایه‌داریِ شبه مدرن با نفوذ هرچه بیشتر در مراکز قدرت و تصمیم‌گیری، برای انقلاب مشکلاتی را به‌وجود خواهد آورد. خطری که سخت باید مواظب آن بود این‌ است که کارشکنی‌ها در مقابل دولت به عملیاتِ استحاله‌کردن کلیت انقلاب از مسیر خود نینجامد و با توجه به این‌که دولت آقای احمدی‌نژاد بر شعارهای اصیل انقلاب اسلامی تأکید دارد، به بهانه‌ی کینه‌ورزی با ایشان، کینه‌ها به سوی شعارهای اصیلِ انقلاب اسلامی سوق پیدا نکند و به صورت جبهه‌ای جهت ریشه‌کن‌کردن کلیت انقلاب تبدیل نشود، خصوصاً از طریقِ طرح تز «جدایی دین از سیاست». تز جدایی دین از سیاست تفکر بسیار خطرناکی است و همان‌طور که تا حال صاحبان ثروت و قدرتِ سکولار با این تفکر مانع شدند تا لکومتیو انقلاب در ریل اصلی خود حرکت کند، تلاش می‌کنند، به‌کلی ریل دیگری را در مقابل انقلاب قرار دهند و سقیفه این‌بار با شکلی دیگر در درون انقلاب اسلامی شکل گیرد، کافی است مدتی دیگر وضع دانشگاه‌ها و ادارات ما همچنان ادامه یابد، در آن صورت همه‌چیز به سود سکولارِ پنهانی که در نظام آموزشی و اداری ما جا باز کرده، تمام خواهد شد. روحیه‌ی سکولار پنهان در نظام آموزشی ما تمدن غرب را به عنوان یک تمدن قابل قبول پذیرفته و اگر هم انتقادی دارد انتقاد در هویت و اصل وجود آن نیست. همانند مسئولان اسلامیِ کشور ترکیه،که در عین تأکید بر حجاب اسلامی و رعایت اسلام در امور فردی، سعی دارند با پذیرفته‌شدن در اتحادیه‌ی اروپا به‌عنوان کشوری اروپایی، در کنار فرهنگ مدرنیته، امور خود را بگذرانند، و در عین انتقاد به اسرائیل، آن را به رسمیت بشناسند، چیزی شبیه آنچه گروه‌های ملی- مذهبی در کشور ما به دنبال آن هستند. در آن نگاه چیزی به نام انقلاب اسلامی و ایجاد زمینه جهت تمدن اسلامی مطرح نیست و روح تاریخ‌سازی انقلاب اسلامی به عنوان حرکتی معنوی که از حضرت آدم«علیه‌السلام» شروع شد و باید به حضرت مهدی«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» ختم شود، اصلاً به چشم نمی‌خورد، در آن نگاه سرنوشت ملت انقلابی ایران مثل سرنوشت سایر ملت‌های غرب‌زده، در رنجِ بی‌تاریخی و بیرون‌افتادن از تاریخِ نور خواهد بود، که تحت عنوان نیهلیسم مورد بحث قرار می‌گیرد. در مورد توجه به ذات و حقیقت انقلاب اسلامی آنچه می‌توان به اجمال عرض کرد عبارت است از این‌که: انقلاب اسلامی با جایگاه فراتاریخی خود و با هویت اسلامی، ریشه در غدیر دارد که خداوند برای مدیریت جامعه‌ی اسلامی، انسانی معصوم را منصوب فرمود و مکتب تشیع با وفاداری به غدیر، همچنان تاریخ را در نوردید تا این‌که با ظهور انقلاب اسلامی، فرهنگ غدیر در زمان غیبت، با ولایت فقیه محقق شد، بر این اساس که حکم خدا و رسول«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» و امامان معصوم«علیهم‌السلام» توسط کارشناسی توانا ،از متون اسلامی أخذ گردد، تا زمینه‌ برای ظهور مقدس حضرت صاحب‌الأمر«عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه» آماده شود و تمدن اسلامی به‌عنوان عالی‌ترین بستر تعالی بشر به صحنه‌ی تاریخ پای ‌گذارد، و لذا آن جریان از انقلاب اسلامی شروع شد تا به «دولت اسلامی» برسد و سپس «کشور اسلامی» واقع گردد و در نهایت «تمدن اسلامی» ظهور یابد. نظام آموزشی کشور باید با برنامه‌ریزی دقیق، جهت‌گیری خود را از سکولاریسم به سوی نگاهی الهی به آدم و عالم تدوین کند و خاستگاه انقلاب اسلامی را با رویکرد به سوی تمدن اسلامی روشن نماید تا نسل تحصیل‌کرده‌ی ما جایگاه تاریخی خود و انقلاب را بشناسد و گمان نکند انقلاب اسلامی یک حادثه‌ی اتفاقیِ بی‌ریشه‌ای است که با چند تظاهرات و تبلیغات رادیوهای بیگانه از صحنه‌ی تاریخ حذف می‌شود. بازخوانی وضع موجود خبر از آن می‌دهد که انقلاب اسلامی در تحقق دولت اسلامی که رویکردش به سوی تمدن اسلامی باشد، با دولت آقای احمدی‌نژاد شروع میشود. نکته‌ی دومی که در بازخوانی نظام آموزشی از جهت فکری و فرهنگی باید به صورت جدّی و برنامه‌ریزی‌شده مورد بررسی قرار گیرد، جایگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و مبانی نظری آن فرهنگ است و این‌که نسبت فرهنگ مدرنیته با انقلاب اسلامی چگونه باید باشد. حاصل کلام آن‌که فرهنگ مدرنیته،از نظر مبانی نظری رابطه‌ی خود را با عالم قدس به‌کلی منقطع کرده و از عالم بیکرانه‌ی غیب و معنویت بیگانه است و برمبنای نگاه منقطع از عالَم قدس، عالَم و آدم را می‌نگرد و تعریف می‌کند و جلو می‌برد. «رنه‌گنون» به‌خوبی تبیین می‌کند که فرهنگ غربی با هرگونه نگاه قدسی، کینه‌توزانه برخورد می‌کند و یکی از ابعاد آن فرهنگ، نفی هر فرهنگ دینی و قدسی است. در مورد خاستگاه تاریخی فرهنگ مدرنیته و این‌که با شروع رنسانس معنی انسان در غرب تغییر کرد، باید به‌خوبی بحث شود، تا معلوم گردد تفاوت انسان دینی با انسان غرب‌زده در آن است که انسان دینی سعی دارد خود را از نظر فکری و اخلاقی طوری تغییر دهد که شایسته‌ی قرب الهی گردد، ولی انسان غربی سعی دارد با تغییر طبیعت به خود هویت ببخشد. باید در نظام آموزشی کشور مباحث دقیقی صورت گیرد تا خدای ناکرده نسل جوانِ خود را با غایتی که غرب برای انسان قائل است تربیت نکنیم و به اسم بهره‌مندی از تکنولوژی غربی، غایت نظام اسلامی و غایت تحصیل‌کردگان آن نظام، داشتن تکنولوژیِ برتر نگردد، در آن صورت نسلی را تربیت کرده‌ایم که آنقدر که احساس قرابت به فرهنگ غرب دارد، چنین احساسی را با انقلاب اسلامی ندارد، چون خودِ گمشده‌اش را در دنیایی که زمینه‌ی ارتباط با عالم قدس و معنا را برایش فراهم می‌کند جستجو نمی‌کند. جریانات قبل و بعد از 22 خرداد سال 1388 به منزله‌ی تلنگری بود که ما را به هوش آورد که در کجای تاریخ انقلاب ایستاده‌ایم و جدّی‌ترین وظیفه‌ی ما در رویارویی با مسائل پیش‌آمده از نظر فکری و فرهنگی چیست. شرایط پیش‌آمده ضرورت تغییر ساختار و محتوای نظام آموزشی را بر مبنای ارزش‌ها و اهداف انقلاب اسلامی به‌خوبی نشان میدهد . این تغییر ساختار و محتوا باید در دو جنبه‌ی «شناخت جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» از یک طرف، و «شناخت غرب و نسبتی که ما باید با غرب داشته باشیم» از طرف دیگر، صورت گیرد و فراموش نکنیم انقلاب اسلامی نقطه‌ی درگیریِ معنویت و دنیازدگی، و عدالت‌خواهی و ثروت‌پرستی است. وقتی معلوم شد اساسی‌ترین مسئله‌ی انقلاب اسلامی دو نکته‌ی «فهم جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» و «شناخت غرب و نسبت آن با انقلاب اسلامی» است، دیگر چگونگی فعالیت‌های فرهنگی برای آینده مشخص خواهد بود. فراموش نکنیم در امر دو نکته‌ی فوق به جبهه‌ها نظر شود و نه به اشخاص و همچنین به راه‌کارهایی نظر شود که بتواند ما را از وضع موجود به سوی وضع مطلوب عبور دهد. در این مرحله است که باید با دقت و حکمت حرکت نمود تا در عین توسعه‌ی کشور، جهت‌گیری معنوی و عدالت‌گرایی، هم‌زمان و متوازن جلو رود که تحت عنوان «عدالت و پیشرفت» نامبرده می‌شود. اهمیت مسئله را می‌توان در ابلاغیه‌ی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با سیاست‌های برنامه‌ی پنجم توسعه دانست که می‌فرمایند: «انتظار دارم در دوره‌ی پنج‌ساله‌ی آینده اقدامات اساسی برای تدوین الگوی توسعه‌ی ایرانِ اسلامی که رشد و بالندگی انسان‌ها بر مدار حق و عدالت و دستیابی به جامعه‌ای متکی بر ارزش‌های اسلامی و انقلابی و تحقق شاخص‌های عدالت اجتماعی و اقتصادی در گرو آنست، توسط قوای سه‌گانه‌ی کشور صورت گیرد». برای رسیدن به چنین اهدافی هیچ شروعی مهم‌تر از توجه به دو نکته‌ی فوق و رجوع به ذات انقلاب اسلامی نیست. و اگر در دولت دهم پایه‌های آن شکل نگیرد سال‌های سال عقب خواهیم افتاد.
279

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
"هوالودود" سلام علیکم خدمت استاد عزیز 1- چرا در ابتدا سیر و سلوک راحت تر است و در ادامه با اینکه مراقبه بیشتر می شود ولی سالک کند تر و البته سخت تر پیش می رود و انسان آن حالت معنوی اولیه خود را که در ابتدای مسیر داشت،ندارد؟(آیا این مشکل عمومی است یا برای شخص بنده است؟لطفا ذکر بفرمایید.) 2- فرق شکر با حمد چیست؟ در بعضی روایات آمده است که در قبال رسیدن نعمت،خدا را شکر کنید و در بعضی دیگر از روایات آمده که خدا را حمد کنید و چگونه روایات دسته دوم با آیه"لئن شکرتم لازیدنکم و ..." قابل جمع است؟ 3- متآسفانه من آدم چندان شکر گزاری نیستم اما خداوند نعمت هایش را دریغ نکرد ولی به دلایلی نعمتی از من گرفته شد و بعد از توسلات فراوان،خداوند دوباره تفضل کرد و اهل بیت هم عنایت کردند و نعمت دوباره بازگشت.اتفاقا در همین موقع،تفسیر آیه فوق را از المیزان مطالعه می کردم و خیلی حواسم را جمع کردم و مرتبا خدا را شکر میکردم ولی دوباره نعمت از کفم رفت. مگر آیه بالا سنت الهی نیست؟لطفا علت را تو ضیح دهید. جوان ها را از دعای خیرتان محروم نفرمایید - یا علی مدد
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- آری ابتدا کار آسان است، ولی وقتی انسان می‌خواهد به دریا برسد گِل‌هایی که در طول زندگی با آب زلالِ فطرت ترکیب شده، مانع می‌شوند و این قصه‌ی اکثر ماها است که گفت: آب گل خواهد که بر دریا رود.... گل گرفته پای او را می‌کشد چیست این از گِل‌گرفتن آب را.... جذب ما نقل و شراب ناب را 2- در شکر؛ نظر به منعم است از آن جهت که نعمت را ارزانی فرموده، و در حمد نظر به الله است از آن نظر که منشأ کمالات و زیبایی‌ها است. آیه‌ی مورد اشاره می‌فرماید: اگر شکر کنید و نظر را در هر حال از منعِم بر ندارید، شخصیت شما را وسعت می‌دهیم تا امکان بیشتری در انس با حق پیدا کنید. 3- شما نمی‌دانید که آیا آن نعمت رفته تا زمینه‌ی ظهور نعمت دیگری فراهم شود یا نه؟ در هر حال فراموش نکنید که پروردگار ما در هیچ حالتی ما را رها نکرده و به خود وانگذاشته است.
12175
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز: این که فرموده اند در قیامت آفاقی ارض به غیر ارض تبدیل می شود دو سوال مطرح است، کیفیت تبدیل ماده به مجرد به چه کیف است و دوم آنکه چگونه مرتبه مادی از عالم حذف می شود در حالی که به عنوان سریان وجودی عالم ماده همواره باید موجود باشد. والسلام التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی طبق حرکت جوهری، قوه‌های عالم ماده بالفعل شود آن عالم به مجرد تبدیل می‌شود و طبق تحقق مراتب وجود، عالم ماده دیگری با تجلی مرتبه‌ی بالاتر جای عالم ماده را می‌گیرد، به همان معنایی که در روایات داریم تا حال هزار هزار آدم خلق شده زیرا هزار هزار دنیا خلق شده که حاکی از کثرت است. موفق باشید

9071
متن پرسش
سلام استاد: من و دوست هم مباحثه ایم میخوایم در راستای دور کردن صفات رذیله و کسب صفات نیکو خصوصا در ماه مبارک اقدام کنیم که انشاالله مورد عفو و رحمت پروردگار قرار بگیریم. برای این منظور شما چه کتابی رو پیشنهاد میکنید؟ معراج السعاده چطوره؟ استاد چطوری مباحث کتاب رو بخونیم و دنبال کنیم که بصورت عملی استفاده ببریم و واقعا تغییر کنیم و نه اینکه خدای ناکرده مثل قبل تنها به حجم اطلاعات خودمون بیفزاییم و بعد از مرگ ازشون بی نصیب بشیم و همه رو از دست بدیم! خواهشا بهمون کمک کنید که تا جوانیم جلوی این خسران رو بگیریم. استاد از تکرار غفلت خسته شدیم ... شرمساریم... به مدد الهی راهنمایی راهگشایی بفرمایید. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌کنم نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه را کار کنید. جلد اول کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» با ویرایش جدید إن‌شاءاللّه متذکر رهنمودهای حضرت علی«علیه‌السلام» به همه‌ی جوانان عالم خواهد بود. موفق باشید
8814
متن پرسش
سلام. استاد آیا قضیه فطرس ملک درست است؟ و اگر درست است فرشته چگونه است که گناه می کند؟ لطفا توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: آیت‌اللّه جوادی در درس خود می‌فرمودند: قضیه‌ی فطرس ملک مبنائاً و بنائاً آب زیرش می‌رود. یعنی نه از نظر سند معتبر است و نه با مبانی عقلی و قرآنی مطابق است. موفق باشید
7404
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد گرامی ، جمعی از طلبه ها و دانشجوهای قم هستیم که با دغدغه فهم و ترویج گفتمان فکری انقلاب اسلامی موسسه ای به نام "عصر گذار" تاسیس کرده ایم و در حال فعالیت هستیم. مسئله نسبت ما با ولی فقیه و رسیدن به یک دستگاه جامع فهم کلام رهبری که به دور از تفسیرهای سلیقه ای باشد، مار را برآن داشت تا سلسله جلساتی را در موسسه برگزار کنیم تا با همفکری هم بتوانیم برای سوالات خود در این زمینه جوابهایی پیدا کنیم. در این راستا کتاب سلوک ذیل شخصیت امام (ره) با توجه به انس برخی دوستان با مباحث شما مورد بحث و بررسی قرار گرفت و سوالاتی در رابطه با نظریه اشراقی که حضرتعالی مطرح کرده اید پیش آمدکه محضرتان عرضه می داریم امیدواریم با جواب های شما افق های بلندتری پیش رویمان باز شود. مقدمه : از آنجائیکه ما در فضای نظام ولایت فقیه تنفس می¬کنیم و دوره تاریخی ما مصادف است با حرکت نورانی انقلاب اسلامی که مبنای آن ولایت حکم الهی بر مناسبات انسانی است و از طرفی در دوران غیبت قرار داریم لذا مسئله ولایت فقیه ، جایگاه آن ، نسبت ما با آن و تأثیر و تأثّر آن بر حرکت عمومی زندگی بشر معاصر و ... از اهمیت ویژه¬ای برخوردار است. ضرورت ارتباط مستحکم با ولایت از طرفی و امکان برداشت¬های مختلف و بعضا سلیقه¬ای از کلمات ولی ما را با انبوه سؤالات مواجه کرده¬است. برآنیم تا با کمک دوستان فضایی سامان دهیم تا با همفکری هم بتوانیم افقی در جهت حل سؤالات بیابیم. سؤالات اولیه: 1- نسبت حوزه تفکر و تحلیل¬های فردی اشخاص با کلمات رهبری چیست ؟ مثلا اگر متفکری در موضوعی نظرش خلاف رهبری باشد آیا این اختلاف نشان می دهد که آن متفکر ذیل رهبری تفکر نکرده است؟ آیا اگر کسی ذیل رهبری سلوک کند لزوما باید در عرصه اندیشه ورزی و تولید فکر هم نظر با ایشان باشد؟ 2- نسبت تفکر با جایگاه ولایت فقیه چیست ؟ یعنی آیا ولایت فقیه صرفا یک منصب مدیریتی و اجرایی است و لزوما در حوزه اندیشه ورود متفکرانه ندارد یا خیر ولی فقیه شأن تفکری و اندیشه¬ای هم دارد ؟ ثمره سؤال این است که آیا برخورد ما با کلمات رهبری از منظر تفکر باشد یا مدیریت اجرایی کشور ؟ آیا اگر رهبری یک متفکر حوزوی یا دانشگاهی بودند در مسائل فکری همین طور حرف می زدند که الان حرف می زنند؟ آیا می شود گفت بسیاری از کلمات و تحلیل های رهبری از جایگاه سیاسی و مدیریتی است و به خاطر قرارگیری در چنین منصبی و به اقتضای امر سیاست است و لزوما هست ها و نیست ها را مطرح نمی کنند بلکه به اقتضای سیاست ورزی و حرکت جامعه به سمت آرمانها، کلماتشان ناظر به بایدها و آرمانهاست؟ مثلا اینکه رهبری می فرمایند ملت و جامعه ما روز به روز بصیرتر و فهمیده تر شده و ایمانشان بیشتر شده و در کل رشد کرده اند آیا واقعا چنین است؟ یا نه چون می خواهند به مردم امیدواری دهند اینطور صحبت می کنند. 3- آیا مواضع رهبری در زمینه¬های تمدنی مثل علم ، تکنولوژی ، غرب و ... کاشف از نظر ایشان در حوزه اندیشه است یا خیر صرفا در مقام گذار و اجرا مطرح شده است ؟ مثلا آیا این درست است که بگوییم رهبری ماهیت تکنولوژی که ذاتا شیطانی است را می دانند و قبول دارند منتها برای اینکه امت اسلامی را از این جهنم تکنیک نجات دهند مجبورند امت را به پیشزفت علمی و تکنیکی تشویق کنند؟ یعنی قائل به یک نحوه دوران گذار هستند؟ با توجه به اینکه ظهور کلمات رهبری در باب علم و تکنیک بد بودن ذاتی علم غربی و تکنولوژی را نمی رساند، می توان گفت رهبری اساسا تکنیک را از منظر غرب شناسانی مثل هایدگر نمی نگرند و صرفا یک ابزار که هم استفاده خوب می شود کرد و هم استفاده بد ،می دانند؟ 4_ آیا برخورد ما با کلام رهبری به مثابه کلام معصوم است ؟ یعنی آیا تمام مواضع و بیانات رهبری دارای نکته و تحلیل و معناست ؟ اگر چنین است چه روش و دستگاهی برای فهم درست و منطقی و اصولی کلمات رهبری وجود دارد که دچار خطا و برداشت های سلیقه ای نشویم و به مراد اصلی ایشان برسیم؟ مثلا برای فهم کلمات معصومین قواعدی مثل اصول فقه یا روشهای تفسیری و ... تدوین شده است آیا برای فهم کلمات رهبری چنین دستگاهی موجود است؟ 5-آیا بیانات رهبری دارای ظاهر و باطن است ؟ ظهور کلمات رهبری حجت است؟ یا باید به دنبال پشت صحنه ها و مصلحت ها و ... بود که اثر آن این است که باعث می شود تفسیر کلام رهبری جایگاه پیدا کند و بحث اساسی شکل می گیرد که چگونه و با چه دستگاهی باید این امر صورت بگیرد؟ 7_ مقدمات خارجی لازم برای فهم عام و خاص ، محکم متشابه و ... کلام رهبری چیست ؟ 8_ موانع و آسیب¬های موجود در مسیر فهم صحیح کلام رهبری چیست ؟ تفسیرهای متفاوت و بعضا متضادی که در سطح عموم نخبگان و حتی فضای نخبگانی خاص ولایی شکل می گیرد به چه دلیل است و چگونه می توان این مسئله را حل کرد؟ ................................................................................................................. این ها سوالاتی است که در شروع این هم اندیشی وجود داشت و البته دارد و با ارائه کتاب سلوک و ولایت فقیه امام (ره) و نظرات اندیشمندان دیگر در جلسات موسسه سوالات دیگری هم اضافه شد مثل: سوالات مربوط به نظریه اشراقی بودن جایگاه امام و ولایت فقیه: شما می فرمایید که حضرت امام (ره) با توجه به ویژگی های شخصیتی و سیر وسلوک الهی که داشتند توانستند قلب خود را مستعد پذبرش حقیقت انقلاب اسلامی و درادامه مدیریت آن بکنند و خداوند این حقیقت را بالاجمال به قلب ایشان اشراق کردند. و در کتاب توضیح می دهیدکه اشراق به چه معناست و تفاوت آن با تعقل چیست اینکه در اشراق تمام حقیقت و نه قسمتی از آن و به نحو جامعیت ونه مجموعیت بر قلب سالک راه تجلی می کند و از بالا افاضه می شود به خلاف تعقل که با تفکر و از پایین حاصل می شود . 1- حال سوال این است که با اشراق حقیقت انقلاب به قلب امام ،چه اتفاقی درامام می افتدآیا امام درتمام موضع گیری ها،تصمیمات ،ارائه راهکارها،مسائل خرد و کلان و ... بر اساس این اشراق عمل می کردند که نتیجه بگیریم هیچ خطایی در آنها راه ندارد و یا اینکه صرفا نوری درقلب ایشان روشن شده بود ولکن ایشان به مدد اجتهاد فقهی نظرداده و عمل می کردند یعنی در مدار ولایت فقه گام بر میداشتند نه اینکه بااتصال به غیب انکشافاتی رخ داده و نظر بدهند.البته منکراین نیستیم که درموارد متعددی امام رفتارهایی را از خود بروز می دادند که نشان از روح توحیدی ایشان داشت ولی بحث کلی است صغری : نحوه ارتباط امام با انقلاب و مدیریت آن اشراقی است کبری : در اشراق تمام حقیقت بالاجمال بر قلب سالک وارد می شود و سراسر وجود اورا با این نور پیوند می دهد و شخصیتی اشراقی از او می سازد و باعث میشود حرکات و سخنان و شخصیت او راه بری امت کند. نتیجه : پس امام که شخصیتی اشراقی است باید در تمام حرکات و سکنات مربوط به انقلاب به نحوه ای از عصمت رسیده باشند چون اشراق این طوراقتضایی می کند. در حالیکه هم خود امام این طور ادعایی ندارند( نقل به مضمون از کتاب ولایت فقیه :کسی توهم نکند که این جایگاه یعنی ولایت فقیه مقام معنوی برای کسی میآورد) و هم جاهایی به اشتباهاتشان اعتراف کرده اند مانند قضیه بازرگان یا بعد از قضیه قطعنامه که فرمودند" اگر می دانستم که مردم این طور وارد صحنه می شوند قطعنامه را نمی پذیرفتم" اشاره به هجوم مردم به جبهه ها در عملیات مرصاد.اگر امام به غیب وصل بود قاعدتا باید از قلوب مردم باخبر می بود و طور دیگری تصمیم می گرفت. 2- در مورد حضرت آقا که قائلید مفصل امام و ادامه دهنده مکتب اشراقی ایشان هستند چه باید گفت؟ آیا ایشان هم ارتباطشان با انقلاب و مدیریت آن و مواضع و بیاناتشان اشراقی است؟ اینکه حضرت آقا در مسئله جمعیت می فرمایند اشتباه کردند و از تاریخ عذرخواهی می کنند با مسئله اشراق چگونه جمع می شود؟ حضرتعالی در سایت در جواب فرموده اید که در مسائل کلان و مرتبط با جهت گیری ها اشراق می شود و نه در همه امور. این سخن با فرمایش شما که می فرمایید در اشراق همه حقیقت بالاجمال نازل می شود بر قلب ولی، ناسازگار است چون مگر مسئله مهم جمعیت جزو حقایقی نیست که می بایست بر قلب ایشان نازل می شد. 3- آیا اشراق همان کشف و شهود عرفانی است؟ 4- نسبت اشراق با فقه و تصمیمات مبتنی بر دستگاه فقهی ولایت فقیه چیست؟ 5- آیا اشراق در ولایت فقیه شرط است؟ امام (ره) در کتاب ولایت فقیه شرایط ولی فقیه را فقاهت و عدالت می دانند و حرفی از حالات عرفانی و اشراقی و ... نمی زنند و جایگاه ولایت فقیه را مجری احکام اسلام می دانند و داشتن مقامات عرفانی را شرط نمی دانند.آیا اشراق در مفهوم عدالت اخذ شده است؟ 6-در صورت ملتزم شدن به نظریه اشراق با این فهم ما از بحث شما که ولی ارتباط وجودی با حقایق می گیرد و حقایق بر قلبش تجلی می کند خطا و اشتباه چگونه و با چه فرآیندی توجیه می شود؟ ریشه خطا در ولی اشراقی چیست؟ و چرا ایجاد می شود؟ 7-جایگاه استفاده ولی از نظرات کارشناسی چیست؟ نسبت نظرات کارشناسی با حقایق اشراق شده بر قلب ولی چیست؟ آیا مانند حکم و موضوع فقهی است؟ به عنوان نمونه آیا نظرات کارشناسی متفکرین در مسئله غرب شناسی روی شناخت رهبری از ماهیت تمدن غرب اثر دارد یا نه رهبری به واسطه درک الهی و اشراقی و الهامات، ماهیت غرب را شناخته اند؟ 8-آیا اشراق مطرح شده توسط استاد همان قاعده لطف است؟ تفاوت ها و شباهت ها چیست؟ 9- دایره ولایت پذیری ما تا کجاست؟ آیا تفاوتی بین ولایت پذیری در حوزه مسائل کارشناسی و فکری مثل تولید علم، مهندسی فرهنگی و ... و مواضع و احکام حکومتی و سیاسی رهبری وجود دارد؟ اگر کسی در حوزه اندیشه به این جمع بندی رسید که مثلا در مسئله غرب نگاه باید کلی باشد و خوب و بد کردن غرب درست نیست و یا مهندسی فرهنگی راهکار درستی نیست یا موارد دیگر، در اینجا ولایت پذیری او چگونه تعریف می شود؟ 00000000000000000000000000000000000با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث حضور اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تاریخ جدید نیاز به تبیین بیشتری دارد که سعی شده در متن پیاده‌شده‌ از جلسات 3 و 4 شرح کتاب سلوک در مدرسه‌ی معصومیه مطالبی را عرض کنم. امیدوارم آن متون آماده شود زیرا تا حدّی موضوع را روشن می گرداند. با این‌همه تصور می‌کنم با جواب به سؤالاتی که فرموده‌اید تا حدّی بتوان موضوع را روشن کرد. 1- اگر بپذیریم انقلاب اسلامی یک تقدیر الهی است جهت تجلی نور توحید به صورت خاصی که این عصر و زمان اقتضاء می‌کند و رفتار و گفتار رهبری«حفظه‌اللّه» در حال حاضر مظهر آن تقدیر است، می‌پذیریم که تنها تفکری تفکر است که در ذیل این تقدیر قرار داشته باشد. زیرا امام معصوم به ما فرموده‌اند: «عَلَى الْعَاقِلِ أنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه‏» پس آن کسی عاقل و اهل تفکر است که بفهمد ما در چه شرایط تاریخی قرار داریم و رجوع او به حق در این زمان همراه با رجوع او به تقدیری باشد که حضرت حق اراده کرده و این شخص «مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ» باشد. یعنی بر اساس شناختی که از زمانه‌اش پیدا کرده با حادثه‌ها و اتفاقات روبه‌رو شود و در همین فضا نیز سخن بگوید. بدین لحاظ نمی‌توان جز در این فضا تفکر را تفکر دانست 2- ولیّ فقیه آن انسانی است که مددهای الهی که خداوند بنا دارد به انسان این دوران برساند، از طریق او می‌رساند. چیزی که شما در تجربه متوجه‌ی آن هستید که چگونه با یک صحبت، همه را به تعادل لازم در راستای اهداف متعالی توحیدی این دوران برمی‌گردانند. بنابراین هرگز نمی‌توان جایگاه مدیریتی ایشان را از جایگاه هدایتگری ایشان جدا کرد و حقیقتاً با توجه به نوری که در افق تاریخ می‌نگرند می‌فرمایند: جامعه‌ی ما روز به روز بصیرتر می‌شود 3- بنده نیز همین‌طور فکر می‌کنم که ایشان متوجه ذات تکنولوژی هستند، ولی همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 7390 عرض شد؛ ایشان به عنوان رهبری آگاه متوجه است چگونه این ملت را جلو ببرد که از روح غربی عبور کنیم و البته این بدین معنا نیست که حتماً ایشان باید تماماً نگاه هیدگر را پذیرفته باشند 4- ما از طریق انقلاب اسلامی متوجه اهدافی شده‌ایم که در این عصر باید دنبال کنیم و ملاک صحت یا عدم صحت یک سخن به‌خصوص سخن رهبری با نظر به نزدیک‌کردن یا دورکردن ما در رابطه با آن اهداف معلوم می‌شود و در همین رابطه است که حتی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: این ملت راه خود را پیدا کرده و اگر من هم برگردم این ملت برنمی‌گردد 5- با نظر به اهداف انقلاب که عبور از ظلمات مدرنیته و برگشت به اسلام و توجه به انقلاب مهدوی است می‌توانیم سخنان اجمالی رهبری را نیز درست تفسیر کرد، زیرا هیچ حکیمی نیست که بالاخره در سخنانش محکم و متشابه نباشد و ما باید متشابهات را بر اساس محکمات معنا کنیم 7- به نظرم در قسمت 5 جواب دادم 8- موانع فهم سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» و امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»، در غفلت از جهت‌گیری کلی انقلاب است. همان‌طور که اگر در قرآن از توحید غفلت کنیم از جایگاه بسیاری از آیات غفلت می‌کنیم. در مورد سخنان امام و رهبری باید روح تقابل توحید با شرک همواره مدّ نظر باشد. در مورد سؤالاتی که در رابطه جایگاه اشراقی‌بودن حضرت امام فرموده بودید: 1- عنایت داشته باشید اشراقی که بر قلب یک انسان می‌شود با توجه به این‌که آن یک حالت حضوری است و مثل علم حصولی نیست عملاً در ایشان یک احساس خاصی در نظر به اهدافی متعالی پدید می‌آید و لذا نتیجه‌ی آن صغری و کبری شما درست نیست چون برای رسیدن به آن اهداف متعالیِ حضوری باید از فکر خودش استفاده نماید و به کمک مصداق‌هایی که گمان می‌کند در راستای آن هدف است جامعه را به آن هدف نزدیک کند که در این رابطه ممکن است اشتباه کند ولی به این دلیل اشتباه خود را می‌فهمد که نور اشراق در نظر به اهداف متعالی را همواره مدّ نظر دارد و این را در امام رهبری نیز ملاحظه فرمودید که چقدر راحت متوجه اشتباه خود شدند 2- باز تأکید می‌کنم وقتی گفته می‌شود در اشراق همه‌ی حقیقت بالإجمال بر قلب ولیّ نازل می‌شود، در همان رابطه آن ولیّ خدا به خودآگاهی لازم می‌رسد و در فهم آن حقیقت منوّر به نور الهی است، ولی در راه‌کارهای رسیدن به آن حقیقت باید با عقل خودش و همفکری با دیگران کار را جلو ببرد، این برای هر رهبر الهی مصداق دارد حتی برای انسان‌های معصوم 3- آری! اشراق یک نوع کشف و شهود است مطابق طلب و ظرفیت سالک 4- نفس اشراق ربطی به جایگاه ولایت فقیه ندارد. ولیّ فقیه موظف است بر اساس روش‌های مشخص حکم خدا را در بستر اصول عملیه استنباط کند 5- همین‌طور است 6- فکر می‌کنم جواب این سؤال در جواب‌های قبلی روشن شد 7- ولیّ فقیه در کلیّات عبور از غرب و تشخیص روح غرب در تاریخی که شروع شده به نور الهی منوّر است، ولی در رابطه با راه‌کارهای لازم کارشناسان می‌توانند به کمک ولیّ فقیه بیایند 8- بستگی دارد که قاعده‌ی لطف را چطور معنا کنیم. اگر مطابق این قسمت از روایت معنا کنیم که حضرت رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدْرَهُ.فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ.فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‏ى او را گشاده مى‏گرداند. تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد.در نتیجه آنچنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد.» آری مطابق قاعده لطف است. 9- عموماً هنر ما باید در کشفی که اولیاء الهی – مثل رهبری عزیز – دارند این باشد که چشم خود را متوجه اشاره‌‌ی آن‌ها به آن حقیقت بیندازیم تا حتی جایگاه نگاه کارشناسی خود را در آن ببینیم. این از جهت نگاهی که بنده به موضوع دارم، ولی حضرت آقا خودشان به عنوان فقیه معتقدند هرکس حق دارد نظر کارشناسی خود را ولو مخالف نظر رهبری نظام باشد، اظهار کند. این روشن است که عرفای بزرگ همه در تاریخی که در آن قرار داشتند به ملاقات حضرت اللّه نایل شده‌اند و هرکدام مطابق ملاقاتشان حق را درست می‌نمایانند ولی از آن‌جایی که حضرت اللّه در ظرف زمان‌ها و تاریخ‌های مختلف مطابق آن تاریخ و آن زمان جلوه‌ی خاصی دارد، ما در جلوه‌هایی که آن بزرگان می‌نمایانند اختلاف می‌یابیم. آن‌ها همه درست می‌گویند و همه حقیقتاً به ملاقات خدا رفته‌اند و گزارش آن ملاقات را مطابق تاریخ و زمانه‌ی خویش به بشریت تابانده‌اند. حال سؤال بنده آن است: امروز ما در کدام بستر می‌توانیم به ملاقات خدا برویم تا خدا نیز به ملاقات ما آید و خدایی را جستجو نکنیم که به ملاقات عرفای بزرگ در گذشته رفته است. بحث در نقطه‌های مشترک این ملاقات‌ها نیست، بحث در جلوه‌های خاص این دوران است که ما را با خدای حضوری مرتبط می‌کند و سرمایه‌های مشترک را نیز به صحنه‌ی امروز تاریخ ما می‌آورد. همه‌ی عرض بنده آن است که رابطه‌ای بین تفکر و زمان هست که اگر بتوانیم تقدیری را که در زمان ما جاری است احساس کنیم تفکر شروع می‌شود و اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است با آنچه تفکر در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم حضوری در تاریخ زمانه‌ی خود احساس می‌کنید که چون هوای تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و شما از حضور در این فرایند محروم نمی‌شوید. به شرطی که احساس خود را از چهارچوب مفهوم به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال با انسانی سخن می‌گویید که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت روشن می‌شود حرکتی که در تاریخ خود نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما نسبت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی که شروع شده است را به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. و معنای سلوک در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام همین است و بس. موفق باشید
1965

فلسفه هنربازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. آیا پیشنهادی برای سیر مطالعاتی در مورد فلسفه هنردارید؟ همچنین بغیر از مباحث شهید آوینی و مرحوم مددپور چه افراد دیگری را در این زمینه توصیه میکنید؟ با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده در این مورد. صاحب‌نظر نیستم باید با آقایان دکتر محمدعلی رجبی ودکتر محمد رجبی ارتباط بر قرار کنید. موفق باشید
16591
متن پرسش
سلام علیکم: خسته نباشید استاد. 1. باز هم لازم است تشکّر کنم، چراکه کمک بزرگی به سیر و سلوک بنده کردید، «استاد بودن» یعنی کمک به سلوک کسی کردن، که به واقع شما برای بنده استادی کردید. 2. خواهشی از شما داشتم استاد! اگر می شود دعا بفرمایید که همسری که خداوند بر سر راهم قرار خواهد داد کمک به سلوک بنده کند و راضی به رضای حق باشد. چند سوال هم خدمتتان داشتم: 1. زندگینامه ی جناب محی الدین را در کتابی جدا می توان یافت؟ 2. صوتهای استاد یزدان پناه را از موسسه امام خمینی می توان یافت؟ یا جای دیگر باید بروم؟ بعد از بدایه، نهایه را با صوت ایشان بخوانم استاد؟ 3. استاد یزدان پناه درس خارج نهایه دارند، پس از خواندن نهایه به آن باید رجوع شود؟ 4. آیا کسی قبل از خواندن فصوص و عرفان نظری نمی تواند دستورات منازل السائرین را با چلّه نشینی هایش انجام دهد و منزل ها را طی کند؟ فصوص خواندن چه تاثیری در آن می تواند داشته باشد؟ تغییر رویکرد نسبت به عالم و وجود سرعت سیر را افزایش می دهد؟ التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کتاب «محی‌الدین‌بن‌عربی» از آقای محسن جهانگیری نسبتاً این کار را کرده است 2- ظاهراً صوت‌های استاد را بتوانید از مؤسسه‌ی حضرت امام تهیه کنید. بحث «بدایه و نهایه» اساتیدِ مختلفی دارد؛ ملاحظه کنید کدام با ذوق شما می‌خواند. رفقا بر روی شرح استاد امینی‌نژاد در بدایه و نهایه نظر دارند 3- خارجِ نهایه را بعد از نهایه کار کنید 4- فصوص‌الحکم کمک می‌کند که درکِ درستی از منازلی که جناب خواجه متذکر می‌شود، داشته باشید. موفق باشید

16046
متن پرسش
سلام استاد: طاعات قبول حقیر طلبه و مبلغ هستم و بیشتر با جوانان سر و کار دارم، در قسمت پرسش و پاسخ سایت سوالاتی که با موضوعاتی نظیر «گناه و توبه» بود مطالعه کردم و پاسخهای حکیمانه و امیدوار کننده حضرتعالی را دیدم. آیا می توانم در ایام تبلیغ این پرسش و پاسخ ها رادر اختیار جوانان قرار دهم؟ زیرا گاهی برخی جوانان با چند دقیقه گفتگو قادر به غلبه برناامیدی خود از گناه نمی شوند اما اگر این تعداد پاسخ ها را مطالعه کند روزنه امید در دلش هویدا می شود. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت دوران همان است که در جوابها عرض شده است و مکر لیل و نهار را که جوانان ما را گرفتار کرده است هرگز نباید پای جوانان این مرز و بوم گذاشت. عموم این جوانان معصوم اند هرچند بعضاً آلوده به گناه می باشند. ولی گنه کار نیستند. لذا به هر معنایی که بتوانید این مطلب را به آنها برسانید تا شیطان را مأیوس و آنها را امیدوار کنید کار شایسته ای می کنید. موفق باشید

14223
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد گرانقدر استاد امامی مطلبی دارند به این مضمون که امام حسین (ع) در کربلا روز به روز به خاطر تحمل رنجها در جاتش در حال افزایش بود. اگر عمر سعد نبود، درجات معنوی امام حسین (ع) افزایش نمی یافت. حضرتعالی نظرتان در مورد ازدیاد درجات معصومین (ع) در دنیا چیست؟ آیا موافقید معصومین با تحمل رنجها در جاتشان افزایش می یافته؟ قل رب زدنی علما.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم ائمه هم در مقام خود علاوه بر عصمت، کمالاتی خواهند داشت و هر صحنه‌ای را برای خود زمینه‌ی افزایش آن کمالات قرار می‌دهند، حال چه در مقابل عمر سعد باشد و چه همچون امام رضا«علیه‌السلام» در مقابل مأمون عباسی. موفق باشید

12082
متن پرسش
بنام خدا سلام استاد گرامی: خدا قوت، با اجازه شما استاد عزیز در ابتدای مبحث عرفان نظری هستم. تراک 3 را تازه شروع کرده بودم که دیشب سراغ متن رفته و جلو رفتم و در متن جمله ای مرا شدیدا تکان داد. جالب این بود که قبلا هم این جمله یا جملات را هم شنیده بودم و حتی بعضا گفته بودم ولی این بار طور دیگری بود. می خواهم ببینم آیا این نگاه واقعیت و حقیقت بوده یا توهم. جملات متن از این قرار بودن: «خدا بود و با او هیچ نبود. شرح: خداوند هست و هیچ چیز با او نیست، چون به هر چیزی فکر کنی اول وجود مد نظرت هست و نیز پنهان تر از جمیع اشیاست از حیث ماهیت و حقیقت زیرا هر چیزی حجاب اوست و....» ناگهان نگرش عجیبی به ذهنم نمی دانم یا قلبم آمد. من او بودم، من نبودم، آب دمنوش او بود، گیاهش او بود، همه او بود من نبودم ولی بودم. خواستم طبقه بالا بروم هر چه در پله بود اطرافم حتی دیوارها هوا همه او بود. حالت بدی مثل نیستی و خفگی پیدا کردم انگار له و نابود شدم. حال بدی داشتم. درون خدا بودم، خدا در خودش بود نه درونی که جا داشته باشد همه جا بشدت خدا بود جایی برای هیییییچ چیزی نبود همه خدا بود وحشتناک بود در واقع فشار بود خیلی گریه کردم وارد منزل شدم دیگر دیواری نبود کاغذ دیواری نبود مبل و ... نبود. افکار عجیبی به ذهنم می رسید که از بیان آنها قاصرم. شرم دارم. ببخشید می ترسم ابراز کنم. خدا همه جا را پر کرده بود. پس شیطان هم ..... و دیگر مواردی که وحشت از بیانش دارم. استاد عزیز زمانی شنیده بودم که ما در درخت و گیاه و آب و ... باید وجود را ببینیم نه در مواد پلاستیکی و ... ولی حالا همه چیز او بود حتی هر چیزی که بشر ساخته. دیشب همه اطراف اینطور بود و باور نمی کنم جز او باشد. حالا آیا این نگاه درست بوده یا توهم. اگر درست بوده چرا انقدر وحشتناک و پر از فشار بود گوئی از شدت فشار غالب تهی کنند. چرا وقتی روز شد فقط آثاری از بی حسی و آرامش هست و چرا آن نگاه بشدت کمرنگ است؟ اگر صلاح می دانید سوال بنده را بصورت عمومی در قسمت پرسش و پاسخ منتشر نفرمایید خدا خیر فراوان به شما بدهد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از مرحله‌ی اصالتِ «وجود» و تشکیک وجود آرام‌آرام وارد مرحله‌ی «وحدت وجود» باید شد و باید إن‌شاء‌اللّه در این موطن استقرار یافت. آری وقتی جز خدا در عالم نیست باید به نور الهی تکلیف و جای مخلوقات روشن شود که چگونه خداوند در آینه‌ی ممکنات خود را می‌نمایاند، زیرا ممکنات در عرض خدا نیستند. تا دیروز می‌خواستیم از طریق ممکنات تکلیف و جایگاه خدا را معلوم کنیم، از این به بعد إن‌شاءاللّه موضوع باید برعکس شود. البته ظرایفی در کار است که اگر بی‌قراری نکنید آن ظرائف ظهور می‌کند و محدودیت ممکنات را به خدا نسبت نمی‌دهید تا مثل بعضی بگویند معتقدین به «وحدت وجود» می‌گویند زمین و آسمان، خدا است! «آری چه عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها». این راهی است که إن‌شاءاللّه باید در ذیل مولایمان بیابیم؛ که فرمود: «مَا رَأَيْتُ شَيْئاً إلاّ و رَأَيْت اللّه قَبلَهُ و بَعدَهُ وَ مَعَهُ»‏. گفت: رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته / مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته // سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم / که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته // تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی / شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته // همای عشق ما را بُرده با خود در بر دلبر / ازین منزل بآن منزل ولی آهسته آهسته.  موفق باشید         

10587
متن پرسش
با سلام و احترام: آنگونه که بنده از مباحث شما متوجه شده ام معیار زهد در زندگی این است که هیچ چیزی بیش از نیاز خود نخواهد و هر چه که انسان بیش از نیاز خود داشته باشد مانع سلوک او خواهد بود. در مقابل نظر دیگری نیز که ظاهرا طرفداران بیشتری دارد وجود دارد که انسان هر چه داشته باشد اشکالی ندارد لازم نیست انسان به حداقل ها اکتفا کند و معیار زهد آن است که انسان به آن دلبستگی نداشته باشد. خواهش من آن است که بفرمایید در زندگی فردی و در تمدن اسلامی کدامیک از این دو باید معیار قرار گیرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم در نگاه سلوکی باید ذهن خود را از زیر بار ثروت‌هایی که بدان نیاز نداریم آزاد کنیم، ولی این بدین معنا نیست که پول غسل و کفن خود را هم در دست نداشته باشیم. و از طرفی در نگاه تمدنی نیز باید قدرت تمدن‌سازی خود را رشد دهیم حتی اگر به معنای داشتن امکاناتی است که لازمه‌ی آن تمدن است نباید به اسم زهد، قدرت تحرک خود را در تحقق اهداف خود از بین ببریم.
8273
متن پرسش
سلام .من به دلایلی از حضور در مراسم و جمع های مذهبی غالبا محرومم و خوندن پرسش و پاسخ های سایت شما تا حدودی این کمبود رو جبران می کنه .از این بابت ازتون ممنونم. و بهتون ارادت خاصی دارم.چون من با دیدن امام خمینی به یاد پیامبر و اهل بیت می افتم و ارادت شما به امام دلیلی بر ارادت بنده به شماست.یه سوال ازتون داشتم که ممکنه بفرمایید در حوزه ی تخصصی شما نیست.ولی من دوست دارم نظر شما را بدونم.بنده دانشجوی فوق لیسانس هستم.دو ساله که عقد کردم.و یکی از شرایط ازدواجم قول همسرم مبنی بر ادامه تحصیلش بود.ایشون قبول کردن.اون زمان دانشجوی کاردانی کامپیوتر بودن و الان دانشجوی ترم دوم کارشناسی .ولی اصلا به درس علاقه ندارن و از طرفی هم بسیار فهم درسها و پاس کردن اون ها واز طرفی تامین هزینه ی دانشگاه (آزاد) براشون مشکل.طوری که ترم پیش مشروط شدن و فقط سه واحد پاس کردن.من از طرفی به خاطر آینده ی شغلی و از طرفی هم چون اگه ایشون فوق دیپلم باشن سطح تحصیلاتشون از همه ی افراد خونواده کمتره نمی تونم از خواستم بگذرم و اجازه بدم انصراف بدن.از طرفی هم بسیار به همسرم علاقه مندم و وقتی میبینم این ادامه تحصیل چه فشار روحی بهشون وارد می کنه بسیار ناراحت میشم.چه کنم؟شرایطی در خونواده وجود داره که ممکنه مدرک لیسانس بسیار در بهتر شدن وضعیت شغلی ایشون تاثیر داشته باشه ولی واقعا همسرم داره به خاطر ادامه تحصیل زجر میکشه و تحقیر میشه و چون از پس درساش برنمیاد به غرورش بر می خوره.چه کنم که در آینده پشیمون نشم؟ممنون.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: چکار به حرف اطرافیان دارید؟! اگر روح همسرتان از ادامه‌ی تحصیل به فشار می‌افتد هرگز اصرار نکنید که صفا و اُنس خود را از دست می‌دهید و این خسارت بسیار بزرگی است. احتمال بدهید این لطف خدا است به شما که علاقه‌ی همسرتان را از این چیزهای وَهمی برداشته تا با حقایق آشنایش کند و برکتی برای شما و خانواده‌تان باشد. به میل و گرایش همسرتان احترام بگذارید تا برکات خاصه نصیب شما شود. موفق باشید
6678

حجاب و زنبازدید:

متن پرسش
سلام استاد ما تو مدرسه مون کرسی آزاد حجاب و زن داریم و بحث داریم به نظر شما گروه ما چکار کنه که کم نیاره؟چی بگیم؟که متحول بشند ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید جزوه‌ی «مرزهای ارتباط بین زن و مرد یافلسفه نگاه و حجاب »کمک کند. به آن جزوه رجوع فرمایید. موفق باشید
4332
متن پرسش
سلام استاد عزیز عذرخواهم که مجددام مصدع اوقات شریفتان می شوم. بنده در وبلاگم دو پست دارم در مورد دو قطعه موسیقی غربی که برداشتم این است که دارای درون مایه های عرفانی هستند. در این زمینه دو سوال داشتم: یکی این که تقاضا داشتم که اگر وقتتان اجازه می دهد تفسیری که بر این دو قطعه نوشته ام را در وبلاگم مطالعه و مرقوم بفرمایید که آیا چنین تفسیری از این اشعار آن طور که بنده برداشت کرده ام صحیح است. یکی: توصیفاتی از خدا در موسیقی باغ اسرار http://imagesofgod.mihanblog.com/post/6 دومی: قایقی به سوی تو (قطعه ی تبعید) که گویی غم غربت انسان در هنگام دوری از خدا را توصیف می کند http://imagesofgod.mihanblog.com/post/8 سوال دوم هم این است که گوش دادن به این قطعات و انس گرفتن با آن ها با توجه به این که خواننده شان زن هست از لحاظ سلوکی چه حکمی دارد؟ از لحاظ فقهی در نظر بعضی از مراجع از جمله آیت الله خامنه ای در صورت عدم دخالت هوس و لذت جنسی اشکال ندارد. حکم فقهی "گوش دادن به نواری که خواننده اش زن باشد و از سروده های شعرایی مثل حافظ ومولوی و .... استفاده کند ، چه حکمی دارد ؟ امام ، بهجت ، صافی ، مکارم و وحید: گوش دادن به آن جایز نیست . تبریزی ، خامنه ای ، سیستانی و نوری : گوش دادن به آواز زن اگر غنا نباشد و باعث التذاذ جنسی و تهییج شهوت نشود و مفسده ای بر آن مترتب نگردد ، اشکال ندارد . تبصره : « غنا » عبارت است از ترجیع صدا ، به نحوی که طرب انگیز و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد." (منبع: http://artesfahan.ir/Default.aspx?page=687
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته بنده می‌دانم که همچنان‌که شعر حقیقی صورت ملکوت عالَم است که بر قلب شاعر الهام می‌شود و صورت آهنگین آن عالم را در کلمات می‌نمایان. بنده با اُنس مختصری که با شعر این‌چنین شاعران دارم می‌توانم این حالت را تصدیق کنم که شاعر در شعرش به کجا اشاره دارد و همین‌قدر می‌دانم که موسیقی حقیقی نیز از همین جنس است . و آن‌چه در وبلاگ http://imagesofgod.mihanblog.com/post/6 بنده گوش دادم متوجه‌ی چنین روحانیتی شدم. فکر می‌کنم آن‌چه علمایی مثل مقام معظم رهبری مدّ نظر دارند از این جنس است، هرچند بنده در این وادی استعداد خود را رشد نداده‌ام ولی وقتی توصیف شهید آوینی را نسبت به موسیقی می‌شنوم می‌فهمم که او چیزی از آن موسیقی ملکوتی می‌فهمد که بنده و امثال بنده متوجه آن نیستیم. موفق باشید
2868
متن پرسش
سلام استاد میخواستم در مورد آموزش فلسفه برای کودکان واینکه چند سالی برخی انتشارات در این زمینه ترجمه های از نویسنده های غربی را در قالب داستان کوتاه فلسفی - مفهوم زندگی - مرگ- بهتر اندیشیدن- و... را میبینیم لطفا سیر مطالعاتی آموزش فلسفه برای کودکان را از چه منابعی پیشنهاد میکنید تا ما بتوانیم کودکان را درست با معارف فلسفی آشنا کنبم...
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده فکر می‌کنم اگر با خودشناسی تفکر فلسفی کودکان را شکل دهیم شروع خوبی است و کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» با ویرایش جدید شروع خوبی است و پس از آن چند جلسه‌ی اول کتاب «آشتی با خدا» و سپس کتاب «چه نیاز به نبی»، تا آرام آرام کودکان ما آماده شوند برای فهم سنت‌های جاری در عالم که این از طریق قرآن ممکن است، به شرطی که رویکرد ما رویکردی باشد که بخواهیم به سنت‌های جاری در عالم نظر کنیم. موفق باشید
1018

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم بنده یک مشکل(سوال) اساسی دارم و بدون اغراق ده ها بار از این مساله صدمه خورده ام.وقتی که کتاب «جایگاه رزف انسان در عالم هستی»را مطالعه می کردم دوباره آن مشکل برایم تداعی شد.شما در آن کتاب فرمودید که انسان باید به رزقی که خدا برایش مقدر فرموده است راضی باشد چون او خالق ماست و از ما به ما مهربان تر است پس قطعا چیزی را برای ما مقدر می کند که به بهترین نحو ممکن بتوانیم آخرت خود را آباد کنیم.پس باید به همان رزق قناعت کنیم و بدانیم که تمامی اموری که برایمان پیش می آید امتحان و ابتلاء است و باید تمام تلاشمان را بکنیم که سربلند از امتحانات الهی بیرون بیاییم.الحمدلله بنده مثقال ذره ای به این امر شک ندارم.ولی شما در بخش دیگری از کتاب با استناد به احادیثی فرمودید که عواملی نظیر گناه،غفلت و ... روزی انسانها را کم میکند. حال سوال اساسی من اینجاست که فردی را در نظر بگیرید که رزق کمی دارد.او از کجا باید بفمهد(تاکیدم بر روی همین قوه تشخیص فرد مورد نظر است) که این رزق کم همان رزق مطلوبی است که خداوند حکیم برای او در نظر گرفته است و او با همین رزق کم میتواند آخرت خود را بسازد و باید بر قلت رزق خویش صبر کند یا اینکه این رزق کم را خداوند برای او مقدر نکرده است بلکه او با گناهانش سبب شده است که رزقش تقلیل پیدا کند و حالا باید استغفار کند تا رزق مطلوب خود، برای اصلاح آخرت را به دست آورد؟ مشکلی که بنده ده ها بار به آن برخورد کردم در مورد رزق نبوده است بلکه در مورد عبادات و بندگی ام!!! بوده است.بنده زمانهایی حال معنوی خوبی دارم(الحمدلله).ولی زمانهایی این حال معنوی از بنده ریشه کن می شود تا جایی که از نمازی میخوانم حالم به می خورد.سوالم اینجاست که از کجا باید بفهمم که این حالت مورد رضایت خدا هست و باید در این مساله صبر کنم یا خیر؟چون که احادیث مختلفی هست به این مضمون که خدا برای اینکه بنده اش دچار عجب و غرور نشود خواب را بر چشمان بنده اش مسلط می کند و او را از نماز شب محروم میکند چون خدا حکیم است و قطعا خیر بنده اش را میخواهد.او میبیند که این نماز شب به جای اینکه بنده را به خدا نزدیک کند، دارد او را به بیراهه میکشاند پس بهترین حالت برای او خوابیدن است.ولی من از کجا باید این مساله را تشخیص دهم.من از کجا باید بدانم که از دست رفتن حال معنوی ام به نفعم هست و باید صبر بر طاعت خدا کنم یا اینکه از دست رفتن حال معنوی ام به سبب گناهان بی شمارم است و باید برای آنها استغفار کنم. برای مثال از صبح تا ظهر حال معنوی خوبی دارم ولی به یک باره حالم دگرگون میشود.هر چه در اعمالم جستجو میکنم چیزی نمی یابم و وقتی این وضع ادامه پیدا میکند شروع به جزع و فزع میکنم و متاسفنه ده ها بار از این مساله ضربه خورده ام و حاصلی جز گناه و معصیت نداشته است؟تکلیفم چیست؟صبر بر این حالت(که البته به شرطی مد نظر خدا باشد و به وسیله آن آخرتم را آباد کنم) یا استغفار از گناهانم به خاطر این بد حالی؟ با تشکر فراوان-اللهم احفظ امامنا الخامنه ای
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی در مورد قسمت اول سؤال حقیقت این است که رزق هرکس مقسوم و تعیین‌شده است منتها گناهان موجب می‌شود تا آن رزق برای انسان تنگ شود و به سختی به‌دست آید. همان‌طور که وسعت رزق به معنی ثروت‌مندشدن نیست بلکه به معنی راحتی در کسب رزق است تا انسان به امور معنوی خود بپردازد و استغفار ما موجب می‌شود تا رزق از تنگی به وسعت تبدیل شود. در هر صورت ما همیشه در بین خوف و رجاء هستیم و باید از استغفار نسبت به گناهان و غفلت‌ها غافل نباشیم. در مورد حالات معنوی هم شما باید خود را در حال خوف و رجاء قرار دهید، چون نه می‌دانید آن قبض به جهت گناهان است و یا نه، لذا استغفار می‌کنید تا جزء مستغفرین و توابین باشید و هم امیدوارید که در هرحال از رحمت خدا بیرون نیفتاده‌اید. و این حالت خوف و رجاء تا آخر با شما باید باشد. موفق باشید
29347
متن پرسش
سلام و عرض ادب: می‌دانیم بهشت حضرات آدم و حوا بهشت اخروی نبوده آیا برایشان فقط ملائکه مدبر زمین و آسمانها سجده کرده اند یا تمامی ملائکه حتی ساکنین عالم امر و ۴ ملک مقرب درگاه الهی؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً خطاب به فرشتگانی است که در حیات زمینی و آسمانیِ آدم نقش دارند. به همین جهت گفته می‌شود فرشتگان مهیمن که شیفته و غرق در عظمت خداوند متعال مى باشند مورد خطاب نبوده‌اند زیرا آنها حتى به ذات خود هم توجه ندارند تا چه رسد به غیرخودشان. آنها تنها بر جمال خداوند نظر بسته و مبهوت و حیران در عظمت و جلال و محو شهود آن حسن بى مثالند و به دیگر خلایق توجهى ندارند. موفق باشید

12418

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
در مورد شخصیت حضرت زهرا (س) چه کتابهایی را مطالعه کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالبی در کتاب‌های «بصیرت حضرت زهرا(س)» و «مقام لیلة القدری فاطمه(س)» مطرح شده و در آخر هرکدام از کتاب‌ها در قسمت منابع، آدرس کتاب‌های مهمی را در این رابطه خواهید یافت. موفق باشید

11670
متن پرسش
باسمه تعالی محضر مبارک جناب استاد آقای طاهرزاده سلام علیکم: اینجانب طلبه ای هستم مشغول به تحصیل در یکی از مدارس حوزه علمیه اصفهان و در دوران اتمام دروس پایه سوم. در نظر داشتم برای برنامه ریزیِ تحصیلی، در پاره ای از مسائل با جنابعالی مشورت کنم. اگر اجازه بدهید ابتدا مقدماتی را عرض کنم، سپس به اصل سوالات بپردازم. حقیر پیش از ورود به حوزه در یکی از مراکز فرهنگی سطح شهر مشغول به فعالیت بودم که پس از حدود پنج سال فعالیت، در خود دغدغه هایی را احساس می کردم که پاسخش را نمی توانستم در آن مرکز پیدا کنم و نیز قالب آن را نیز برای رشد خود مساعد نمی دیدم و همچنین در زمینه ی کارهای تربیتی برای نوجوانان و جوانان نه تنها در مجموعه خود بلکه با رصد اندک و اطلاع گیری، می دیدم که در سایر مراکز نیز مدل تربیت اسلامی مناسب وجود ندارد و نیز اگر وجود داشت در مقام نظر بوده و در ورطه اجراء با مشکلاتی مواجه می شود. (تا زمان فعلی نیز این مشکل را هنوز در مرکز خود و نیز سایر مراکز با توجه به سخت تر شدن فضای جامعه احساس می کنم). در آن برهه با مشورت برخی افراد خبره، در مجموع برای پی جویی این اهداف حوزه را مناسب یافتم. لذا با اتمام دانشگاه در مقطع فوق دیپلم مکانیک خودرو وارد حوزه شدم. با شروع دروس حوزوی به سبب تأکید مشاورین و نیز نتیجه گیری شخصی، سعی کردم با جدیت به فراگیری بپردازم و باید بگویم به همین خاطر از آنچه در ابتدا برایش وارد شده بودم، قدری زیاد، دور شدم تا در دو سه ماه اخیر ضرورت داشتن دغدغه آن و خلأ آن را در مطالعات خود مشاهده کردم. به همین سبب با خود گفتم شاید نیاز باشد، دوباره در چیستیِ هدف خود بازبررسی نمایم تا درپی یافتن آن، در مطالعه دروس حوزه و نیز غیرحوزوی اهمال نکرده و جدیت داشته باشم. پس از بررسی استعدادها، علایق، شرایط فعلی و سنجش و ترجیح در وظیفه و مشورت، مجددا همان را در خود یافتم که در سابق یافته بودم: پرداختن به مباحث تربیتی در حد و اندازه یک مجتهد، محقق و پژوهشگر. شاید اگر بخواهم مثال هایی را مطرح کنم، اگر درست تشخیص داده باشم، الگوهایی مانند حضرتعالی، آقای میرزایی، آقای صفایی و امثال شما و این بزرگواران (البته قدری به تفاوت روش ها آگاه هستم و نیز اسم آوردن از اشخاص به معنای رسیدن به جایگاه آنها نیست بلکه صرفا مدل کار در زمینه تربیتی است) برای رسیدن به این منظور، به ضرورت پرداختن و چینش لوازم رسیدم؛ لذا خواستم تا حقیر را در این زمینه راهنمایی بفرمایید: 1- آیا از اساس هدف گزاری تخصصی در زمان فعلی صحیح است، با لحاظ این مطلب که طلبه برای رسیدن به یک تخصص نیاز به جامعیت نسبی در سایر علوم نیز دارد؟ (با فرض پاسخ مثبت شما به سوال یک): 2- لوازم مطالعاتی حوزوی و غیرحوزوی و غیرمطالعاتیِ رسیدن به هدف معرفی شده، چیستند؟ 3- سال آینده در نظام حوزه (پایه چهارم)، زمان ورود طلاب به اصول و فقه قرارداده شده: الف) در ترسیم لوازمی که در سوال دو از جنابعالی مسألت شد، کدام یک از مطالعات غیرحوزوی را در کنار این دو درس ترجیح داده و لازم می دانید؟ ب) روش مطالعه فقه و اصول را برای حقیر، چگونه معرفی می فرمایید؟ ج) در فقه و اصول، نه صرفا برای سال آینده بلکه به طور کلی برای حصول جایگاه این دو در آن هدفی که مطرح شد، چه میزان از مهارت را احتیاج دارم؟ به سخن دیگر چقدر فقه و اصول بخوانم تا کفایت امر شده باشد؟ در پایان ضمن تشکر از جنابعالی عذرخواهی به خاطر اطاله کلام، خواستارم در صورت امکان وقتی را مقرر بفرمایید تا خدمت رسیده و آنچه را در نوشته قابل بیان نبوده بیان داشته و نیز آنچه را که قابل دریافت از حضرتعالی در نوشته نیست، دریافت کنم. إنّ هدی الله هو الهدی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مسلّم هدف اصلی همه‌ی پیامبران تربیت انسان بوده و چه کاری بهتر از آن‌که شما در راستای تربیت انسان‌ها خود را بپرورانید 2- در موضوع دروس حوزه تا ورود به درس خارج حتماً برنامه‌ریزی کنید، پس از چندسال حضور در درس خارج خودتان می‌توانید بفهمید باید چه کار کنید. بنابراین قسمت‌های بعدی سؤال نیز در این رویکرد جواب داده می‌شود، شما در درس خارج مجهز به حیطه‌ای می‌شوید که در هر موضوعی بخواهید وارد شوید عالمانه وارد می‌شوید و آن وقت است که در موضوع تعلیم و تربیت موفق خواهید بود. متأسفانه امکان این‌که حضوراً خدمتتان باشم را در حال حاضر ندارم. موفق باشید

11266
متن پرسش
سلام علیکم چند سؤال پیرامون مسئله سینما: 1. آیا اساسا انقلاب اسلامی برای پیشبرد اهداف خود به سینما نیاز دارد؟ 2. مواجهه انقلاب اسلامی با سینما باید به چه نحو باشد؟ 3. به نظر شما این حرف شهید آوینی درسته: سینما ماهیتا به کفر و شرک نزدیکی بیش‌ تری دارد؟ 4. با اقتضائات سینما و مسائلی از قبیل جذابیت، زن و مسائل آن، ابتذال، فردگرایی و ... چگونه می توان کنار آمد؟ 5. چه راهکارهایی برای تحول در سینما پیشنهاد می‌ کنید؟ سؤالات زیادی ذهنم را درگیر کرده است. ممنون می شوم اگر پاسخ دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم شهید آوینی در کتاب ارزشمند «حکمت سینما» روشن می‌کند که اگر حدّ و توان سینما را بشناسیم و با خودآگاهی لازم به جای آن‌که آن در ما تصرف کند، ما در روح سینماتصرف کنیم، می‌توانیم تا حدودی پیام خود را از طریق سینما به مخاطب برسانیم، ولی نه آن‌که گمان کنیم سینما و تلویزیون ظرفیت اظهار هر سطح از معارف و حقایق را داشته باشند و عده‌ای گمان کنند با ارتباط با سینما و تلویزیون از ارتباط با استاد و کتاب مستغنی می‌شوند. ولی در هر حال نباید نقش سینما را در خلق آثاری چون «مریم مقدس» و امثال آن در این اواخر از جمله «شیار 143» نادیده گرفت. موفق باشید
10966

عین ثابتهبازدید:

متن پرسش
با سلام: در بحث عین ثابته اگر کسی پدر یا مادرش را در کودکی از دست بدهد آیا امکان ذاتی اش این مساله را ایجاب می کرده؟ یا زنا زاده بودن یک شخص به این دلیل است که آن شخص جز از این طریق نمی تواند به وجود آید؟ کسی که زندگی را در اثر ازدواج نکردن به سختی می گذراند، آیا امکان ذاتیش این مساله را ایجاب می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در موضوع عین ثابته نظر به انتخاب اولیه‌ی افراد هست و پذیرش کلیت زندگی، ولی این انتخاب مثل قبل با انسان همراه است و هر لحظه می‌تواند انتخاب جدیدی بکند و مطابق انتخاب جدید منتظر پاداش یا جزا باشد و لذا نحوه‌ی تولد و یا آنچه در کودکی برای انسان هست را می‌توان به انتخاب قبل از تولدش نسبت داد ولی در ادامه یا به همان انتخاب باقی است مثل صدام و یا آن را تغییر می‌دهد. موفق باشید
10849

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد: نظر جنابعالی در مورد مرحوم استاد سید منیر الدین حسینی موسس فرهنگستان علوم قم چیست؟ آیا ایشان فلسفه را شیعه (مستند به وحی) نموده؟ آیا فلسفه فاعلیت جامع مقام نظر و عمل است؟ ممنون از لطف شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن طولانی است، بنده در جلسه‌ی اول کتاب «تمدن‌زایی شیعه» در عین احترام به عزیزان فرهنگستان عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
10275
متن پرسش
سلام استاد معظم: تمدن غرب را از زمان یونان باستان و بعد قرون وسطا و بعد رنسانس و تا مدرنیسم و پست مدرنیسم بصورت اجمالی از منظرهای مختلف همچون سیاست و دینی و علمی _ فلسفی بررسی کردم. اما چند سوال مرا مشغول کرده: 1. بنابر کدام سنت الهی است که چنین افرادی هزاران سال دور از حقیقت مانده اند و مستمر در فضای غبارآلودِ متفکرین و حاکمان جور هر عصر تنفس می کردند. لطفا کمک کنید تا با توجه به سنت های الهی خود را در مسیر حقیقت قرار بدهم و در راه ضلالت گذشته گان قدم بر ندارم. 2. بنده مقدمه تاریخ فلسفه غرب شما را خواندم تا با نگاهی که قلب را به صحنه می آورد وارد مباحث و مطالعات تمدن غرب شوم. اما آنجا این مساله برایم حل نشد که چرا شما فقط با نگاه فلسفی و علمی خواستید آن تمدن را بشناسید و از جنبه های دیگر صرف نظر کردید. به عبارت دیگر آیا برای عبرت گرفتن از تاریخ گذشتگان باید به فکر و سلوک فلسفی آن تاریخ نظر کرد یا شاخصه های دیگر را هم باید ملاحظه نمود؟ حلال کنید اگر وقت شریفتان را می گیرم و اگر سوال مبهم و یا غلط است نیاز به جواب نیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حتماً می‌دانید آنچه در لایه‌ی اصلی هر جامعه‌ای در جریان است غیر از آن چیزی است که به چشم مورخین می‌آمده به‌خصوص که عموماً مورخین از طریق حاکمان مأمور بوده‌اند که مطابق میل آن ها بنویسند. به گفته‌ی کسانی که در حال بازخوانی قرون وسطی هستند ده قرن مردم غرب با مسیحیت زندگی کردند و گرفتار بحران‌هایی که با رنسانس شروع شد نبودند. عموماً تاریخ قرون وسطی را بورژواها ترسیم کردند تا حجتی برای خود و کارهای خودشان بسازند 2- تاریخ فلسفه یک بحث است، جایگاه افکاری که در جریان بوده بحث دیگری است که باید در یک بحث کلامی مورد بررسی قرار گیرد. شاید سی جلسه صحبت‌های جناب آقای دکتر محمد رجبی تحت عنوان «سیر اندیشه‌ی مدرن» که در فرهنگستان قم بحث کردند، این نقیصه را رفع کند. موفق باشید
نمایش چاپی